2 فروردین 94، سه روز پس از کشتن و سوزندان شدن دختری که توسط ملای مسجد "شاه دو شمشیره" کابل متهم به قرآن سوزی شده بود، انبوهی از زنان افغان برای نخستین بار در تاریخ این کشور به مردان اجازه ندادند تابوت فرخنده را تا قبرستان حمل کنند. خودشان جنازه فرخنده را بر دوش گرفتند و به خاک سپردند، با شعارهایی علیه تبعیض و جهل. با سه نفر از زنانی که در این مراسم حضور داشتند، گفت و گو کرده ام درباره این ایده، آن روز و پیامدهای آن رویداد.
او در مورد ایده حمل پیکر فرخنده توسط زنان به مسافت دو کیلومتر میگوید:«حمل کردن تابوت فرخنده به روی شانه زنان نظر یکی از نویسندگان مرد افغان بود که همان روز در رسانهها منتشر شد، ما هیچ فراخوانی ندادیم، تعدادی از زنان فعال حقوق زن بودیم که به این فراخوان، پاسخ مثبت دادیم و با شهامت وصف ناشدنی و با سردادن شعارهایی که جامعه زن ستیز و قاتلین را نشانه گرفته بود، تابوت او را دو کیلومتر بر شانه حمل کردیم. ما از صبح زود روز تشیع جنازه فرخنده، با حضور در خانه پدرش، صحبتهایی با پدر او داشتیم از آنها خواستیم ما را حمایت کنند و نگذارند که هیچ مردی به تابوت فرخنده نزدیک شود. به باور ما، ظلمی که به این زن در مدت دو ساعت در مرکز شهر، با حضور بیشمار مردان چه به حیث ضارب، چه به حیث تماشاچی شده بود، نابخشودنی بود.»
او یادآور می شود که فرخنده، حافظ قرآن و مبلغ دینی بوده اما به شدت با خرافه و کار تعویذنویسان (دعانویسان) مقابله میکرده: «ظاهرا فرخنده بیشتر مواقع مانع کار تعویذنویسان این زیارتگاه شده است. همین ممانعت باعث خشم یکی از تعویذنویسان میشود او فریاد میزند که این زن، قرآن را آتش زده است. مردم با شنیدن این جمله بدون آنکه به دنبال صحت و سقم ماجرا برآیند، به کتک زدن و توهین این زن، مبادرت میورزند. در ابتدا با او مشاجره لفظی میشود و بعد مردم با سنگ و چوب به او حمله ور میشوند، سپس ماشینی از روی جنازه نیمه جانش میگذرد و بعد او را آتش میزنند. تمام این اعمال در مدت دو ساعت در یک کیلومتری ارگ ریاست جمهوری صورت گرفته است. تاکنون از قرآن سوخته شده، اثری نیست و حتی شواهدی هم هست که قرآنی سوزانده نشده، اما اگر حتی این اقدام را انجام میداد نه براساس قوانین اسلامی و قانون اساسی مستحق این جزا نبود. متاسفانه چون پلیس کابل نیز برخاسته از چنین جامعه افراطی و سنتی است، بدون آنکه مسئولانه به این قضیه نگاه کند، تحت تاثیر احساسات مردم قرار گرفته و نه تنها اقدام جدی انجام نداده، بلکه در بعضی از قسمتهای ویدیوهای موجود مشخص است که یا با مردم همکاری کرده یا تماشا کرده که اصلا قابل اغماض نیست. البته برخی کارشناسان میگویند این فاجعه تنها زائیده احساسات مردم نبوده بلکه، عاملی بیرونی برای ایجاد اغتشاش و ناکام نشان دادن حکومت وحدت ملی نیز درآن دخیل بوده است.»
وی درباره جرقه اولیه شکل گیری اعتراض ها به قتل فجیع فرخنده می گوید: «چیزی که ما را از همان اولین لحظات به تردید انداخت این بود که فرخنده لباسهای تمیز و مدرن به تن داشت، شلوار جین پوشیده بود، گوشوارههای فیروزه در گوشش بود و رو به مردم میگفت که قرآن را آتش نزده و بیگناه است هیچ نشانی از روان پریشی دیده نمیشد، بعدتر معلوم شد که خانوادۀ فرخنده تحت فشار پلیس مجبور شده بودند دخترشان را بیمار روانی معرفی کنند تا بقیۀ اعضای خانوادهشان را از حملۀ مردم و آسیب دیدن در امان نگه دارند، بعد از اینکه مردم کمی به خود آمدند و شوک ناشی از جنایت اندکی فروکش کرد معلوم شد که فرخنده خودش در مدرسه اسلامی درس خوانده و یک دعوت گر بوده ، چهل و هشت ساعت پس از قتل فرخنده معاون وزیر حج و اوقاف رسما اعلام کرد که هیچ دلیلی مبنی بر آتش زده شدن قرآن توسط فرخنده پیدا نشده و به احتمال بسیار زیاد فرخنده اصلن قرآن را آتش نزده و این سرآغاز شروع جنبش عدالت خواهی برای فرخنده به صورت فراگیر شد.»
این مستندساز در مورد حضور مشهود پلیس در روند این ماجرا و در تمام ویدیوهای منتشر شده میگوید: «ظاهرا در همان آغاز ماجرا پلیس توانسته بود برای مدتی فرخنده را از چنگ مردم نجات داده و در اتاقی در داخل زیارتگاه پنهان کند اما معلوم نیست چرا نخواسته یا نتوانسته فرخنده را از محل حادثه دور کند و یا نیروی کمکی بخواهد، بعد از بیرون کشیدن فرخنده از اتاق زیارت توسط مردان در ویدیوها میبینیم که پلیس خودش به جمع حمله کنندگان پیوسته و نه تنها در شکنجه و قتل فرخنده همکاری میکند، بلکه دست به تعرض فیزیکی نیز میزند. در چند ویدیو دست پلیس با یونیفورم رسمی دیده میشود که بدن فرخنده را لمس میکند. پلیس مسلما قادر بوده اوباش را بتاراند، کافی بود چند پلیس دست به شلیک هوایی میزدند و یا با استفاده از صلاحیتشان در تیراندازی در مواقع لزوم، به دست یا پای چند مهاجم شلیک میکردند. آن وقت اوباش متفرق میشدند و پلیس میتوانست فرخنده را از معرکه نجات دهد.»
او درباره مهم ترین مشکل جامعه افغانستان در زمینه اجتماعی و فرهنگی، میگوید: «مشکل ما خرافات است، خرافاتی که سالیان متمادی به نام دین به خورد مردم داده شده، به ویژه از دوران طالبان به این طرف که ما شاهد یک آفت جبران ناپذیر برای زنان افغانیم. طالبان با افراطیگری زنان را از تحصیل و آموزش، کار در اجتماع و تمام فعالیتهای اجتماعی بازداشته و آنان را تبدیل به ابزاری کردهاند برای مقاصد خود.»
او منتقد وضعیت کنونی فعالیت حقوق بشری در افغانستان نیز است: «در طول ۱۳ سال اخیر جنبشهای متعددی در افغانستان به نام زنان ایجاد شده، جنبش های پولی. در واقع آنچه بیشتر به پیکره جامعه زنان صدمه زده، استفاده از نام زن افغان در برخی از این جنبشها، از سوی کسانی است که به جیب خود فکر میکنند. در مورد ماجرای فرخنده یک جنبش خود جوش مردمی و یک جور هماهنگی و همدلی بدور از همه این مناسبتها شکل گرفت.»
به گفته این روزنامه نگار این رویداد چهره به ظاهر مدرن اما در عقب داعشی بسیاری را رسوا کرد:«باید بگویم در روز اول حادثه، معین نشراتی وزارت فرهنگ افغانستان در کامنت فیس بوک خود این حادثه را توجیه کرده به نوعی از اوباشان حمایت کرد، سخنگوی فرماندهی کابل «حشمت استانکزی»، یک عضو مجلس سنا، «زلمی زابلی» هم، اما تکان دهندهتر از همه حمایت «ایاز نیازی»، خطیب مسجد وزیراکبرخان کابل که در این سیزده سال احترام زیادی کسب کرده بود. پلیس هم که خودتان دیدید، درکنار اوباشان دست به ماشه و تفنگ ایستاد اما هیچ تلاشی برای نجات فرخنده نکرد. از حرکات و قیافههای راحت و تماشاگرشان معلوم است، هیچ نگرانی برجبین نداشتند، حتی زمانی که فرخنده را آتش زدند، چند پولیس در محل مراقب بودند تا کسی جسد او را از آتش نجات ندهد.»
به باور بسیاری، در کنار تلخی عظیم نالههای «من بیگناهم، من نسوزاندم» فرخنده، واکنش زنان قدرتمندی که بخشی از پیکره جنبش اجتماعی زنان افغانستانند، جلوه ای دیگر از عدالت خواهی برای بی گناهان بود. آنان یک کمپین عظیم مدنی شدند، از سراسر افغانستان، علیه خشونت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر