سکینه پیوندی، مادر دکتر حسن روحانی رییس جمهور منتخب به تازگی با روزنامه «شرق» گفت و گویی انجام داده و گفته است که یک سال است در شهر سمنان و در خانه شخصی خودشان زندگی میکند. او پیش از این و برای بیش از 70 سال به همراه همسرش حاجاسدالله فریدون در شهر سرخه و محل اصلی زندگیشان بود. اما پس از فوت حاجاسدالله در نهم مهرماه سال 90 تنها شد و برای آنکه بیش از پیش به محل زندگی دخترانش نزدیک باشد خانه ویلایی و زیبای خود و شوهرش در بنبست نظامی شهر سرخه را ترک کرد و حالا در خانهای آپارتمانی در شهر سمنان زندگی میکند. این خانه چند سال پیش به همت شیخ حسن روحانی در زمینی بازمانده از پدر ساخته شد.
خبرنگار شرق می نویسد:مادر آقای روحانی سن و سالی دارد که نه گوشهایش خوب میشنود و نه چشمهایش به قدر کفایت میبیند. راهرفتنش هم به مدد واکر است، اما حافظهاش آنقدر قوی هست که جزییاتی دقیق از کودکی و جوانی پسرش که حالا رییسجمهور ایران شده را با دقت تعریف کند. او بهجز این در حرف زدن و آگاهی از امور روزانه هم چابک است و چیرهدست. هم مناظرههای انتخاباتی را دنبال میکرد و هم وعدههای انتخاباتی پسرش خوب یادش است.
به گزارش شبکه ایران به نقل از شرق، خانم پیوندی در مورد پسرش گفته است: از بچگی همیشه خوب بود، ساکت بود، حرف پدر و مادر را گوش میداد و احترام میگذاشت. هر کاری که رضای خدا بود انجام میداد. تا کلاس ششم درس خواند، بعد چون درس و حافظهاش خوب بود رفت حوزه. یکسال در حوزه علمیه سمنان بود. آنجا حجره نداشت، خانه حاجی اسماعیل خوشوقت میرفت و شب و روز درس میخواند.
چون حافظه خوبی داشت 15ساله بود که رفت قم درس طلبگی بخواند. باید 16سالگی میرفت اما سر 15سالگی رفت حوزه آنجا.
آیتالله (استادش) گفت چون درس و حافظهاش خوب است باید به او حجره بدهیم، همینطور هم بود شکر خدا.
خوشحال بودم این راهی که رفته برای رضای خداست، دل همه تنگ میشود، اما چون پسرم راه خرابکاری نرفته بود و هر کاری میکرد خوب بود برایش خوشحال بودم.
همیشه به پدرش در کار زمین کمک میکرد مغازه هم میرفت، آن سالها آقای نطنزی امام جماعت سرخه بود، مکتبخانه داشت و به بچهها قرآن درس میداد. آشیخ حسن که از قم میآمد به او کمک میکرد تا بتواند به کارهای دیگر هم برسد.
20سالش بود که با دخترخالهاش ازدواج کرد، دختر خواهر من بود. ما رفتیم برای او انتخاب کردیم، به او گفتیم که وقت ازدواج است، برایت چیکار کنیم؟ گفت اختیار من دست پدر و مادرم است، هرچه شما بگویید. برایش رفتیم خواستگاری، آنها هم گفتند به روی چشم، دختر مال شماست. وقت ازدواج هم لباس آخوندی داشت.
عروسی آنموقع مذهبی بود، ما هم برایش مذهبی عروسی گرفتیم، مثل حالا نبود که سروصدا و... داشته باشد.
همیشه ما را میبرد تهران، ما را نگه میداشت، دو پسرم هر دو پسرهای خوبی هستند، هم شیخ حسن هم حسین.
خارج خیلی وقت نبود، 18 ماه آنجا بود، زود انقلاب شد آمد ایران. به حرف آیتالله خمینی خیلی معتقد بود. از سال 42 اولین کسی بود که رفت زیارت آیتالله خمینی.
من افتخار میکردم که اگر قدمی برمیدارد برای رضای خدا و امامزمان باشد. همیشه میگفتم برو مادرجان، اگر نروی انقلاب حفظ نمیشود ما هم تو را میسپاریم دست خدا. او از اول هم ترسی نداشت، اعلامیه میفرستاد برای پدرش، او هم پخش میکرد، برای چهلم پسر امامخمینی هم در تهران به منبر رفت.
هر وقت برویم تهران یک ماه یا دو ماه خانه پسرم می مانیم.
اول که میخواست برای ریاست جمهوری ثبتنام کند به هیچکس نگفت، بروز نداد. اول رفت مسافرت قبل از عید، به من زنگ زد گفت مادر من عید نمیآیم سمنان. گفتم چرا. گفت کاری دارم دور و ور. فقط این آقای ناهیدی (به او اشاره میکند) میدانست که باجناقش است. نمیخواست پخش بشود، شاید یک وقت نمیشد، یا پشیمان میشد. میخواست کار درست بکند.
همیشه، هر روز برای من زنگ میزند حتی روزی که جلسه داشته باشد یا قبل از همین ریاستجمهوری به خانمش میگوید به مادر بگو که امروز جلسه دارم. هر کاریاش اگر قطع بشود زنگزدنش به من قطع نمیشود. حسین هر روز به من زنگ نمیزند، اما او همیشه زنگ میزند. میگوید مادرجان هرچه داریم از تو داریم.
شبهای انتخابات و مناظرهها که آشیخ حسن میآمد توی تلویزیون و صحبت میکرد همه را میدیدم و گوش میکردم. این بچهها (اشاره به دخترانش) به من میگفتند برو بخواب مادرجان، این برنامهها به درد تو نمیخورد، من میگفتم تمام مردم ایران دارند گوش میکنند، من مادرش هستم، اینجا گوش میکنم برایش هم دعا میکنم. خودش هم به من گفت مادرجان مردم زحمت کشیدند به من رای دادند، اما اگر دعاهای شما نبود من به جایی نمیرسیدم.
خوب حرف میزد، البته برای من که حرف نمیزد برای مردم باید خوب باشد.
وقتی آقای روحانی قبول شد مردم محل برای تبریک گفتن پیروزی آمدند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر