منبع: موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده آمریکا، واشنگتن
یهودیستیزی در تاریخ: یهودیستیزی نژادی، از ۱۸۷۵ تا ۱۹۴۵
در دههای پایانی قرن نوزدهم، پیشرفتهای علمی و فنآوری، بهویژه در زیستشناسی، روانشناسی، ژنتیک و نظریه تکامل، در جمع برخی از روشنفکران و سیاستمداران موجب تقویت برداشتی نژادپرستانه از یهودیان شد؛ برداشتی که با گسترش مفاهیم نژادپرستانهای چون «نابرابری نژادها» و «برتری نژاد سفید»، ابعادی بینالمللی به خود گرفت.
اعتقاد به برتری «نژاد سفید» از یک سو، متأثر از رابطهی فاتحانِ استعمارگرِ اروپایی با مردمانِ بومی قارههای آمریکا، آسیا و آفریقا و از سوی دیگر، پیامدِ نظریهای شبهعلمی بهنام «داروینیسم اجتماعی» بود. نظریه «داروینیسم اجتماعی» انسانها را از یک گونه نمیداند و انسانها را به چند «نژاد» مختلف تقسیم میکند و مدعی میشود که این نژادها، از منظری زیستشناختی و بهمنظور حفظ بقا، به جنگ علیه یکدیگر رو میآورند و فقط «نژادهای برتر» از این نبردِ خونینِ بیپایان پیروز بیرون خواهند آمد. «داروینیسم اجتماعی» همواره محصول علوم جعلی بوده است. بیش از ۱۵۰ سال است که نژادپرستان میکوشند شواهد و مدارکی علمی بیابند و این نظریه را ثابت کنند، اما واقعیت این است که علم زیستشناسی نظریه «داروینیسم اجتماعی» را کاملاً بیپایه و اساس میداند.
این «سامیستیزان » جدید، آنطور که خود را خطاب میکنند، از کلیشههای تاریخی و کهن استفاده میکردند تا این حرف خود را به کرسی بنشانند که یهودیان به دلیل ویژگیهای ذاتیِ نژادشان که از آغاز بشریت به ارث بردهاند، اینگونه رفتار کرده و میکنند و تغییر هم نخواهند کرد. آنها همچنین، با اتکا به شبهعلمی دیگر بهنام «یوژنیک» (یا «بهنژادی»)، استدلال میکردند که یهودیان برای تضعیف ملتها در سراسر اروپای مرکزی نفوذِ بهاصطلاح مخربِ خود را گسترش دادهاند و این کار را نه تنها با استفاده از شگردهای سیاسی، اقتصادی و رسانهای، بلکه با «آلوده کردن» نژادِ پاکِ آریایی از طریق ازدواج و برقراری روابط جنسی با غیریهودیان در پیش گرفتهاند. آنها مدعی بودند که «آمیختگی نژادی» بخشی از نقشه یهودیان است تا ملتهای میزبان خود را «آلوده» و تضعیف کنند و در نهایت، کنترلِ امور جهان را بهدست بگیرند.
اگرچه نژادپرستانِ سکولار از کلیشهها و تصاویر مذهبی برای تعریف «رفتار» موروثی یهودیان استفاده میکردند، اما اصرار داشتند که این بهاصطلاح «ویژگیهای یهودی» از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و از آن جایی که «یهودیان» نه یک جریان مذهبی بلکه «نژاد» محسوب میشوند گرویدن یک یهودی به مسیحیت تغییری در «یهودیتِ» نژادی او ایجاد نمیکرد و بنابراین نوکیشی او نیز صادقانه نیست.
در اواخر قرن نوزدهم، همزمان با گسترش دامنه انتخابات به اقشار مختلف جامعه در آلمان و اتریش، سیاستمداران از تفکرات یهودیستیزانه تاریخی-سنتی و نسخه جدید و نژادپرستانه آن برای کسبِ آراء مردم استفاده کردند. «آدولف هیتلر» در نوشتههای سیاسی خود در سالهای ۱۹۲۰، مرتباً از دو سیاستمدار اتریشی نام میبرد که بیش از دیگران بر رویکرد سیاسی او تاثیر گذاشتهاند: «گئورگ فن شُنرر» (۱۸۴۲- ۱۹۲۱) و «کارل لوگر» (۱۸۴۴- ۱۹۱۰). شُنرر سبک و سیاق و گفتمانِ یهودیستیزیِ نژادپرستانه را در دهههای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ در جمع سیاستمداران اتریشی باب کرد. لوگر نیز در سال ۱۸۹۷ موفق شد در انتخابات شهرداری وین پیروز و شهردار پایتخت اتریش شود. او نه فقط به لطف گفتمانِ یهودیستیرانهاش، که بیشتر یک ابزار سیاسی برای کسب قدرت بود، به این موفقیت رسید، بلکه سخنوری زبردست با کاریزمایی پوپولیستی بود که موفق شد پیامِ سیاسی خود را در سطحی وسیع به اقشار و طبقات مختلف منتقل کند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر