از سال 95 میلادی تا 2012 تقریبا هر سال یک نمایش را به روی صحنه برده است و برای تلاش بی وقفه ی خود در این زمینه، برنده ی جایزه ی "آكادمی جهانی هنر، ادبيات و مطبوعات" شده است. اما اکنون دو سال است که صحنه را ترک گفته. این اولین سوالی است که ذهن مرا به خود جلب کرده است.
او در این باره می گوید: «هنرمند وقتی بطور فشرده و شبانه روزی با کارش درگیر است و این درگیری سالها بدون وقفه ادامه پیدا می کند، کمتر این امکان را می یاید که با فاصله به کارش نگاه کند. او گاه نیاز دارد از کارش فاصله بگیرد تا بتواند به دقت اثرش را بازنگری کند و کم و کاستیهایش را اصلاح کند. اما دلیل مهم دیگر، خستگی مفرط بعد از سال ها کار پیاپی بود. با وجود این که شرایط کار حرفه ای نداریم، اما من سعی می کنم تا آنجا که ممکن است کار حرفه ای ارائه دهم. من در این سالها باید افراد گروه را از شهرهای مختلف در یک شهر جمع میکردم و در یک دوره ی خیلی فشرده با هم کار می کردیم. در نتیجه اگر در یک روند عادی تمرین 5 ساعت تمرین در روز را کافی بدانیم، ما مجبور بودیم 12 ساعت کار کنیم و تازه برای من بعد از این 12 ساعت کار به پایان نمی رسید، بلکه در خانه و تا نیمه های شب ادامه داشت. من ناچار بودم غیر از نویسندگی و کارگردانی، کارهای دیگری چون تنظیم و اجرای نور و صدا، طراحی صحنه و لباس، خرید وسایل اجرا، برنامه ریزی و ارتباط با برنامه ریزان و تبلیغات را هم خودم به عهده بگیرم. این یعنی کار شبانه روزی. بعد از آن می بایست برای اجرا به شهرها و کشورهای مختلف سفر میکردیم. ما در واقع در مرحله ی اجرای هر نمایش یک سال در راه بودیم. همین ها باعث شد که من بعد از بیست سال کار هنری متوجه شوم که باید به خودم استراحت دهم. این کم خوابی و استرس ها بالاخره خودش رو یک جا نشان می دهد. سال 2011 وسط تمرین های کار اخرم بود که خیلی اتفاقی متوجه شدم پلیپ روده دارم. مجبوربه جراحی شدم. اما بعد از ترخیص از بیمارستان سریعا تمرین را از سر گرفتیم و به امریکا و کانادا هم سفر کردیم.»
زن محور اصلی اکثر کارهای بیضایی است. او مسئله ی حقوق زنان را دغدغه ی خود می داند و می گوید: «هر کسی در کارش میتواند از چیزی صحبت کند که از آن شناخت دارد و در عین حال با آن درگیر است. پرسش هایی در ذهن دارد که می خواهد با یک مخاطب در میان بگذارد. زنان نیمی از جامعه ی ما را تشکیل می دهند و مساله آنها و تمام مسائل این چنینی که در یک ساختار پدر سالار بوجود می آید تنها مسئله ی آنها نیست. مسئله ی همه ی ماست و من سعی کردم که در کارهایم از این موضوع به عنوان یک چالش همگانی یاد کنم که همه ی جامعه در آن نقش دارند و دخیل هستند. و از این جهت هرگز، در کارهایم بگونه ای به زن نگاه نکرده ام که مردان نادیده قرار بگیرند.»
توجه غالب ایشان به زنان، مخاطب را به این فکر وا می دارد که شاید بهتر باشد ایشان را یک فعال زنان بدانیم تا یک هنرمند. اما او اذعان دارد که در حوزه ی زنان، فعال نیست. «من برای زنانی که در این حوزه فعالیت می کنند، احترام زیادی قائلم. اما در وهله ی اول می خواهم تئاتر کار کنم. در تئاتر به موضوعات اجتماعی که به نوعی دغدغه ام می باشد، می پردازم. در واقع من فکر نمی کنم در کارهایم خودم را محدود کرده باشم به زنان از نگاه یک فعال اجتماعی. بلکه بر عکس از نگاه یک هنرمند تئاتر، به جامعه نگاه کردم. کار آخرم، چهره به چهره در آستانه ی فصلی سرد، درباره ی دو شخصیت زن است که فکر نمی کنم هیچ کدام از این دو فقط برای زنان جالب باشند. یا کار پیش از آن که دربارهی قتل فروهرها بود، یک کار مستند است. در سی سال اخیر فشار زیادی که بر زنان در جامعه ی ما بوده است. این فشارها مردان را هم تحت تاثیر قرار می دهد. من سعی نکردم از زنان یک تصویر ایده آل بی عیب بسازم. بلکه به روابط علی و معلولی زنان و مردان در جامعه ی ایران پرداختهام.»
این کارگردان تئاتر، آینده ی وضعیت جنبش زنان در ایران را، قابل پیش بینی نمی داند. او معتقد است که ایران وضعیت پیچیده و غیر قابل پیش بینی ای دارد. « بعضا شاهد اتفاقات کاملا متناقضی هستیم. فکر نمی کنم بشود چیزی را در ایران پیش بینی کرد. گاهی آرزوهای مان را با پیش بینی اشتباه می گیریم و شعار می دهیم که همه چیز رو به بهبودی است. من در یک آینده ی دور وضعیت ایران را روشن می بینم. فکر می کنم این جامعه آبستن تحولات بسیار بزرگی است. بارقه های این تحول را امروز می شود دید.»
نظر این هنرمند علاقه مند به حوزه ی زنان را درباره ی صفحه ی "آزادی های یواشکی زنان..." جویا می شوم. او معتقد است که این فراخوان باعث شده زنان و دختران ایرانی از عقاید و آرزوهایشان بگویند و به نوعی، به اجباری بودن حجاب اعتراض کنند. « به نظر من این ایده در مجموع حرکت مثبتی است. هر حرکتی که برای زنان این میدان را ایجاد کند که بتوانند از مسائل و آرزوهایشان بگویند، نباید اتفاق بدی باشد.»
از جمله مشغله های ذهنی خانم بیضایی، مهاجرت و تبعید می باشد. مینا یکی از شخصیت های نمایشنامه ی "رویای آبی زنان خاکستری" می گوید: «سودابه ماند و من از ايران خارج شدم. نمی دانم كدام مان كار درستی كرديم... » از ایشان می پرسم شما درباره ی مهاجرت خود چه فکر می کنید؟ آهی می کشد و میگوید: «خیلی چیزهاست که انتخاب آن دست ما نیست. من وقتی که از ایران خارج شدم بین اینکه بمانم یا بروم حق انتخاب نداشتم. اگر در ایران می ماندم هیچ آینده ای برایم قابل تصور نبود. من در دهه ی شصت از ایران خارج شدم. دوره ای که همه ی راه ها بسته بود. من یک دختر نوجوان بودم که سال های آخر دبیرستان را می گذراندم و در حد همه ی دانش آموزان آن زمان من هم مخالفتهایی داشتم و فعالیت هایی مثل اعلامیه پخش کردن انجام داده بودم که دوبار دستگیر و از مدرسه اخراج شدم. دیپلمم را به سختی گرفتم. مدرسه خوارزمی می رفتم که به دلیل شلوغی ها منحل شده بود. شرایط خیلی پیچیده بود. سایهی سیاه کنترل را بر زندگی خانوادگی مان احساس می کردیم و من امکان شرکت در کنکور را هم نداشتم. در آن شرایط من ناچار شدم. اگر انتخابی داشتم، مسلما از ایران خارج نمی شدم.»
در نمایشنامه ی "سرزمین هیچکس" که به نوعی شبیه به داستان زندگی نویسنده ی آن است، راوی پس از تبعید در پی سرزمین هیچستان است. بیضایی در جواب این سوال که این داستان، تا چه حد زندگی شما را روایت می کند، می گوید: «سرزمین هیچ کس اتوبیوگرافیک نیست و داستان زندگی مرا روایت نمی کند. این داستان، تحت تاثیر خودکشی دختر جوانی که در فرانکفورت زندگی می کرد و من می شناختمش، شکل گرفته است. و همچنین خودکشی های دیگری که آن زمان در غربت اتفاق می افتاد. من تحت تاثیر آن خودکشی متنی را به صورت مونولوگ از زبان یک زن تبعیدی نوشتم. که سختی های بسیاری را در سرزمین مادری پشت سر گذاشته است. از تحت تعقیب بودن تا فرار و دستگیری. بعد از مهاجرت، سرزمین دوم با روحیات او سازگار نبوده و سرزمین سوم، هیچستان، سرزمین بعد از مرگ است. در حقیقت اشاره ی من در "سرزمین هیچ کس" به نتایج یک انقلاب است که فرزندان خودش رو می بلعد. و نه تنها مستقیما به مرگ عده ای منجر می شود بلکه آسیب های روانی بسیاری نیز در پی دارد. چنانچه امروز هم در ایران آمار خودکشی بالاست.»
برداشت روانکاوانه چنین است که سرزمین هیچ کس می تواند تحت تاثیر تمایلات درونی خود نویسنده باشد. اما این نمایشنامه نویس اذعان می دارد که هیچ گاه به خودکشی فکر نکرده است و توضیح می دهد که: «در دوره هایی از زندگی درگیر این افکار " که این همه تلاش برای چیست؟" بوده ام. ما از مخاطب اصلی که در ایران است، به دوریم. و این فکر برای ما پیش می آید که این همه تلاش آیا نتیجه ای هم دارد؟ این مسائل ذهن را درگیر می کند. اما من تا کنون به خودکشی فکر نکرده ام.»
اگر از زاویه ای دیگر، به این موضوع نگاه کنیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که فعالین حقوق زن، چون در زندگی شخصی شان، رابطه ی نا موفق با جنس مخالف را تجربه کرده اند، ناخودآگاه دست به مبارزه برای آزادی زنان زده اند. این هنرمند علاقه مند به حوزه ی زنان می گوید: «ممکن است کسانی باشند که بعد از تجربه ی رابطه ی نا موفق خود، متوجه موانع پیشرفتی که از سوی مردان تحمیل می شود، شده باشند و بعد از آن فعالیت جهت کسب حقوق برابر را پی گیری کرده باشند، اما این قابل تعمیم برای همه نیست. بسیاری از زنان هستند که زندگی های موفق مشترک دارند و در حوزه ی زنان نیز فعالیت می کنند. با این حال هیچ اشکالی ندارد که یک زن پس تجربه ی جدایی و پی بردن به دلایل آن، دست به چنین فعالیت هایی بزند. مثلا یک کارگر که در جنبش کارگری فعالیت دارد قطعا در اثر تجربه ی کم و کاستی های حقوق مرتبط با شغل خود، وارد چنین جنبشی شده است و برای آن تلاش می کند. زنان هم از این قضیه مستثنا نیستند و در اثر تجربه های شخصی خود متوجه نابرابری های جنسیتی شده اند.»
در یکی دو تا از نمایشنامه های خانم بیضایی، شخصیت مادر عموما زنی ساکت یا منزوی و فداکار است. از او می پرسم، آیا در زندگی شخصی خودتان چنین مادری را از نزدیک لمس کرده اید؟
«در زندگی شخصی خودم ندیده ام. مادر من خوشبختانه زنی نبوده که بخواهد بسوزد و بسازد و فرمانبردار باشد و... ولی من در فضای روشنفکری بزرگ شدم. مردانی را دیده ام که در عرصه های مختلف هنری، شخصیت های بزرگ و برجسته ای هستند. و دیده ام که زنان شان مسوول اداره ی زندگی بودند و آنها مشغول بحث های روشنفکری. زنان چای می آوردند و مشغول تهیه ی غذا برای مهمانان همسرشان. با وجود اینکه بسیاری از این زنان اهل مطالعه بودند و تحصیل کرده. اما آنها در اندرونی بودند و گریبانگیر افکار سنتی مردان شان. آنها از توانایی های خودشان می گذشتند و وقت شان را صرف سرویس دادن به همسر و دوستان همسرشان میکردند.»
او در ادامه درباره ی پدرشان می گوید: «پدر من ادم بسیار دموکراتی بود. خیلی وقت ها من آرزو می کردم کاش کمی قدرت و اعمال نفوذ به خرج بدهد که نمی داد. او همیشه ما را حمایت می کرد و آزاد می گذاشت.»
بی شک بهرام بیضایی سرشناس ترین چهره ی نمایش در ایران است. قدم در راه پدری با این ویژگی نهادن، نباید کار راحتی باشد. نیلوفر درباره ی تاثیر پذیری از پدرش به ایران وایر می گوید: «به نظر من هرکسی که در عرصه ی زبان فارسی کار تئاتر را دنبال می کند، نمی تواند از بهرام بیضایی عبور کند بدون آنکه تاثیری از او بپذیرد. و این مختص من به عنوان فرزند بهرام بیضایی نیست. با این حال من سعی کرده ام که راه خودم را پیدا کنم. و فکر می کنم این موضوع مشخص است. هم در شکل نمایشنامه نویسی و هم در ارائه ی آن تفاوت وجود دارد. پدرم نوعی از نمایشنامه را میپسندد که برپایه ی دیالوگ قرار دارد در صورتی که کارهای من کلاژهای نمایشی و اکثرا مونولوگ هستند. من بسیاری از کارهای پدرم را دوست دارم و جرات نمی کنم سراغ بعضی از کارهای او بروم. امیدوارم بتوانم یکی از کارهای پدرم را کارگردانی کنم و روی صحنه ببرم. من از زمانی که تصمیم گرفتم کار عملی انجام بدم، خودم را به دست کار و غریزه ای در درونم سپردم، او مرا به این سو که هم اکنون هستم برد.»
اما این کارگردان تئاتر، برخلاف بسیاری از همکارانش شانس این را دارد که نظر بهرام بیضایی را درباره ی کارهایش بداند و از او راهنمایی گیرد. او توضیح می دهد که: «پدر از لحاظ پرداختن به تصویر کار مرا قوی می دانند اما در مورد دیالوگ، با هم اختلاف نظر و سلیقه داریم. البته پدرم همه ی کارهای من را از نزدیک ندیده است. کار اولم را که روی صحنه بردم، بصورت اتفاقی اینجا بودند و آن را دیدند و از آن با جملات مثبت یاد کردند. و نیز چند سال پیش که داشتند به آمریکا سفر می کردند، یک هفته پیش من بودند و ویدئوی بعضی از کارهای من را دیدند و با ذکر جزئیات به نقد کارهای من پرداختند. در کل فکر نمی کنم خیلی از کار من بدشان بیاید. شاید با زبان کار من مشکل داشته باشند.»
نمایش چهره به چهره در آستانه فصلی سرد، عکس: وفا خاتمی
نیلوفر بیضایی در نمایشنامه ی "بانو در شهر آینه" که رنگ و بوی نماد و اسطوره را دارد، از جملاتی استفاده می کند که شبیه توصیف آناهیتا، در متون کهن فارسی است. او در این باره می گوید: «بانو در شهر آینه نتیجهی برخورد من با اساطیر ایران باستان است. در خط اصلی نمایش، تصویر اسطورههای زن-خدا را در مقابل زن سرکوب شده ی امروز قرار دادم. و توجه ها را جلب کنم به زن سومی که بین این دو زن می تواند وجود داشته باشد. زنی که از نقش قربانی بیرون بیاید و عواملی که باعث قربانی شدنش می شود را بشناسد. زنی زمینی که ریشه های قدرمند زن خدایی خودش رو کشف کند و خودش را رها سازد.»
حاصل ازدواج نیلوفر بیضایی، دختری به نام آناهیتا است. او که اکنون 24 سال دارد، راه مادر و پدربزرگ خود را ادامه می دهد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر