ماه گذشته (مارچ ۲۰۲۲)، «ایرانوایر» با همکاری «موزه یادبود هولوکاست» در امریکا، یک جلسه پرسش و پاسخ آنلاین با موضوع «تلقین ایدئولوژی نازیها به جوانان» برگزار کرد. در این جلسه، «پاتریشیا هیبر رایس»، تاریخدان و «تیم کیسر»، مدیر تحقیق و توسعه آموزشی موزه یادبود هولوکاست به پرسشهای سه روزنامهنگار و یک کنشگر حقوق بشر ایرانی درباره این که نازیها چهطور جوانان را همراه خود و ایدئولوژیهای خود را به ذهن و فکر جوانان منتقل و به آرمان آنها تبدیل میکردند، پاسخ دادند.
«امید معماریان» روزنامهنگار و مدیر ارتباطات «سازمان داون»، «آزاده پورزند» کنشگر حقوق بشر از بنیاد «سیامک پورزند»، «لیلی نیکونظر» روزنامهنگار و پژوهشگر دوره دکترای «دانشگاه لوون» بلژیک و «مازیار بهاری» موسس و مدیر «ایرانوایر» در این جلسه حضور داشتند.
مقایسه حکومت «نازی» در آلمان و جمهوری اسلامی در ایران شاید دقیق نباشد اما تبلیغات ایدئولوژیک نازیها بیشباهت به جمهوری اسلامی نیست و این موضوعی بود که شرکتکنندگان در این جلسه گاهی به آن نقب زدند.
«حزب نازی چهگونه ایدئولوژی خود را به جوانان و کودکان تلقین میکرد؟» این پرسش محوری و اصلی این جلسه آنلاین بود.
***
نازیها چهطور جوانان را در پروپاگاندای خود هدف گرفتند؟
شستوشوی مغزی جوانان توسط نازیها باعث کشتار میلیونها یهودی شد. نازیها چهگونه افکار و ایدئولوژی خود را به کودکان و جوانان تلقین میکردند؟
جنبش جوانان هیتلر نقش مهمی در تلقین افکار حزب نازی به جوانان آلمان داشت.
نازیها قصد داشتند سنتها و ساختارهای موجود اجتماعی را از بین ببرند و ساختارهایی جدید و منطبق با اهداف حزب نازی را در جامعه پیاده کنند.
جوانان آلمانی یونیفرم یکسان میپوشیدند، سرودهای حزب نازی را میخواندند و فعالیتهای مشابه انجام میدادند.
«نازیها پیش و پس از به قدرت رسیدن، جوانان را در پروپاگاندای خود هدف گرفتند و به آنها توجه داشتند. این تبلیغات از اولین سالهای تاسیس حزب نازی در اوایل دهه ۱۹۲۰ تا زمانی که در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسیدند و سپس سرنگونی آنها در سال ۱۹۴۵ چهگونه پیش رفت؟»
این سوال از سوی مازیار بهاری، روزنامهنگار و مدیر «ایرانوایر» مطرح شد. تیم کیسر، تاریخدان و مدیر تحقیق و توسعه موزه یادبود هولوکاست امریکا در پاسخ به این سوال، از راهاندازی سازمان جوانان هیتلر گفت؛ سازمانی که جوانانی که به عقیده نازیها شایستگی عضویت در جامعه را داشتند، جذب میکرد و برای آنها فعالیتهای پس از مدرسه یا بازیهای جمعی در نظر میگرفت: «نازیها پیش از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۳۳، سازمان جوانان هیتلر را به راه انداخته بودند. این بخشی ماهوی از حزب نازی برای جوانان بود که خیلی خوب اداره میشد. اعضای این سازمان با هم کار میکردند، با هم بازی میکردند و فعالیتهای پس از مدرسه داشتند. هدف، ساختن تشکیلاتی از افراد همفکر بود و البته که برای نازیها، این یعنی افرادی که آنها شایسته عضویت در جامعه میدانستند. کار به جایی رسید که قانونی تعیین شد که طبق آن، افراد میبایست به سازمان جوانان هیتلر میپیوستند. زیرا بعد از این که نازیها به قدرت رسیدند، سایر سازمانهای جوانان را حذف کردند و به تدریج دیگر رقابتی از سوی سایر سازمانها وجود نداشت.»
«پاتریشیا هیبر رایس»، تاریخدان موزه یادبود هولوکاست امریکا گفت از همان آغاز جنبش، حزب نازی امیدوار بود که جوانان و خردسالان را به سمت اهداف خود سوق دهد و توضیح داد که پس از به قدرت رسیدن، نازیها رهبری مخصوص جوانان داشتند: «رهبری جوانان به بالدور فون شیراخ سپرده شد. به جوانان هیتلری تعلیمات جسمی و شبهنظامی داده میشود و در ضمن آنها را تلقین ایدئولوژیک میکردند. از بخشهای کلیدی راهبرد فون شیراخ این بود که از صفوف پسران و بعدها دختران سربازانی لایق و وفادار برای جنگهای آینده بسازند و در ضمن شهروندانی که به رایش سوم (دولت آدولف هیتلر) تعهد ایدئولوژیک داشته باشند.»
نگاه نازیها به جنسیت، خانواده و اخلاق چهگونه بود؟
این جواب پاتریشیا رایس، سوالی درباره جنسیت در آلمان نازی برای لیلی نیکونظر، روزنامهنگار و پژوهشگر دکترا ایجاد کرد. او گفت: «از حرفهای شما این طور برداشت کردم که نوعی تمرکز بر مذکر بودن جوانان وجود داشت. در حزب نازی چه نوع جنسیتی مجاز بود و چه تکثری داشت و تا چه میزانی افراد و شهروندان تحت دولت نازیها اجازه کاوش در جنسیت خود را داشتند؟»
تیم در پاسخ به این سوال، به نگاه نازیها به خانواده و تعریف اخلاق از نظر آنها پرداخت: «وقتی نازیها به قدرت رسیدند و قبل از آن هم در دهه ۱۹۲۰، خود را حزب ساختار اخلاقی خانواده میدانستند. میدانیم که برلین در دهه ۱۹۲۰ معروف به اموری مثل عشق آزاد و منش آزاد بود. زنان تحول یافته و از خانه بیرون آمده بودند و در دل جامعه برلین زندگی میکردند. در نتیجه، ساختار خانواده در هم شکسته بود. نازیها و سایر احزاب سیاسی محافظهکار، مثلا حزب کاتولیک و برخی احزاب ناسیونالیست از این استفاده کردند تا پیامی قوی ایجاد کنند و بین خودشان با کمونیستها و سوسیالیستها فرق بگذارند. نازیها جنبشی برای پاکسازی خیابانهای برلین راه انداختند. مفهوم شوند اند اشموتز که موضوع تز دکترای من هم هست، همین جا مطرح شد. این عبارت به معنای آشغال و کثیفی است و شامل چیزهای مختلفی میشد؛ مثلا پورنویی که در خیابانها میفروختند. نه فقط پورنوگرافی جنسی که فیلمها و داستانهایی که جوانان را به هیجان میانداختند و تصورشان را تشویق میکردند؛ مثلا فیلمها و کتابها راجع به دزدان دریایی، دزد و پلیسها و بومیان امریکایی، همه ممنوع بودند. نازیها آنها را توهینآمیز میدانستند چون بر جوانان تاثیر میگذاشتند و آنها را از اهمیت تفکر راجع به خانواده اخلاقی و برپا کردن خانواده و فرزند داشتن و نیز رشد و رفاه دور میکرد. این است که میبینیم وقتی نازیها به قدرت رسیدند، از اولین کارهایی که کردند، پاکسازی خیابانهای برلین و شهرهای بزرگ از همین آشغال و کثیفی بود؛ مثلا برهنه حمام آفتاب گرفتن را ممنوع کردند. بسیاری از آلمانیهای طبقه متوسط که شاید به مواضع حزب نازی هم باور نداشتند، فکر میکردند اینها افکار خوبی هستند چون میخواستند به شیرازه سنتی اخلاقی آلمانی با خانوادههای قوی و سالم بازگردند.»
آیا در دولت نازی، مردم تفریح و آزادی خود را کنار گذاشتند؟
آزاده پورزند پس از صحبتهای تیم کیسر، با اشاره به آنچه درباره سازمان جوانان هیتلر و تفریحات آنها گفته شد، از نسل قبل و بزرگسالان سوال کرد. او فکر میکند ممنوعیت برخی چیزها به خاطر مواضع اخلاقی آلمان نازی، به منزله کنار گذاشتن برخی امور تفریحی در زندگی مردم آلمان بود و پرسید: «یعنی مردم از خیر بعضی آزادیها گذشتند؟ دولت چهگونه این روند را بدون تنش پیش برد؟»
این سوال را پاتریشیا جواب داد و به کارزار «قدرت از طریق شادی» اشاره کرد.
قدرت از طریق شادی، یک کارزار تفریحی و گردشی دولت نازی بود که به ارایه فعالیتهای تفریحی و گردشگری مقرون به صرفه برای آلمانیها، به ویژه طبقه کارگر میپرداخت.
پاتریشیا رایس گفت: «با این که شکی نیست دولت نازی، دولت ترس و وحشت بود، نازیها در ضمن خیلی میکوشیدند تا مردم را راضی و خوشحال نگاه دارند و یکی از برنامههای نازیها که بهخصوص در زمان صلح رواج داشت اما حتی در زمان جنگ هم اجرا میشد، کارزار قدرت از طریق شادی بود. راهی بود برای فعالیتهای تفریحی مخصوص کارگران آلمانی. همین بود که مثلا استخر میساختند. کشتیهای تفریحی در رودخانه راین و دریای شمال و امثال آن داشتند. به کارگران بزرگسال، تعطیلات و انواع فعالیتهای تفریحی ارایه میکردند که راهی بود برای وصل کردن این افراد به جوامعشان و داشتن فعالیت تفریحی. این از جمله کارهایی بود که نازیها برای بزرگسالان میکردند و امر محبوبی بود.»
در کلاس درس آلمان نازی چه آموزشهایی به بچهها و جوانان داده میشد؟
مدارس و کلاسهای درس نقش مهمی در گسترش ایدئولوژیهای حزب نازی داشتند. نازیها کتابهای درسی جدیدی را معرفی میکردند که نژادپرستی، یهودیستیزی، اطاعت از دولت و البته عشق به «هیتلر» و فدا شدن در راه او و سرزمین پدری را آموزش میدادند.
مازیار بهاری به تصویری از کلاس درس کودکان در دولت نازی اشاره کرد که پسر کوچکی دماغ یهودیان را کج و شبیه شماره شش توصیف کرده است.
پاتریشیا رایس گفت: «در این تصویر، شاهد یهودیستیزی هستیم که در آن یهودی به عنوان دیگری و خطرناکترین دیگری تصویر میشود. او زشت است. او همهجا هست. او برای جامعه آلمان خطرناک است. در نتیجه، این وسیلهای است برای ایدئولوژی نازیها و باورها و سیاستهای نژادگرایانه آنها. بزرگترین حیطه برای تلقین جوانان آلمان در واقع کلاس درس بوده است.»
او برای توضیح بیشتر درباره کلاسهای درس حزب نازی به عقب برگشت؛ به روزهایی که «قانون خدمات دولتی حرفهای» موجب تصفیه کارمندان و معلمان شد: «آوریل ۱۹۳۳، قانون احیای خدمات دولتی حرفهای به میان آمد که موجب تصفیه کارمندان دولت شد. بیشتر معلمان در آلمان کارمند دولت بودند. در نتیجه، صفوف آنها از یهودیان و هر کس که از نظر سیاسی غیرقابل اتکا محسوب میشد، تصفیه شدند. اکثریت معلمانی که باقی ماندند، یعنی ۹۷ درصد آنها، به اتحادیه معلمهای ناسیونال سوسیالیست پیوستند و این عدد واقعا بالایی بود. بسیاری از آنها به حزب نازی پیوستند. همینطور که میبینید، معلمان به وسیلهای تبدیل شدند برای این که به دانشآموزان نسخه خودشان از علم نژادی و علوم را آموزش دهند.»
حزب نازی به جعل حقایق تاریخی میپرداخت؛ برای نمونه، افسانه برتری نژاد آریایی را مطرح میکرد و همچنین تئوری «خنجر از پشت» را گسترش میداد. تئوری خنجر از پشت، یهودیان و سوسیالیستها را مقصر اصلی شکست آلمان در جنگ جهانی اول میدانست.
صحبت به کلاس درس و جعل تاریخ که رسید، آزاده پورزند، کنشگر حقوق بشر در بنیاد سیامک پورزند انگار به یاد جعل تاریخ در مدارس جمهوری اسلامی افتاد. او ابتدا توضیح داد که قصد مقایسه جمهوری اسلامی و آلمان نازی را ندارد اما میخواهد بداند تفاوت تاریخی که در آلمان نازی به نسل جوان درس داده میشد با آنچه نسل پیش در ایران خوانده است، باعث ایجاد تنش نمیشد؟
او درباره خودش که در مدارس جمهوری اسلامی درس خوانده است، حرف زد و این که مادرش گاهی از عدم آگاهی آنها به مسایل تاریخی شرمگین میشده و میگفته است پس در مدارس چه چیزی به شما یاد میدهند؟
پورزند توضیح داد که دانشآموزان در مدارس جمهوری اسلامی درباره تاریخ اسلام زیاد یاد میگیرند اما مثلا در مورد جنگ جهانی دوم چیز زیادی نمیدانند.
سوال او این بود که تفاوت درس تاریخ در نسلهای مختلف باعث تنش بین آنها نمیشده است؟
تیم کیسر به توضیح چگونگی جعل تاریخ توسط نازیها پرداخت: «سوال بسیار جالبی است. چون من و پاتریشیا هر دو تاریخدان هستیم، میتوانیم راجع به این صحبت کنیم که چهطور درون آلمان، وقتی هیتلر به قدرت رسید، تاکیدی جدی بر تاریخ وجود داشت. تاریخ جایگاهی برتر درون نظام آموزشی آلمان پیدا کرد و در عین حال، درون سازمان جوانان هیتلر هم درسهای تاریخ وجود داشت اما نوع خاصی از تاریخ آلمان. تاریخی بود که بر پیشینه تاکید داشت. با نگاه امروز، میتوانیم بگوییم نگاهی تحریفگر نسبت به گذشته بود و بر بنیان افسانههای فولکلوری که پادشاهان آلمانی قرون وسطی را در لایهای از افتخار میپیچیدند و آنها را بهویژه آریایی و بهخصوص آلمانی میدانستند؛ یعنی روایتی بسیار ناسیونالیستی از تاریخ. البته که درون نظام مدارس آلمان و سازمان جوانان هیتلری روایتی متفاوت نسبت به گذشته اخیر هم ارایه میشد؛ مثلا در مورد جنگ جهانی اول. در سال ۱۹۱۸ این آلمان بود که در جریان جنگ جهانی اول تسلیم شده بود. نازیها در سالهای بعدی میگفتند این خنجر از پشتی بوده که یهودیان زدهاند و اگر به ارتش آلمان حق و اجازه تداوم جنگ داده بودند، حتما پیروز میشد. اما در عوض، شاهد خلع پادشاه آلمان و برآمدن دولتی سوسیالیستی بودیم. نازیها سوسیالیستها را که بعضا یهودی هم بودند، مقصر میدانستند و میگفتند آنها باعث شکست و زوال آلمان و سپس معاهده ورسای شدهاند که ارتش آلمان را از میان برد. در پروپاگاندای نازیها، این تحقیر آلمانیها دانسته میشد. این را در مدارس درس میدادند و بخشی از درسها این بود که معاهده ورسای و گذشته را باید اصلاح کرد و ما باید به قدرت بازگردیم و به جهان نشان دهیم که ما شکستخوردگان و بازندگان جنگ جهانی اول نیستیم.»
پاتریشیا سراغ یکی دیگر از ابزار نازیها برای تلقین ایدئولوژی خودشان و خفه کردن صداهای دیگر رفت؛ ابزاری که به «گیرندههای مردمی» معروف و رادیوهای کوچکی بودند که به شکل رایگان در اختیار تمام مردم آلمان قرار میگرفتند: «در آلمان وایماری (دولت آلمان بین پایان دوره امپراتوری ۱۹۱۸ و آغاز آلمان نازی ۱۹۳۲، جمهوری وایمار نامیده میشد)، احتمالا مشابه اوضاع ایران، افرادی بودند که به خواندن روزنامههای مختلف از سازمانهای سیاسی مختلف عادت داشتند. این چیزی است که در این کشور نداریم. یک فرد معمولی آلمانی شاید روزی سه تا چهار روزنامه میخواند تا به دیدگاههای مختلف دسترسی پیدا کند و نازیها ماهرانه انواع گفتمانها را خفه میکردند؛ مثلا به مردم چیزی به نام گیرندههای مردمی دادند؛ نوعی رادیوی ساده که به صورت رایگان در اختیار شهروندان آلمان قرار میگرفت تا تمام آلمانیها بتوانند به حرفهای پیشوا گوش کنند. اما چیزی که نمیتوانستند به آن گوش دهند، رادیوهایی مثل بیبیسی بود چون فرکانس این گیرنده آنقدر پایین بود که امکان گوش دادن به رادیوهای خارجی نبود. البته که هنوز افرادی بودند که رادیوهای خیلی پیشرفتهتری داشتند و به بیبیسی گوش میدادند اما نازیها سخت میکوشیدند که هر جا میتوانستند، گفتمانهای موجود را محدود کنند.»
آیا افرادی بودهاند که بدون اعتقاد به نازیها، صرفا برای کسب امتیاز آنها را همراهی کنند؟
امید معماریان، روزنامهنگار و مدیر ارتباطات سازمان داون پس از شنیدن درباره این تفریحها پرسید: «آیا کسانی بودهاند که شاید لزوما به ایدئولوژی باور نداشته اما درون این نظام پاداش و تشویق بوده و میدانستهاند که اگر به نازیها بپیوندند، به امتیازاتی میرسند؟ حتی اگر از نظر فکری و اخلاقی با آنها احساس راحتی نکنند؟»
او پیش از گرفتن پاسخ، سراغ آنچه در حکومت جمهوری اسلامی رخ میدهد، رفت و گفت: «مشابه این را در ایران داریم. انقلابیونی هستند که خیلی متعهدند و یا در آغاز کار بودهاند. اما بسیاری هم هستند که به آنها میپیوندند و رفتار و پوششی مشابه آنها دارند در حالی که شاید خودشان باوری به این افکار ندارند و فقط برای نظام امتیاز و پاداش است که میپیوندند تا در انزوا نباشند و بهترین استفاده را از اوضاع بکنند. چنین پدیدهای تا چه حد در آلمان وجود داشت؟»
پاتریشیا رایس در پاسخ به این سوال گفت: «قطعا. به اندازه اعضای حزب نازی، دلایل پیوستن برای این حزب وجود داشته است. در مواردی، مثل فروپاشی کمونیستها در اروپای شرقی هم میدانیم که بسیاری به حزب کمونیست پیوستند چون این راهی بود برای پیشروی. در مورد نازیها هم همینطور بود. پیوستن به حزب نازی البته که مزایایی داشت. سیاستهای مثبت بسیاری داشتند؛ مثلا اگر بچه داشتی، پول ویژه کودکان دریافت میکردی. به نظرم افرادی هم بودند که به حزب پیوستند چون از اوضاع ناراضی بودند. تیم توضیح داد که پیش از به قدرت رسیدن نازیها، آلمان مشکلات بسیاری داشت. ناآرامی سیاسی بود. فاجعه اقتصادی در کار بود. آلمانیها ابر تورم سال ۱۹۲۳ را پشت سر گذاشته بودند که داراییهای افراد را از میان برد و بعد رکود اقتصادی از راه رسید. همیشه افرادی بودند که میگفتند نازیها نظم و ثبات سیاسی میآورند و رفاه اقتصادی را برمیگردانند. با خودشان میگفتند من از نازیها خوشم نمیآید اما دماغم را میگیرم و به آنها رای میدهم.»
آیا مقایسه برخی اعمال جمهوری اسلامی با برخی اعمال آلمان نازی درست است؟
سوال آخر را مازیار بهاری درباره مقایسه جمهوری اسلامی ایران و حکومت نازی پرسید؛ مقایسهای که از ابتدای جلسه و مطرح شدن هر مبحثی، در ذهن شرکتکنندگان ایرانی شکل گرفته بود.
بهاری گفت: «در این جلسه ما لاجرم اوضاع ایران را با آلمان نازی مقایسه کردیم. میدانیم که چنین چیزی دقیق نیست و این کار صحیحی نیست اما مقایسه برخی اعمال دولت ایران با برخی اعمال آلمان نازی، ناگزیر است. تیم! شما به عنوان تاریخدان، چهقدر با چنین مقایسههایی احساس راحتی میکنید؟»
تیم در این باره گفت: «من به عنوان تاریخدان، سعی میکنم تحلیل ساختاری داشته باشم و به این فکر کنم که کدام روند منجر به نفرت یا یهودیستیزی شد؟ چنین چیزی چهگونه به وقوع پیوست؟ به نظرم نشانههای هشداری در تاریخ موجود هستند که میتوانیم پیدا و شناسایی کنیم و پروپاگاندا و تلقین به جوانان قطعا یکی از آن نشانههای هشداری است که پیدا میکنیم. من هنگام نگاه به تاریخ و جهان امروز، دنبال چنین گرایشهای همگانی که از دل تاریخ میآیند، میگردم.»
پاتریشیا اما به گفتوگوی فیسبوکی خودش با فردی که درباره جنبشهای افراطی تحقیق میکرده است، اشاره کرد: «من گفتوگوی جالبی با آقایی در یکی از برنامههای پخش زنده فیسبوک داشتم که در مورد جنبشهای راستگرای افراطی پژوهش کرده بود. او میگفت جنبشهای افراطی سه وجه مشترک دارند؛ اول این که بر مبنای ایده تعلق پا میگیرند که در مورد نازیها، ایده نژاد برتر است و طبق آن، ما همه در یک گروه واحد هستیم. دوم، ایده زخم یا مصیبت است که در مورد آلمانیها، شکست در جنگ جهانی اول، از دست دادن زمین و محدود شدن ارتش و نیروهای زمینی و هوایی بود و کشته شدگان در جنگ و غرامت سنگین. مورد سومی هم ایده حذف دیگری است؛ یعنی در پاسخ به زخمی که خوردهایم، باید دیگری را حذف کنیم که در مورد نازیها، این دیگری شامل خیلی گروهها میشد. اما به روشنی، اوج این دیگری، همان یهودیها بودند. در نتیجه میبینیم که با وجود ویژگیهای منحصر به فرد نازیها و کارهایی که انجام دادند، این ویژگیهای کلی هم هستند که شاید بتوانیم در تمام جنبشها و دولتهای افراطی ببینیم و مثالش را پیدا کنیم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر