زهره خسروانى، شهروند خبرنگار
نقاش مناظر خاکآلود ایران بعد از یک سال و نیم سکوت، چهره در خاک وطن برد. «پرویز کلانتری» درگذشت. در روزهایی که رسانهها او و بیماری طولانیاش را از یاد برده بودند، در آستانه خرداد ۱۳۹۵ چشم از جهان فروبست؛ نقاش تابلوهای گُلی و کتابهای درسی دبستان که از آذر سال ۹۳ سکته مغزی کرد و بعد از آن دیگر حتی یک کلمه هم حرف نزد و از جایش بلند نشد.
خبر رفتنش را «نگار کلانتری»، دخترش در صفحه فیس بوک خود با گذاشتن تصویر سیاهی در شامگاه روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ اعلام کرد. انگار تقدیر این هنرمند و نویسنده طناز این بود که در شنبۀ اول فرودین ماهی به دنیا بیاید و در جمعه ۳۱ اردیبهشت، ۸۵ سال بعد از دنیا برود. بسیاری از کسانی که پی گیر حال و احوال این نقاش شناخته شده مکتب «سقاخانه» بودند هم از این خبر را باور ندارند. همه دوستان و کسانی که پرویز کلانتری را میشناختند، میدانستند که او با وجود مشکلات جسمی زیاد، به راحتی تسلیم نخواهد شد و امیدوار بودند که روزی باز به آتلیهاش برود و اثر دیگری خلق کند.
پرویز کلانتری طالقانی اسم کامل نقاشی بود که در اولین روز فروردین ۱۳۱۰ شمسی در روستای «فشندک» طالقان به دنیا آمد. علاقه او به نقاشی از همان زمان کودکی در فشندک مشخص شد. بسیاری از همسایهها از دست نقاشیهای عجیب و غریب و انتزاعی او به ستوه میآمدند اما او در خانوادهای زندگی میکرد که به قول خودش، اهل خط و ربط بودند و تحصیل کرده های زمان خود. پدربزرگش در دربار قاجار منشی بود. او فرزند بزرگ این خانواده بود و از همان کودکی شیفته هنر شد. خودش در جایی گفته بود:«مادرم تعریف می کرد که من از کودکی علاقه مند به نقاشی بودم و زمانی که دو سالم بود، مادرم را مجبور کردم که تمام دگمه های رنگی را روی پیراهن سفید و بلندی که داشتم، بدوزد. از همان زمان برای من رنگ و بیان تصویری مهم بود. یادم می آید یک روز پدر و مادرم خانه نبودند و من هفت سال بیش تر نداشتم؛ زغال را برداشتم و تمام در و دیوار خانه را نقاشی کردم. با این که از این کار لذت برده بودم اما می دانستم پدر و مادرم من را تنبیه خواهند کرد و کتک خواهم خورد ولی جالب این جا است که به من چیزی نگفتند و اتفاقا مادرم مرا تشویق کرد. بدون اغراق باید بگویم که مادرم بزرگ ترین مشوق من در زندگی و نقاشی بود. از خاطرات دوران کودکی یادم می آید که وقتی بسیار بچه بودم، با مداد سیاه، کرسی و اتاقی که در آن زندگی می کردیم را نقاشی کرده بودم و مادرم برایش بسیار عجیب بود که چه گونه اتاق را با جزییاتش کشیده ام.»
خانواده او در دوران کودکی به تهران آمدند و در محله «امیریه» ساکن شدند؛ محلهای که دوچرخهسازی داشت که نقاشی هم میکرد.
کلانتری در سالهای پر تب و تاب دهه 20 و 30 وارد مدرسه شد و در دبیرستان «شرف» شروع به تحصیل کرد. او مانند بسیاری از هم نسلیهایش، بعد از کودتای 28 مرداد از سیاست زده شد و به سمت هنر پیش رفت. مدرسه او را با هنر بیش تر نزدیک کرد به طوری که در سال آخر دبیرستان، پروژهاش را براساس مینیاتوری از «خسرو و شیرین» در قالب «کوبیسم» انجام داد.
او بعد از دیپلم، در کنکور شرکت کرد و توانست در رشته هنرهای تجسمی و نقاشی وارد دانشکده «هنرهای زیبا» دانشگاه تهران شود. حضور کلانتری در دانشگاه و آشنایی با «مهدخت صنعتی»، او را با «همایون صنعتی»، بنیان گذار «انتشارات فرانکلین» نزدیک کرد.
این آشنایی موجب راه یابی او به موسسهٔ انتشاراتی فرانکلین، ناشر کتابهای درسی و نشریهٔ «پیک» شد. به این ترتیب، به تصویرگری کتابهای درسی روی آورد. داستان «حسنک کجایی» و «زاغ و روباه» از مشهورترین تصویرسازیهای کلانتری به شمار میرود. او بعد از پایان تحصیلات، به امریکا رفت و در آن جا نیز دورههای تخصصی آموزش هنری را دید و حاصل این سفر برای او، ۳۰ تابلوی اکسپرسیونیستی از زندگی روستاییان ایران بود.
کلانتری در مراکزی چون دانشکدهٔ هنرهای زیبا دانشگاه تهران و «کالج هنری کودکان» در کالیفرنیا کار کرد و مدتی مدیر «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در تهران بود.
او در نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج از ایران شرکت کرد و یک اثر از آثار این نقاش برجسته درفهرست تمبرهای ویژه سازمان ملل به چاپ رسیده است. هم چنین تابلوی مشهور «شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی» او در مقر سازمان ملل قرار دارد.
سبک خاص کلانتری در کار با کاهگل اما شاید شاخصترین وجه هنری او است. او از سال ۱۳۵۳ با شروع نقاشیهای کاهگلی، دورهٔ تازهای را در زندگی هنری خود آغاز کرد که تا پایان آن را ادامه داد. تابلوهای او جلوهای ملموس از زندگی مردمان کویر و ساحل را در خود دارند. کلانتری بیشتر با تابلوهای کاه گلیاش شناخته میشد و حتی بسیاری او را پایه گذار سبک کاهگلی میدانند اما به گفتهٔ خودش، پیش از او «مارکو گریگوریان» اولین کسی بود که این کار را کرد. هرچند شیوهٔ کلانتری برخلاف گریگوریان که کاملا انتزاعی و مدرن بود، ملایم تر و طبیعی تر به نظر میرسید. او خودش میگفت: «من نقاش مناظر خاک آلود مملکتم هستم.»
به همین دلیل است که او در بیش تر کارهایش فضاها و نمادهای روستایی و بومی را تصویر میکرد. کلانتری دستی هم در نوشتن داشت و چندین جلد کتاب منتشر و نقدهای زیادی در مطبوعات منتشر کرده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر