حکایت فروپاشی و زوال خانواده در جمهوری اسلامی حکایت غریب و پیچیدهای است. بعضیها خودخواسته رفتند و بسیاری هم تبعید شدند. این چالش، ابتدا از زمان جنگ ایران و عراق و کشته شدن پدرها، فرزندان و زنان و مردانی آغاز شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در انتظار تحولی اساسی در ایران پس از سرنگونی محمدرضا شاه پهلوی بودند. این روند، در گذار ازدهه شصت با زندانی یا اعدام شدن مردان و زنان بسیاری همراه بود که از نظر عقیدتی با سیاستهای حاکمیت در تضاد بودند. بسیاری نیز به شهر یا کشوری دیگر به ناچار تبعید شدند. فروریختن پلهای روابط خانوادگی میان اعضای بسیاری از خانوادهها در ایران به بیثباتی امنیتی، اقتصادی، فقر و چنددستگی در خانوادهها دامن زده است به طوری که به آسانی میتوان رد بحرانهای ناشی از این فروپاشیها را در تحولات رخ داده در سالهای۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ پیدا کرد. انتخابات سال ۸۸ نمونه تازه وقایعی است که در بیش از سه دهه خیلی از خانوادهها را از هم دور کرد؛ مادرها را از فرزندان، همسرها را از یکدیگر، مادربزرگها را از نوهها.
«علی اکبر مهدی»، استاد جامعهشناسی دانشگاه در کالیفرنیا در گفتوگو با «ایرانوایر»، شکافهای خانوادگی در انقلاب اسلامی را یک انقلاب ایدئولوژیک میداند که دو شکاف عمده و عمیق در دل جامعه ایرانی ایجاد کرد:«این شکافها منحصر به طبقات اجتماعی خاصی نبودند بلکه در تمام لایههای اجتماعی ایجاد شدند. انقلاب همچون سیلابی، خانوادهها را زیر و رو کرد. در سالهای نخست پس از انقلاب، در هر خانواده شاهد حضور و ظهور افرادی با ایدئولوژیهای مختلف بودیم؛ از انقلابی و هوادار خمینی گرفته تا افرادی با گرایشهای چپ. در میان چپها هم گرایشهای مختلفی ایجاد شده بود. همین چند دستگی در خانوادههای ایرانی، همانند زمین لرزه، جامعه ایران را تکان داد. واقعیت این است که خیل عظیمی از بخشهای مختلف جامعه ایران دچار لرزه و شکاف عمیقی شدند.»
این جامعهشناس با بیان این که انقلاب اسلامی حتی جامعه سنتی ایران را دچارشکاف کرد، تاکید میکند: «عمق این شکافها باعث لرزیدن و سست شدن پایههای خانوادهها شد به طوری که برخی خانوادهها خود را موظف میدانستند در مورد فرزندان خود به ماموران دولتی گزارش بدهند. همگان به یاد دارند که آیت الله خمینی خانوادهها را تشویق و به طور مشخص اعلام کرده بود از وظایف مادران است که اگر فرزندان آنها مرتکب خلافی بر علیه نظام شوند، گزارش دهند. در یک سال، زنی را به عنوان مادر نمونه اعلام کردند که فرزندش را به عنوان کمونیست وفعال مخالف نظام معرفی کرده بود؛ فرزندی که به خاطر داشتن همین جرم اعدام شد.»
در طول سالهای اخیر نیز همواره اعتراضهای خانوادههای زندانیان سیاسی با یورش و برخوردهای خشونت آمیز پاسخ داده شده است.
«حسن یوسفی اشکوری»، پژوهشگر دینی در این مورد به «ایرانوایر» میگوید: «وقتی افرادی که به دلیل فشارهای امنیتی، امکان زیست در خانه و کشورشان را ندارند، ناگزیر جلای وطن میکنند و این جلای وطن موجب پدید آمدن انواع مشکلات برای مهاجران میشود که یکی از آنها اخلال در روابط خانوادگی است.»
این اخلال در روابط خانوادگی به اشکال مختلف وگاه پیچیده خود را نشان میدهد. اشکوری جدا ماندن همسران از یکدیگر را یکی از سادهترین اشکال این اخلال میداند: «یکی ناگزیر در ایران میماند و یکی در خارج از کشور و همین امر یا به جدایی کامل و رسمی منجر میشود و یا حداقل به سردی روابط و ایجاد اختلاف میانجامد.»
وی با بیان این که در موارد زیادی به دلایل مختلف اجتماعی، بین همسران به ویژه جوانان مهاجر و غربت نشین اختلاف فکری پیش میآید و تضادهای فرهنگی احتمالی پیشین رشد میکند، میگوید: «بیشتر این اختلافها سرانجام به جدایی منتهی میشود و در این میان اگر فرزند و فرزندانی هم باشند، آسیب فراوان میبینند.»
وزارت اطلاعات در طول سالهای اخیر سیاست احضار و تحت فشار قراردادن خانوادههای روزنامهنگاران و کنشگران سیاسی، اجتماعی را در پیش گرفته است. در این میان، خانوادههای مخالفان به مراکز وزارت اطلاعات احضار و برخی به شکل طولانی مدت، بازجویی و تهدید شدهاند.
در طول سالهای حاکمیت سران جمهوری اسلامی، ماموران امنیتی همواره تمامی امکانات و تمهیدات خود را به کار بستهاند تا با دخالت عوامل خودی، به درون خانوادههای مخالفان نفوذ پیدا کنند یا در راستای اصلی ترین اهداف سیستم امنیتی خود، بذر اختلاف را به درون اعضای خانوادههای مخالفان سیاسی بپراکنند. در این شیوه با توطئه و روشهای مختلف، بین فعالان سیاسی و همسران آنها تفرقه ایجاد میکنند.
اشکوری میگوید: «براساس گفتهها و شنیدههای متواتر، یکی از شیوههای نیروهای امنیتی در ایران برای مقابله با فعالان سیاسی و گاه منتقدان فرهنگی، ایجاد اختلاف بین زندانیان و همسران آنها است که به انگیزه فروپاشی خانوادهها انجام میشود و اگر هم احیاناً چنین قصدی در میان نباشد، در عمل فرجامی جز این نخواهد داشت.»
این پروژه به گفته اشکوری، از راههای گوناگون اجرا و عملی میشود. بارها زندانیان عمدتا جوان گزارش کرده و انتشار دادهاند که در زندان آنها را تحت فشار گذاشته و حتی با توسل به انواع شکنجه روحی و جسمی، از آنها خواستهاند که به رابطه جنسی با فلان زن و یا مرد (گاه هر دو زندانی) اعتراف کنند و این امر در صورت داشتن همسر چه اندازه میتواند در روابط و اعتماد خانوادگی آنها ایجاد اشکال و اخلال کند؟»
اشکوری میافزاید:«گاه مستقیما از همسران میخواهند که از شوهر زندانی خود طلاق بگیرد و گاه با توسل به انواع وسایل شیطانی، زن و شوهر را تحت انواع فشار و آزار قرار میدهند تا به طلاقی ناخواسته تن دهند؛ نمونه متأخر آن، اعمال فشار بر همسر علیرضا رجایی است تا از شوهرش طلاق بگیرد.»
به گفته وی، مهمترین حربه این اغفالگریها نیز بهره جستن از کاشتن بذر سوء ظن در مورد فسادهای اخلاقی یکی از زوجین و یا هر دو طرف است. در مردان زندانی القا میکنند که همسرشان فاسد شده است و بر عکس: «در مواردی به زنان القا میکنند که شوهرشان تجدید فراش کرده و پنهانی دارای همسر دیگری است. گاه در مورد همسران غیر زندانی نیز که به هر دلیل از هم دور باشند، از این ترفند استفاده میکنند. البته گاه این ترفندها مؤثر واقع میشوند و گاه نه. اما این ذهنیت منفی چه بسا آثار ویرانگر خود را در دراز مدت در روابط زناشویی بر جای بگذارد. در این مورد نمونهها کم نیستند اما از نمونههایهای خیلی تازه آن، ترفند شیطانی امنیتیها در مورد خودم و همسرم است که فعلا از بیان جزییات آن خودداری میکنم.»
حبس و به سکوت وادار کردن روزنامهنگاران، تحت فشار قراردادن خانوادههای آنها و سرانجام خروج اجباری از ایران، از دیگر شگردهای حاکمیت برای فروپاشی و جدایی خانوادههای این قشر حرفهای از یکدیگر است.
«فاطمه فنائیان»، روزنامهنگار در مورد نقش جمهوری اسلامی در فروپاشی خانوادهها، به موضوع زندان رفتن همسرش اشاره کرده و میگوید: «برای خود من که زندان رفتنهای همسرم به پیش از سال ۸۸ برمیگردد، شرایط متفاوت بود. یعنی آن موقع هنوز آن قدر زندان رفتن عادی و حتی افتخارآمیز نبود. کسی که به خاطر فعالیتهای سیاسی به زندان میافتاد، گاه سرزنش هم میشد. من خوب یادم هست بار دومی که صادق زندان بود، از طرف خانواده خودش و خیلی کسان دیگر سرزنش شدم که چرا کاری نکردم که دست از این "سیاسی بازیها" بردارد وبچسبیم به زندگی. آن قدر در اولین ملاقات کابینی خوب یادم هست فقط گریه کردم و داد زدم که تو رفتی و من ماندم این بیرون با کلی آدم که باید جوابشان را بدهم. آواره شدن هم که خودتان بهتر از من میدانید که آسان نیست؛ مثلا برای من، این که پسرم را پدربزرگ پدریاش اصلاً ندیده، خیلی سخت است. این حس که نمیتوانی به کشورت برگردی، این که حتی یک پاسپورت نداری و باید برای رفتن به کشوری مثل ترکیه ویزا بگیری. درصورتی که نه ایرانیها نیاز به ویزا دارند نه اروپاییها اما ایرانیِ ساکن اروپا باید ویزا بگیرد. باید خیلی چیزها را تحمل کنی آن قدر که خیلی وقتها میگویی کاش ایران میماندم و همان زندان رفتن را تحمل میکردم.»
فنائیان اضافه میکند:«صادق تا الان بارها گفته که اگرمن هم مانده بودم، تا الان یا آزاد شده بودم یا همین روزها زمان آزادیم بود؛ کاش مانده بودیم. اما مگر میشود انتخاب کرد؟ مگر میشد فکر کرد به این همه زندان و از دست دادن بهترین روزهای زندگی؟ مگر میشد به این فکر کرد که دیگر به دانشگاه راهت نمیدهند و تو که عشقت درس خواندن است، باید بروی و راه دیگری انتخاب کنی؟ شدیم مصداق شعر داریوش که میگوید پیش رو جهنمه، پشت سر قتلگاه آدمه.»
در تابستان ۶۷ بود که حکومت، رود خون جاری کرد. در آن زمان بیش از دو هزار نفر از نیروهای سیاسی و دگراندیشان در زندانهای جمهوری اسلامی قتل عام شدند. بسیاری از خانوادههای قربانیان، جان به دربردگان و نسلی که در آن دوره رشد کردند و آن سالها را به خود دیدند، اگرچه زندان و طناب دارِ قتل عام را تجربه نکردند اما دچار شکاف عمیقی در روابط احساسی و خانوادگی شدند.
علی اکبر مهدی به قربانی شدن چند نسل در ایران به دلیل تاثیرهای ناشی از شکاف وقوع انقلاب اسلامی در خانوادهها اشاره میکند و میافزاید: «در این میان، چند سال بعد افرادی در بین خانوادهها قربانی شدند. سه دهه پس از انقلاب، بسیاری از این افراد عواقب این شکافها را در احساسات و روابط خود میبینند. به طور حتم، تاثیرات این انقلاب را تا سالها و نسلهای بعد خواهیم دید. فرزندان و نوههای چنین خانوادهایی از رفتارهای نسل گذشته خود متاثر خواهند شد که مثلاً چرا مادرم یا پدربزرگم چنین کرد. محمدی گیلانی چگونه عموی من را به اعدام فرستاد و... .»
«محمد محمدی دعویسرایی»، مشهور به «محمدی گیلانی»، روحانی شیعه اهل ایران و حاکم شرع زندان اوین در دهه ۶۰ خورشیدی است که به دلیل صدور بدون محاکمه احکام شکنجه و اعدام برای کودکان و نوجوانان، در سال ۲۰۱۲ از سوی دادگاه «ایران تریبونال» به جنایت علیه بشریت محکوم شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر