لیلی نیکونظر ، روزنامهنگار و پژوهشگر دوره دکتری «دانشگاه لوون» بلژیک یکی از افرادی است که در میزگردهایی که با میزبانی ایران وایر و همکاری موزه یادبود هولوکاست آمریکا برگزار میشود، شرکت میکند و از کارشناسان و تاریخدانان موزه هولوکاست درباره رژیم نازی، ایدئولوژیها و آنچه در زمان آنها بر سر مردم آمده، سوال میکند. او این یادداشت را پس از برگزاری میزگردی با عنوان «نازیها چگونه دشمنان خود را تعریف کردند» نوشته است.
***
حکومت نژادپرست نازیها به پیروی از هسته اصلی دکترین خود، یعنی نژاد عامل تعیینکننده هویت ملی-قومی، در فوریه سال۱۹۲۰ به صراحت اعلام کرد که میخواهد یهودیان را از باقی آلمانیها جدا کند. یا دقیقتر آنکه، نژاد یهودیان را از نژاد به اصطلاح آریاییها تفکیک کرده و حقوق شهروندی و سیاسی آنان را بازپس بگیرد. در بند چهارم برنامه ۲۵ بندی هیتلر که در نشست حزب نازی ارائه شد، شهروندی آلمانی به وضوح به کسی تعلق داشت که صاحب خون آریایی باشد. هر کس که خون آریایی در رگهای خود داشت، فارغ از ایمانها و باورهای خود، شهروند آلمان محسوب میشد. در همین بند عنوان شده است: «با این حساب، یهودیها آلمانی نیستند.»
اما در شرح بیشتر آنکه چرا نژاد یهودیان باید از جامعه آلمان طرد میشد، گفتنی است که یهودیان در نگاه نازیها، به لحاظ بیولوژیک، فرودست بودند. آنان نه تنها فرودست بلکه «خطرناک» محسوب میشدند. چاره رفع این خطر هم در ذهن آلمان نازی گزینه دیگری جز حذف فیزیکی نبود و آنچه در جنگ جهانی دوم عملی کرد. یهودیان البته تنها گروهی نبودند که در جهانبینی فاشیستها دشمن محسوب میشدند. روماها، سینتیها، همجنسگرایان و توانخواهان گروههای دیگری بودند که باید از بستر جامعه حذف میشدند. آنان «سلامت» جامعه را به خطر میانداختند.
ادبیات نازیها برای تعریف و تفکیک دشمن، ادبیاتی است سیاسی-پزشکی. در این ادبیات، به تکرار و تناوب، معادل کلماتی چون آلودگی، بیماری، سرایت، عامل بیمارکننده (ساری) و سلامت به چشم میخورد. ادبیات حزب نازی، ادبیاتی است مبتنی بر داروینیسم اجتماعی، شبه علم و برداشت مثلاً بیولوژیک که توضیح میدهد، نژادها بهواسطه خون به فرادست و فرودست تقسیم میشوند. همچنین در ادبیات و سیاستهای فاشیستی، انواعی از بیماریها و ناخوشیهای روانی و جسمانی فهرست شدهاند. مبتلایان به این بیماریها یا ناتوانیها محکوم به حذف بودند؛ به آنچه نازیها «مرگ خوب» مینامیدند که همان حذف سیستماتیک کسانی بود که به درد یک جامعه سالم نمیخوردند؛ نامناسب بودند. در این ادبیات نه تنها دشمن به فراخور انواع بیماری، دستهبندی، بلکه ماهیت کلی او نیز به مثابه عامل «آلودگی» تعریف میشود. در ادبیات کلینیکی نازیها، دشمن، یعنی تمام گروههای دیگری، مابهازا و استعارهای از عفونت، کثیفی و بیماری هستند و خون و نژاد، تعیینگر وجود یا عدم وجود بیماری در جامعه و میزان سرایت و توان آلودهکنندگی آن است.
«خلوص» کلمه دیگری است که در ادبیات نازیها به چشم میخورد. دشمن، در این ادبیات تهدیدگر با محوریت خلوص، آلودهکننده یکدستی و پاکی دایره متعلقان و اعضا است. یهودیان، روماها، سینتیها، همجنسگرایان و توانخواهان خلوص جامعه آلمان نازی را به هم میزدند. آنان از همین رو بر اساس جهانبینی نازیها، مخرب و فرودست، یا تکههایی بیربط بودند.
تکرار این واژه و نحوه به کار گرفته شدن آن هنوز هم در ادبیات حکومتهای تمامیتخواه به چشم میخورد. در ادبیات سیاستمداران و حکومتهای تمامیتخواه، دشمن اغلب در جایگاه آلودهکننده و از بین برنده خلوص و یکدستی یک جامعه انسانی است؛ دشمن انتقال دهنده عامل بیماری است، لکه ننگ است، غده سرطانی است و البته دشمن اغلب «خارجی» است، حتی اگر به داخل جامعه تعلق داشته باشد؛ آنطور که تمامیتخواهان مدعیاند، از جایی بیرون از آن جامعه تغذیه میشود. انگار که از جایی بسیار دور و متعلق به قلمروی کفر، متقابل و رو در رو با امر مقدس به جامعه وارد شده و خلوص و سلامت آن را تهدید کرده است. در نمونه ادبیات سیاسی رهبر ایران و سیاستمداران ایرانی نیز همین نکته به چشم میخورد. دشمن همیشه «بیرونی» است و به قلمروی امر گیتیانه متعلق است. دشمن همیشه در حال آلوده کردن امور مقدس است و باید شبیه یک بیماری یا آلودگی «پاک» شود و از میان برود.
در وبینار «نازیها و تعریف دشمن» از سخنرانان در همینباره پرسیدم. گفتم که ادبیات پزشکی نازیها مرا به یاد ادبیات سیاسی حکومت ایران میاندازد. گفتم به نظر میرسد حکومتهای تمامیتخواه اغلب دچار وسواس خلوص هستند و چه در شکل مذهبی و چه سکولار، به حوزه و جهانی پاک و مقدس و نیالوده اعتقاد دارند. جالب بود که سخنران، ایدهام را تایید کرد؛ اما این را هم تذکر داد که نازیها خود را نژادی میدانستند که از «ایران»، سرزمین ما، آغاز شده و در گذر زمان و پس از طی مسیری طولانی همچنان برتر، «پاک» و «خالص» ماندهاند. آنها به این خلوص عمیقاً باور داشتند و نمیخواستند آن را با نژاد دیگری درآمیخته کنند. همزمان با این پرسش البته به ادبیات راست افراطی در اروپا هم فکر کردم. جایی که بارها مهاجران و پناهجوها به این سرزمینها با استعارههایی چون بیماری، و برهمزننده خلوص و آلودهکننده نامیده شدهاند و قرار بوده شبیه یک آلودگی پاک شوند.
شاید «خلوص» باید به عنوان دلالتگر و کلیدواژه هر نوع ادبیات دیگریساز به رسمیت شناخته شود. شاید با شنیدن استعارههای پزشکی چون میکروب و آلودگی در توصیف «دیگری» باید کمی مکث کرد و از فاجعه ترسید. با نگاه به رد جنایت و سرگذشت هولناک دیگریها در آلمان نازی و مسیر گمراهی که تاریخ میتواند طی کند، باید چنین زبان نحسی را شناخت. همه در آن صورت میدانیم که چنان زبانی از چه آیندهای خبر میدهد. همینکه قرار است فرد یا افرادی از حوزه مقدس به بیرون رانده شوند و چون عامل سرایتکننده یک بیماری از میان بروند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر