این مطلب یک مقایسه اجمالی بین دو دستگاه تبلیغاتی است
در ماه مارس ۲۰۲۲ (فروردین ۱۴۰۱) در وبیناری شرکت کردم که موضوع آن بر پروپاگاندا در آلمان نازی و جوانان به عنوان گروه هدف تبلیغات سیاسی نازیها متمرکز بود. در طول مدت وبینار به شباهتها و تفاوتهای دستگاه تبلیغاتی نازیها با جمهوری اسلامی فکر کردم و در انتهای جلسه، آنچه را به نظرم اصلیترین تفاوت دو پروپاگاندا میرسید، خیلی خلاصه با سخنرانان و میهمانان وبینار در میان گذاشتم. به دلیل کمی وقت نتوانستم ایدهام را کامل توضیح دهم، اینجا و در ادامه، درباره آن توضیح میدهم.
نگاهی همزمان به دو دستگاه تبلیغاتی نازیها و جمهوری اسلامی نشان میدهد؛ دو پروپاگاندا در آنچه میتوانیم آن را «کانالیزه کردن احساسات» بنامیم و همچنین در ارائه تصویری از یک آینده اتوپیایی، با هم متفاوت هستند.
رژیم نازیها، حکومتی مبتنی بر وحشت و استبداد، و ایدئولوژی سیاسی آن بر شبهعلم، به معنای از بین بردن نژاد و ژن آلودهکننده استوار بود. ایدهای که میلیونها انسان را در اروپا به قتل رساند. در دستگاه تبلیغاتی آن اما، جوانان «آریایی»، نیروی محرک حزب بودند و نازیها خود را جمعیتی جوان و متکی بر جوانان و شور جوانی معرفی میکردند. جوانان آریایی، از سال ۱۹۲۰ به بعد، مخاطب و هدف اصلی تبلیغات نازیها بودند. پیام تبلیغات با محوریت جوانان، آن بود که آلمان نازی، جوان، امیدوار، جامعهای پرتکاپو و روبهجلو است.
جوانان و کودکان در این نظام سیاسی، محتوای تبلیغاتی را حین بازی و کلاسهای فوق برنامه و در فعالیتها و مسابقات ورزشی میآموختند. همچنین، جوانان در آلمان نازی حول و حوش سال ۱۹۳۶ موظف بودند به گروههای جوانان نازی بپیوندند. آنها در این گروهها، به فعالیتهای ورزشی آخر هفته، جلسات بعد از مدرسه و سفرهای تفریحی دعوت میشدند. جوانان نازی با عضویت در حزب، استقلال از خانواده و آزادی به دست میآوردند و میتوانستند آخر هفتهها با همسالان خود کوهنوردی کنند. آلمان نازی، در محتوای تبلیغاتی و تعیین مخاطب تبلیغات سیاسی و ابزارهای به کار گرفته شده، با در اولویت قرار دادن جوانان، شور و نیروی جوانی آنان را به نفع یک آینده مهندسیشده و هدف ایدئولوژیک هدایت میکرد. شعار محبوب و رایج جوانان نازی این بود: «بگذارید جوانان با (شور) جوانی هدایت شوند.» محتوای تبلیغات نازیها همزمان با تلاش برای تربیت و هدایت جوانانی که حاضر باشند، برای هیتلر فدا شوند، بر آینده جامعه آلمان و «امید» جوانان به آن آینده تکیه داشت.
اما، دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی در تصویر آیندهای که بتواند شور، انگیزه و امید بیافریند، اغلب ناکام بوده است. بر خلاف تلاشهای متعدد دهه نخستین انقلاب، یعنی منسجم کردن و به تکاپو واداشتن جوانان در قالب کمیته و بسیج و توفیق در گسیل سرباز به جبهههای جنگ ایران و عراق، دستگاه تبلیغات اسلامی، دهههای بعدی را در ناکامی جذب جوانان، ساماندهی گسترده و ترغیب آنها به امیدواری گذرانده است. با افول حرارت انقلابی و رنگ باختن اتوپیای وعده داده شده پنجاهوهفتی، پروپاگاندای جمهوری اسلامی مدام در خلق تصویر و ایدهای از آینده که بتواند به نظر جمعیت جوان آن، نه فقط جوان مذهبی حزباللهی در دسترس، تحققیافتنی و نزدیک برسد، شکست خورده است.
آمارها هم بیانگر آن است که جوانان ایرانی مدام و به شکل فزایندهای از آینده ناامید و ناامیدتر شدهاند. امیدواری جوانان به بهبود کشور در یکی از پیمایشهای سال ۹۷ به پایینترین سطح رسیده است. بیش از ۶۴ درصد جوانان باور داشتهاند، وضعیت کل کشور روزبهروز بدتر میشود. در چنین شرایطی، چه کسی میتواند ادعا کند که حکومت ایران توانسته است جمعیت جوان خود را امیدوار نگه دارد و در به دست دادن تصویری از یک آینده بهتر توفیق داشته باشد؟
حکومت نازیها، با احتساب پنج سال جنگ جهانی دوم، ۱۲ سال دوام آورد. حکومت ایران ۴۳ سالگی خود را پشت سر میگذارد. ما نمیدانیم در صورتی که حکومت نازیها ادامه پیدا میکرد، حمایت جوانان آریایی از دستگاه تبلیغاتی آن چه مدت و تا چه میزان دوام مییافت؛ اما، میتوانیم با اطمینان بگوییم آن دستگاه تبلیغاتی توانسته بود حمایت جوانان را در مدت زمان تسلط خود به دست آورد. دستگاه تبلیغاتی مبتنی بر مفهوم «شهادت» ایران اما، هرگز نتوانسته آنطور که میخواسته در به دست آوردن حمایت جوانان به توفیق برسد.
دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی سازوکاری است پیرانهسر؛ شکل گرفته در غیاب جوانی. چرا که جوانی، شور و انرژی و شادمانی از منظر ایدئولوژی اسلامی غالب، همواره مورد ظن و بدگمانی بوده و تصویر جوان خوب شیعه بسیجی که مورد تایید گفتمان غالب است نیز، از اساس در ضدیت با جوانی است. جوان خوب، به زعم این نظام ارزشی، آرام، بیشور، بیهیجان و بیتکان است. نگاهی به پرتره جوانان مذهبی حزباللهی در سریالها و فیلمهای تبلیغاتی و کمی تعمق در بازنمایی جوان خوب از منظر رسانههای رسمی و حکومتی، کافی است تا به این نتیجه برسیم؛ جوان خوب در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، جوان «پیر» است.
در فرهنگی سیاسی که بر شهادت و مظلومیت، مقاومت و نوعی انفعال قهرمانانه استوار شده و صفی از روحانیون پیر خمیده و خاموش، سیاست را نمایندگی میکنند، جای تعجب نیست اگر جوانی، آینده و امیدواری، آن غایب بزرگ باشد؛ شور سرکوب شود و نیروی جوانی در چارچوب آیینهای مذهبی و سوگواری، محدود و هدایت و «تن» و تنانگی از میان آن برداشته، یا به گونهای نمادین، مانند سینهزنی، تنبیه شود. در چنین دستگاه تبلیغاتی و محتوای مرگمحوری، انگیزه مورد تایید، اغلب انگیزهای مذهبی، شور مورد تایید آن، شوری حسینی، متمایل به درون، معطوف به جهان پس از مرگ، آندنیایی، معنوی و غیر جسمانی است.
درست است که دو نظام تبلیغاتی در آلمان نازی و جمهوری اسلامی، در محدود کردن و از میان بردن رسانههای مخالفان و رقبای خود، دروغ جلوه دادن و بهتان معرفی کردن پیام مخالف سیاسی، استفاده از رسانه به منظور دروغپراکنی و جنگ روانی، استفاده از کتابهای درسی و برنامههای آموزشی به منظور تربیت ایدئوژیک کودکان و جوانان، استفاده از دیوارها، تندیسها و امکانات فضاهای عمومی در جهت تاکید بر جایگاه رهبر سیاسی و غیر قابل دسترسی بودن آن و … شباهتهای غیر قابل انکار فراوان دارند؛ اما محتوا و عملکرد این دو پروپاگاندا، از تفاوتهای بنیادین بسیاری میان این دو خبر میدهد؛ تفاوتهایی که اغلب برآمده از وجوه متفاوت آنها در نگاه به انسان و جهان است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر