شب اعزام تیم ملی فوتبال ایران به استرالیا برای حضور در جام ملتهای آسیا، علی کریمی بی آنکه به کسی بگوید، اردو را ترک کرد. رفتاری که از هر مربی یا بازیکن شاخص دیگری سر میزد، با انتقادات سهمگین افکار عمومی و رسانهها مواجه میشد.
کریمی حتی خود را ملزم به ادای توضیح ندانست و به نوشتن یک سطر در اینستاگرام بسنده کرد. بعید است این آخرین جنجال مرد سال 2004 فوتبال آسیا باشد.
دلیل انعطاف هواداران فوتبال و ورزشی نویسان در برابر کریمی چیست؟ آیا علت اینکه حتی هواداران تیم رقیب هم دوستش دارند، تکنیک شگفتانگیزی است که باعث شد "اسطوره" و جادوگرش بنامند، یا چنانچه رسانههای خارجی مینویسند، مارادونای آسیا؟
پس از کنارهگیری اخیر او از تیم ملی، مروری بر کامنت فوتبالیها در پیجهایی که صدها هزار عضو دارند نشان میدهد حتی اغلب منتقدین کریمی هم ضمن نکوهش تصمیمش، تاکید میکنند صداقت دارد و "نان به نرخ روز خور" نیست.
آیا صداقت در فوتبال ایران چنان نایاب شده که هرکه برخوردار باشد، به قلب هواداران رخنه میکند؟ اما مربیان و بازیکنان بسیاری هستند که رفتاری حاکی از تناول نان به نرخ روز، بروز ندادهاند اما فاتح قلبها هم نشدهاند.
کنش اجتماعی کریمی باعث شده حاشیههای گاه و بیگاهش، طوری بازتاب نیابد که کاهش چشمگیر محبوبیتش را در پی داشته باشد. اثبات این مدعا سخت نیست. او هنوز بفروشترین عکس روی جلد در مطبوعات ورزشی است.
وقتی مدتی پس از حوادث سال 88 رییس جمهور بولیوی مهمان احمدینژاد میشود و در دانشکده افسری فوتبال بازی میکنند، کریمی بین بازیکنان ملیپوش حضور ندارد. آنها که لبخندشان در حین دریبل خوردن از احمدینژاد، روی جلد جراید نقش میبندد.
بوندس لیگا لیگی نیست که بازیکنی از آسیا، ناموفق آنجا را ترک کند اما چهارسال بعد برگردد. آن هم در 33 سالگی! این اتفاق در تاریخ بوندس لیگا فقط یک بار رخ داده و آنهم برای علی کریمی.
به تازگی از استیل آذین اخراج شده بود، به جرم روزهخواری در تمرینات. گرچه بقیه بازیکنان استیل آذین گفتند هرچه کریمی خورده ما هم خوردهایم!
گفت مبلغ باقی مانده از قراردادم را صرف ایتام و نیازمندان کنید. راهی شالکه شد تا در واپسین هفتهها برای فلیکس ماگات توپ بزند. تعویض با رائول گونزالس در برد پرشکوه مقابل اینترمیلان و یک بازی هم در برابر کایزرسلاترن، کارنامه دومین حضور کریمی در آلمان است.
اما مهمترین اثر او در شالکه، پیراهن امضا شدهاش بود: "تقدیم به زندهیاد اشکان سهرابی که همیشه برای ما زنده خواهد ماند." - علی کریمی.
سهرابی بیست ساله ساله، دانشجو و دان دو تکواندو؛ 30 خرداد در تقاطع بوستان و سلسبیل هدف سه گلوله قرار گرفت و جان سپرد. مادرش گفته بود: پسرم خیلی کریمی را دوست داشت. او را از یک ساختمان بلند زدند. گلوله به سرخرگ آئورتش خورده بود.
روزنامه جوان با یادآوری بستن مچ بند سبز نوشت: کریمی بار دیگر در حرکتی مشکوک در راستای اهداف جریان فتنه که این روزها در حال احتضار به سر میبرد گام برداشت. او با اهدای پیراهن به یکی از کشته شدگان فتنه ۸۸ بار دیگر نشان داد که همچنان در وادی فتنه گام می زند."
این روزنامه که وابسته به سپاه پاسداران است، مدعی شد: "کریمی با واکنش مثبت ضدانقلاب روبرو شده. مشخص نیست خط و خطوط سیاسی را از چه جریانی میگیرد. او همان راهی را میرود که شجریان رفت."
هنگامی که سردار رویانیان در افتتاحیه رستوران پرسپولیس با درخواست هواداران برای حفظ کریمی مواجه شد، پاسخ داد: او امالفساد فوتبال ایران است.
پیش از آن هم سردار آجورلو درباره اخراج کریمی به خاطر روزه خواری گفته بود: "پاسدار حریم انقلاب اسلامی هستم. برای پاسداری از ولایت فقیه مسئولیت قبول کردهام و از هیچکس برای دفاع از اسلام و نظام مقدس واهمه ندارم."
غیر از امضای پیراهن به یاد اسکان سهرابی، سایر پیراهنهای اهدایی کریمی هم پر ماجراست. مثلاً پیراهنی که در قم به چاقترین پسر ایران هدیه داد. یا تامین البسه تیم ملی فوتبال دختران. موضوعی که مهناز امير شقاقی سرمربی این تیم افشا کرد: "كريمی یک الگوی ورزشی است و جدا از اين موضوع، امكانات و لوازم مورد نياز ما را تامين كرد."
کمک به برخی نوانخانهها یا تامین هزینههای درمان مرحوم بابک معصومی نیز توسط کریمی رسانهای نشد. او از جمله افرادی است که برخلاف رویه رایج در فوتبال وقتی قصد فعالیت خیریه دارد، با خودش عکاس نمیبرد!
آقای شماره 8 فقط در چنین مواقعی بی سر و صداست. او در توضیح علت دستمزد بالای فوتبالیستها، از درآمد ورزشکاران شورای شهر انتقاد کرد. یعنی هادی ساعی، حسین رضازاده، علیرضا دبیر و عباس جدیدی.
کریمی گفت: "ورزشکارانی که عضو شورای شهر هستند را هم ببینید. یکی زمین 99 ساله گرفته، یکی معدن دارد، یکی به یک جای مهم وصل است، یکی بساز و بفروشی اساسی میکند."
محمدعلی کریمی پاشاکی با وجود پیشنهادات فراوان از تیمهای لیگ برتر، تیر امسال شگفتی دیگری آفرید و نوشت: میخی بر دیوار کوبیدم و کفشها را آویختم. هرگز تن به بازی خداحافظی که متاسفانه در فوتبال ما حرکتی تشریفاتی، تبلیغاتی و بعضا ریاکارانه است نخواهم داد.
نامهاش که با یک سطر شعر تمام شد: سرانجام باید از این خاک رفت، خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر