سوگل خرامان، شهروندخبرنگار
«اینجا یک عراق کوچک است.» این را شهروندخبرنگاری که چند عکس از محله «دولتاباد» تهران برای «ایرانوایر» ارسال کرده، نوشته است.
او افزوده است: «در این محله اغلب عربی حرف میزنند. تابلوهای مغازهها به عربی نوشته شدهاند و انواع خوراکیهای عربی یافت میشود؛ از باقلوا تا شاورمای عربی.»
***
در جنوب شرقی تهران محلهای به نام دولتآباد وجود دارد که به محض ورود در آن فکر میکنید وارد کشور دیگری شدهاید. این محله را عراق کوچک مینامند. بیشتر ساکنان این محله ایرانیانی هستند که سالها در عراق زندگی کردهاند. برخی از آنها شاید از پدری ایرانی در عراق زاده شدهاند و همه عمرشان را تا قبل از شروع جنگ ایران و عراق، در بغداد یا دیگر شهرهای این کشور گذراندهاند. با شروع جنگ، اقامت آنها اما دیگر تمدید نشد و از کشور بیرون رانده شده و به ایران برگشتند.
آنها در تمام این سالها در دولتآباد کنار هم جمع شده و کم کم کار و کاسبی خودشان را راه انداختند و این جا را تبدیل به محله خودشان کردند. مردم عرب زبان کشورهایی دیگر هم که به دلایل مختلف به ایران آمدهاند، اغلب در همین محله، کنار همزبانهای خود ساکن شدهاند.
یکی از ساکنان این منطقه میگوید: «قبلا تعدادعراقیها خیلی بیشتر بود اما در چند سال اخیر خیلی از آنها برگشتهاند. البته خانه و زندگی خود را در ایران هم حفظ کردهاند. خیلی از آنها در عراق ملک و دارایی داشتند که بعد از رانده شدن به ایران، توسط دولت صدام حسین غصب شدند. اما کم کم داراییها را دولت جدید برگرداند. بسیاری از کسانی که کار دولتی داشتند هم بیمه و بازنشستگی دریافت کردند. به برخی نیز ارثیه رسیده بود و توانستند اموالشان را بگیرند. این شد که برخی برگشتند عراق اما اغلب فقط به این کشور رفت و آمد میکنند. این جا دیگر برایشان وطن است.»
او با اشاره به بلوار «قدس» دولتآباد که پر از مغازه غذافروشی عربی است، میگوید: «بعضی از آنها به عراق رفتند، دلار آوردند و همین کار و کاسبیها را راهانداختند.»
بلوار قدس یکی از خوشمزهترین جاهای دولتآباد است. سر تا سرش پر از مغازههای شاورما فروشی است که روی تابلوهایشان به عربی عبارات «لحم» و «دجاج» به معنای گوشت و مرغ نوشته شده است.
یکی از فروشندگان شاورما میگوید: «ما نسل اندر نسل شاورما فروش هستیم. شعبه ما این جا است. عموهای دیگرم در کربلا مغازه دارند.»
زیر تابلوی شیرینی فروشیها که باقلواهای عربی از پشت شیشههای آنها خودنمایی میکنند، نوشته شده است: «حلویات».
«ابوالحسن»، جوان ۲۲ سالهای که فروشنده این مغازه است، میگوید: «حلویات همان شیرینی خودمان است. باقلوای عربی اما شاهکار همه شیرینیها است.» سینی تازهای از باقلوا روی پیشخوان مغازه میگذارد و میگوید: «پدر و مادر من از رانده شدگان عراق هستند. پدر مادرم ایرانی و مادربزرگم عراقی بوده، خواهران بزرگش با مردان عراقی ازدواج کرده بودند و مشکلی نداشتند اما پدربزرگم و مادرم را که دختر مجرد بوده است، از مرز بیرون میکنند. پدرم هم وضعیتی مشابه مادرم داشته است و توی همین راه، پدربزرگم میمیرد. جایی میان راه خاکش میکنند و پدرم با مادرم ازدواج میکند. بعد به خانه پدربزرگ مادریام در خیابان ایران میآیند و عموهای مادرم کمکشان میکنند که زندگی کوچکی برپا کنند. من خودم ایران به دنیا آمدم. حالا چند سالی است که این مغازه را اینجا گرفتهایم و ساکن همین جا شدهایم. پدر و مادرم دوست داشتند برگردند عراق پیش خواهر و برادرهایشان اما ما اینجا را خانه میدانیم. این شد که ارثیههایشان را گرفتند و آمدند همینجا یک سرمایه کوچک کردند برای من و برادرم ابوالحسین.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر