افغانستان حتی پس از حملات 11 سپتامبر و اعزام نيروهای امریکايی برای ساقط کردن حکومت طالبان همچنان برای جهانيان ناشناخته مانده است. بخشهايی از اين کشور از فرط ناشناخته ماندن اکنون تنها اسمیست در کتابها يا بر زبان کسانی که از آنجا گریختهاند و گاه برای سوالاتی نظیر اين که آیا کسی در روستاهای کنر یا ننگرهار زندگی میکند و اگر زندگی میکند چگونه روزگار میگذراند پاسخی نمیيابیم. غم انگيزتر اين است که افغانستان برای ما ايرانیها ناشناخته مانده و چه بسا اطلاعات یک سرباز امریکایی که در مناطق دوردست افغانستان برای مقابله با نيروهای طالبان و القاعده میجنگد از بسياری از ايرانیها بيشتر باشد. تعجبی ندارد. جنگ در افغانستان از زمان یورش نیروهای شوروی سابق تا همين امروز ادامه داشته و اين کشور را به مامن جنگجويان اسلامگرای افراطی تبدیل کرده است. افغانستان امروز جايی نيست که بتوان با سفر به آن تاريخ فرهنگی ایران را در آنجا بازخوانی کرد.
اما بزرگمهر شرفالدين، خبرنگار سابق تلويزيون بیبیسی فارسی و خبرنگار فعلی ايران در رويترز همراه با همکار سابقش ميرويس که اهل کنر افغانستان است به زادگاه او رفته تا ميرويس پس از 15 سال دوری از بستگانش بار ديگر با آنها ديداری تازه کند. بزرگمهر از اين سفر فيلمی ساخته که نمايش بينالمللی آن از استراليا شروع شده، کشوری که ميزبان بسياری از افغانهای مهاجر و پناهجوست. این فیلم روز دوشنبه 9 نوامبر (18 آبان) از تلويزيون ABC استراليا پخش خواهد شد. پيش از پخش اين فيلم دربارهاش با بزرگمهر گفتگو کردم.
خوب است از اینجا شروع کنیم اولين صحنه فيلم با تصویر نوجوانی که در حال بادبادک بازیست شروع میشود، درست شبيه به عنوان کتاب خالد حسينی. اين شروع اتفاقی بوده يا میخواستی از همين تصوير آشنای برای مخاطب غربی فيلم را شروع کنی؟
بادبادک بازی یکی از نمادهای جامعه افغانستان است و در کتاب خالد حسینی و خیلی از آثار افغان دیگر دیده میشود. من استفاده از نمادها و کلیشهها را دوست دارم چون پیام را خیلی سریع منتقل میکنند. برای آغاز فیلم فکر کردیم این نماد مخاطب را خیلی زود وارد فضای افغانستان میکند.
و به نظر میرسد فضای فيلم به آینده نسل بعدی افغانستان هم توجه میکند برای اين که در بسياری از تصاوير بچهها را میبينيم که در قاب قرار گرفتهاند. آيا نگرانی برای نسل آينده در ذهنت بوده؟
دقیقا. در جا به جای این فیلم چهره بچههایی که به دوربین خیره شدهاند گنجانده شده بیشتر برای نشان دادن اینکه آینده چقدر مبهم است. آنها تنها کسانی هستند که در فیلم مستقیما به دوربین نگاه میکنند برای اینکه ارتباط مستقیمتری با مخاطب پیدا کنند. حتی میرویس هم به عنوان شخصیت اول و راوی فیلم نگاه مستقیم به دوربین ندارد. میرویس خودش در ۱۵ سالگی افغانستان را ترک کرده و به لندن آمده. فیلم بازگشت او را در ۳۰ سالگی به تصویر میکشد. از این رو این بچهها همه گذشته میرویس هم هستند. و سوالی که پیش میآید این است که آنها ۱۵ سال دیگر کجا خواهند بود.
البته فيلم بيشتر پسرها را نشان میدهد. تعمدی در کار بوده؟
فیلمبرداری در افعانستان از دخترها بسیار سخت است. این جامعه سنتی اجازه حضور زنان مقابل دوربین را نمی دهد. البته ما با میانجی گری یک قبیله پرنفوذ موفق شدیم با چند زن هم مصاحبه کنیم که برای اولین بار داستان های خودشان را بازگو کردند. جامعه سنتی افغانستان آنقدر به ما اعتماد کرد که دوربین ما به مراسم عروسی پشتون ها هم وارد شد و رقص دختران را به تصویر کشید. اما علیرغم به تصویر کشیدن همه اینها ، جامعه افغانستان به شدت مردسالارانه است و این در تدوین فیلم هم در نظر گرفته شده. ضمن اینکه همانطور که گفتم این پسرها همه تبلور کودکی و نوجوانی میرویس هستند.
بگذار از زاويه جامعه و فرهنگ در فيلم حرف بزنيم. نگاه عمومی فيلم به موضوع فرهنگ در افغانستان و نگاه دولت بخصوص وقتی مراسم شعرخوانی را نشان دادی يعنی در دوره حامد کرزی انتقاد از او و دولتش ممنوع بوده و فرق زيادی ميان کرزی و طالبان وجود نداشت. ولی ما فقط با يک نمونه روبرو شديم. چقدر میشود از اين يک نمونهای که در فيلم نشان دادی تلقی عمومی درباره وضعيت فرهنگی دوره کرزی داشت؟
فکر نمیکنم بشود قطع شدن میکروفون کسی که دارد علیه کرزی شعر میخواند را به کل جامعه افغانستان تعمیم داد. من برنامههای تلویزیونی زیادی دیدهام که در آن افغانها از رپیس جمهور انتفاد صریح میکنند. برنامههایی که من شخصا نمونهاش را در ایران ندیدهام. اما نمیتوان انکار کرد که در جامعه افغان، مراکز و نهادهای قدرت (از طالبان و مسوولان محلی گرفته تا دولت مرکزی) این آزادی را دارند که خواست خود را بر افراد و جریانها تحمیل کنند. حتی نیروهای خارجی هم در افغانستان برخورد متفاوتی نسبت به آزادی بیان دارند و به خود اجازه میدهند سانسور شدیدتری اعمال کنند.
يعنی معتقدی تجربههای قبلی و همين فيلم به تو میگويند که در افغانستان فقط مشکل امريکا يا طالبان يا حکومت مرکزی نيست بلکه قدرتهای فراوان محلی هم همه جا دست بالا را دارند؟
نه. من میگویم در جامعه افغانستان هر کسی در هر لایهای که بتواند خواست خود را تحمیل میکند و دست به سانسور میزند. مثلا باعث تاسف است که بعد از ده سال جنگ هنوز هیچ آمار دقیقی از کشتههای جنگ افغانستان وجود ندارد. این آمار اول توسط فرمانداران محلی سانسور میشود (تا نشان دهند قلمرو تحت حکومت آنها امن است) بعد توسط نیروهای خارجی (تا اشتباههای جنگی خود را پنهان کنند) و در نهایت توسط دولت مرکزی.
اين شرايط بخشی از سنتهای فرهنگی افغانستان نيست؟ چون در فيلم بارها در مورد پوشش زنان يا ورود به خانهها يا موضوعات مذهبی هم همين حرف بود که سنتهای ما اينطور است. در موضوع تحميل عقيده هم با همين وضعيت روبرو نيستيم؟
سنت افغانستان در موارد زیادی محدود کننده است - به خصوص در مورد زنان - اما به نظرم باید آن را از سرکوب سازمان یافته جدا کرد. مثلا در مورد حملههای شبانه سربازان آمریکایی به خانههای مردم محلی. در این قسمت ما میبینیم که قوه قهریه نظامی با یک سنت بومی درگیر شده. در جامعه افغانستان حتی اگر شما مهمان یک نفر باشید هم وارد اندرونی نمیشوید و در اتاق مهمان که جایی مجزاست از شما به گرمی پذیرایی میشود. حتی میرویس که بعد از ۱۵ سال به خانه برگشته بود هم باید در این اتاق مهمان مدتی منتظر میشد تا بتواند خالههای خود را در اندرونی ببیند. این یک نظام سنتی است که برای مخافظت ار ارزشهای خود یک دژ آهنین درست کرده. حال ما میبینیم که سربازان خارجی نیمه شب با شکستن در وارد خانهها میشوند و تا عمق حریم خصوصی افراد پیش میروند. این برای یک مرد پشتون باعث سرشکستگی در حامعه است برای همین ممکن است حتی تفنگ بردارد تا این افراد را بیرون بیندازد یا اصطلاحا از ناموس خود دفاع کند. در این حالت معمولا به عنوان جنجگو یا تروریست دستگیر میشود.
برويم به يک بخش ديگر. فيلم از ديدار دوباره يک جوان افغان دور از وطن از کشورش و خانواده بتدريج تبديل شد به گزارش يک گزارشگر بیبیسی از صحنه درگيریهای طالبان و امريکا که تا گفتگو با ذبيحالله مجاهد، سخنگوی طالبان هم پيش رفت. اين اتفاق در تدوين فيلم شکل گرفت يا ماجرا در واقع همينطور رخ داد و ميرويس برای گزارشگری به افغانستان رفته بود؟
میرویس گزارشگر نیست. او یک راوی است. برای همین شیوه مستند هم شیوه گزارشگری نیست. مثلا رو به دوربین صحبت نمی کند. در این فیلم من تصمیم گرفتم با هیچ مقام رسمی صحبت نکنم و تنها روایت مردم را از زندگی خودشان جمع آوری کنم. این داستان شخصی بازگشت میرویس است در گفتگو با مردم دیار خودش. تنها کسی که به نظر مقامی رسمی دارد سخنگوی طالبان است اما تصمیم من برای مصاحبه با او این بود که ذبيحالله هم یک فرد بومی است که قسمتی از این پازل را تکمیل میکند. دانشجویی که دانشگاه را رها کرده و به جریان مبارزه با اشغال افغانستان پیوسته. برای همین برای مصاحبه با او یک دانشجوی معماری را که در دانشگاه سابق ذبيحالله مشغول درس خواندن بود پیدا کردیم و از او خواستیم که با سخنگوی طالبان گفتگو کند. دانشجوی معماری معتقد است برای آینده افغانستان باید اسلحه را زمین گذاشت و کشور را آباد کرد، اما سخنگوی طالبان علنا میگوید جنگ تنها راه حل برای آینده روشن افغانستان است.
به نظرم رسيد به جز قسمت آخر فيلم که به عروسی ميرويس ختم شد در مجموع فيلم محزونیست و هيچکس نمیداند برای آينده افغانستان چه بايد کرد. تصميم داشتی بگويی جامعه افغانستان همينیست که میبينيد بلاتکليف و بی آينده؟
چیزی که من در افغانستان دیدم یک حس دوگانه و یک سردرگمی طولانی است. بسیاری از پشتونها دوره حکومت طالبان را دورهای تاریک میدانند اما هنوز با مبارزان طالبان که بالای کوهها میجنگند حس همدلی دارند. آنها آمریکاییها را قوای اشغالگر میدانند و از حضورشان متفرند اما نگران روزی هستند که نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند و کشور دوباره درگیر جنگهای داخلی شود. این موقعیت تو در توی پیچیده باعث شده که حتی خود افغانها هم راه حل مشخصی برای خروج سریع از بحران نداشته باشند.
چند روز برای ساخت اين فيلم در افغانستان بودی؟ چقدر توليد فيلم طول کشيد؟ نیاز به اجازه خاصی برای تصویربرداری داشتی یا آزادانه میتوانستی همه جا بروی و با هر کسی خواستید حرف بزنید؟
فیلم برداری یک ماه طول کشید در افغانستان. فیلمبرداری در کابل محدودیتهای خودش را دارد اما در جلال آباد و اسد آباد اصلیترین مانع امنیت بود. برای رفتن به شهرهای مختلف باید برنامه مشخصی داشته باشید چون در جادهها در ساعات خاصی خطر آدمربایی هست. مردم محلی به ما هشدار میدادند که در صورت فیلمبرداری از نیروهای آمریکایی ممکن است مستقیما مورد حمله قرار بگیرید چون سربازان ممکن است فکر کنند شما بمب کنار جادهای کار کذاشتهاید و میخواهید از لحظه انفجار فیلم بگیرید. شباهت وسايل فیلمبرداری ما با یک کاتیوشا هم خیلی کارساز نبود و باید در فضاهای باز احتیاط مضاعف میکردیم
برای استراليا که کشور بسياری از مهاجران و پناهجويان افغان است اين فيلم انتخاب خوبیست. تلويزيون ABC استراليا چطور با شما و اين فيلم آشنا شد؟
ما در حاشیه جشنواره شفیلد این فیلم را به یک شرکت فرانسوی دادیم که توزیع کند. شرکت جاوا یک شرکت بسیار شناخته شده اروپایی است که اکنون در حال مذاکره با شبکههای مختلف و زبانهای مختلف است. ما خوشحالیم که اولین نمایشمان در استرالیا بود و در برنامه Four Corners که معتبرترین و پرسابقهترین برنامه مستند استرالیا است. اما خیلی خوشبینیم این فیلم به زودی در اروپا از چند کانال معتبر فرانسوی و آلمانی هم پخش شود. در انکلستان و آمریکای شمالی هم جاوا در حال گفتگو با چند کانال است که البته هنوز نهایی نشده.
فکر میکنی فيلم را بشود در خود افغانستان هم نمايش داد و گفت از نگاه يک آدمی که به اينجا سفر میکند کشور شما چنين وضعی دارد؟
امیدوارم چهرهای که ما از افغانستان نشان دادیم به عنوان مسافران از راه رسیده با تصویری که خود مردم از آنها دارند منطبق باشد. چون در آن صورت به هیچ وجه مستند موفقی نبوده است. اما خیلی دوست دارم فیلم را برای همه افغانهایی که در آن نقشی داشتهاند به خصوص در ننگرهار و کنر نشان دهم.
میدانم که با ميرويس همکار بودی و طبيعیست که از موضوع سفرش باخبر بشوی ولی خود تو بعنوان روزنامهنگار نمیتوانی به ايران سفر کنی يا دستکم بايد انتظار خوشامدگویی نداشته باشی. خودت به عنوان فيلمساز چقدر با قهرمان فيلم همذات پنداری کردی که يک روز برگردی به ايران و تغييرات را ببينی چه خوب چه بد؟
این خیلی سوال مهمی است. روزی که میرویس تصمیم گرفت بعد از سالها به افغانستان سفر کند و من خواستم از داستان برگشتنش فیلم بگیرم برای من لحظه مهمی است. چون من به عنوان یک مهاجر و یک روزنامه نگار در تبعید علاقه خاصی داریم که روی سوژه مهاجرت کار کنم. سفر میرویس از این نظر سفر من هم هست. فیلم شاید بازگشت میرویس را به تصویر کشیده اما برای من یک تجربه شخصی است. کشف دوباره چیزها و یافتن معناهای جدید. خیلی دوست دارم ببینیم بازگشت من بعد از ۱۵ سال به ایران چطور خواهد بود. حالا چه خودم فیلم بگیرم و چه این بار میرویس از من!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر