رضا حقیقت نژاد
25 فوریه قرار است در آمریکا مراسمی ویژه برای تقدیر از دو مقام قضایی پیشین آلمان برگزار شود که مسوولیت اصلی را در رسیدگی به پرونده «میکونوس» برعهده داشتند. «رویا حکاکیان»، نویسنده کتاب درخشان « قاتلان قصر فیروزه»، یکی از دو سخنران اصلی این مراسم است.
او در داستان خواندنی خود، به روایت چگونگی ترور 4 فعال سیاسی مخالف دولت ایران، از جمله «صادق شرفکندی»، دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در شهریور ماه 71 پرداخته است.
دادگاه رسیدگی به این پرونده در سال 72 برگزار شد، سال 76 حکم به محکومیت پنج متهم، («کاظم دارابی»، تبعه ایرانی و چهار تبعه لبنانی) داد و از رهبران ایران به عنوان «آمران قتلها» یاد کرد.
رویا حکاکیان برای نگاشتن این کتاب، چهار سال تحقیق و تلاش کرد و در گفتوگو با دهها مطلع، به ویژه «ابوالقاسم مصباحی» که مسوول پروندههای امنیتی وزارت اطلاعات در اروپا بود و شهادتش نقش مهمی در بازگشایی ابهامات پرونده میکونوس داشت، دقیقترین روایت را ارایه داد. با این حال، او اعتقاد دارد هنوز برای واکاوی همه ابعاد میکونوس، باید کتابها نوشته شود و تکلیف خیلی ابهامات روشن شود.
«ایرانوایر» در گفتوگو با رویا حکاکیان، تلاش دارد به برخی ابعاد خاص این پرونده بیشتر بپردازد؛ ابعادی که همچنان مبهم باقی ماندهاند.
در مصاحبهای گفتهاید در کتاب خود به دنبال دو عنصر «عدالت» و «حقیقت» بودهاید. میخواهم از همین دو کلمه شروع کنم و از دوران پس از دادگاه. این که هنوز بخش مهمی از حقیقت در این پرونده مبهم است و مهمتر این که با رویدادهایی چون آزادی آقای دارابی، عدالت هم به حاشیه رفت.
موضوع پیچیده و سختی است؛ هم میشود گفت درست است، هم نه، اینطور نیست. حداقل از نظر قضایی، عدالت اجرا شد. از نظر قوانین قضایی آلمان، دارابی دو سوم زمان محکومیت خود را طی کرد و بعد حکم وی از وضعیت حبس ابد تغییر یافت و آزاد شد.
در نامهای که همان زمان خانواده جان باختگان نوشتند، گفته بودند براساس قوانین قضایی، 25 سال باید از دوران حبس طی و سپس درخواست عفو داده شود. در حالی که تنها 15 سال از حبس آقای دارابی گذشته بود .
به کار بردن کلمه عفو درباره دارابی درست نیست. او مشمول قانون ویژهای شد که به شهروندان غیرآلمانی که حکم حبس ابد گرفته بودند، اجازه میداد پس از طی دو سوم مجازات، برای تحمل باقی آن به کشورشان بروند ودیگر هرگز به آلمان برنگردند. در قانون قضایی آلمان، زمان حبس ابد 23 سال است. دارابی دو سوم را گذارنده بود.
اعتراض اصلی خانوادهها به این مدت زمان نبود بلکه درباره این بود که او به ایران باز میگشت و در آن کشور این احتمال وجود داشت که دوباره به یک تروریست تبدیل شود.
پس واقعیت امر این است که آقای دارابی و «رائل»، تبعه لبنانی، بر حسب قوانین آلمان آزاد شدند تا به کشور خود برگردند و در آنجا باقیمانده مجازاتشان را طی کنند. البته ما میدانیم که این گونه نشد و وقتی دارابی به ایران برگشت، به عنوان یک قهرمان با او برخورد کردند.
بنابراین، میشود نتیجه گرفت که فشارهای پشت پرده و لابی سیاسی دولت ایران و آلمان سبب شد روند عادلانه و قانونی برخورد با این پرونده منحرف شود.
شما میتوانید براساس نقطه نظرات خودتان، هر طوری نتیجهگیری کنید، ولی از نظر من، عدالت رعایت شد و اگر زمان بیشتری هم در زندان میماندند، عدالت بیشتر رعایت میشد. حرف من این است که نتیجه حاصل شد و آن تاثیری که حکم دادگاه باید میگذاشت، گذاشت. حالا این که چند سال بیشتر در زندان باشند یا نباشند، نمیتواند کلیت داستان را تحت تاثیر قرار دهد.
من بحث را منتقدانه و شاید سختگیرانه شروع کردم به خاطر این که عنوان جایزهای که قرار است 25 فوریه به دو مقام قضایی درگیر در این پرونده داده شود، تایید حاکمیت قانون در جمهوری فدرال آلمان است. خواستم بگویم که دخالت سیاستمداران و اعمال فشار آنها، مانع از آن شد که حاکمیت قانون به طور کامل در این کشور اجرا شود.
به نظرم قانون شکنی خاصی انجام نشد. دستکم در کشورهای غربی، قانون آن قدر پیچیده است که میتوان تعبیر و تفسیرهای مختلفی را داشت و راه فراری پیدا کرد. این موضوع در مورد دارابی هم صادق بود. من فکر میکنم باید روی این تمرکز کنیم که این همه قتل در خارج از کشور با دخالت دولت ایران اتفاق افتاد و این تنها موردی است که دادگاه موفق شد واقعیت را کشف و اعلام کند؛ این یک پدیده استثنایی است.
به آزادی تبعه لبنانی اشاره کردید؛ آنها چهار نفر بودند، سرنوشت بقیه چه شد؟
من اتفاقا خیلی سعی کردم که با افراد دیگر تماس بگیرم. یکی از آنها که تبرئه شد. دیگران هم به ترتیب به 3، 5 و 11 سال حبس محکوم شدند. البته من موفق نشدم با آنها تماسی داشته باشم چون وکلایشان منع کرده بودند و گفته بودند که با من حرف نزنند. پیش از این که دارابی و رائل هم آزاد شوند، درخواست مصاحبه کردم ولی موفق نشدم.
افزون بر رائل که به لبنان پس داده شد، امین هم پس از عفو به لبنان بازگشت. یکی از آنها پس از طی محکومیت سه سالهاش، آزاد شد که البته از آلمان فرار کرد. در اروپا آن قدر اعمال مجرمانه داشت که نتوانست در هیچ کشوری بماند و به امریکای لاتین رفت؛ الان هم آن جا است. از دارابی هم خبر دارم که هماکنون در لبنان زندگی میکند.
در حاشیه رسیدگی و اعلام حکم دادگاه، علاوه بر آمران مانند آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی و یا ولایتی که نام آنها اعلام شد، نامهای دیگری هم بودند؛ برای نمونه، موسویان که سفیر ایران در آلمان بود. شما درباره ارتباط و نقش موسویان در این پرونده تحقیقی کردید؟
خبر دارم که الان وکلایی مانند خانم «شادی صدر» روی این موضوع تحقیق میکنند. موسویان یکی از حلقههای گمشده این پرونده است. آن زمانی که من تحقیق میکردم، وی در ایران بود و پس از چاپ کتاب، به امریکا آمد. البته من این نکته را بگویم که در دادگاه فقط یک بار نام موسویان مطرح شد و حکمی علیه وی صادر نشده است. وقتی موسویان در نامهای نوشت ابوالقاسم مصباحی که شاهد مهم پرونده بود، یک شخصیت خیالی است و وجود خارجی ندارد، در جلسه دادگاه از مصباحی درباره این نامه و ادعای موسویان سوال شد. وی هم پاسخ داد موسویان بهتر است به خاطر حفظ آبروی خودش، دست از این ادعاها بردارد.
شما در امریکا دیداری با موسویان نداشتید؟
نه، کار من تمام شده بود ولی همان طور که گفتم، هماکنون برخی وکلا در حال بررسی این موضوع هستند. این که موسویان تا چه حد از عملکرد اعضای سفارت مطلع بود یا بر کار آنها نظارت داشت، بحث مهمی است که باید مشخص شود. این یک علامت سوال است. ما میدانیم دیپلماتهایی بودند که چند روز بعد از قتل، از آلمان فراری داده شدند. خیلی روشن است که عناصری از سفارت با دستاندرکاران قتل در تماس بودند. حالا مشخص نیست که موسویان چقدر از این موضوع اطلاع داشته است. دادگاه به این سوال به طور روشن پاسخ نداده و هنوز این نکته مبهم باقی مانده است.
در گفتوگوهایی که با آقای مصباحی داشتید، به موردی در این زمینه اشاره نکرد؟
آقای مصباحی در جریان کمک به دادگاه و ترسیم نقشه اصلی، مشخص کرد که آقای «ولایتی»، وزیر وقت امور خارجه به طور کامل و مستقیم در جریان فعالیتهای کمیته ویژهای که مسوولیت اجرایی کردن این قتلها را برعهده داشته، قرار داشت. خب، خیلی بعید است که وقتی وزیر در جریان قرار دارد و عواملی در سفارت هم در جریان اجرا باشند، نفر میانه، یعنی سفیر که بین وزیر و عوامل اجرایی سفارت قرار دارد، اطلاعی نداشته باشد. به هر حال، باید این مساله روشن شود.
به نظر میرسد نقش موسویان در پرونده میکونوس هم مانند ابعاد نظامی پرونده هستهای ایران شده است.
بله، این طوری شده است.
در جریان گفتوگوهای پس از انتشار کتاب، جایی درباره مصباحی گفته بودید که خیلی فرد باهوشی بوده و زندگی غیرمتعارفی داشته است. بازخوردهای مثبت انتشار کتاب به شما این انگیزه را نداد که سراغ زندگی مصباحی و یا پرونده قتلهای دیگر بروید؟
من امیدوارم دیگران این کار را بکنند. الان در امریکا هر سال مثلا درباره «ابراهام لینکلن» دهها کتاب نوشته میشود. موضوع میکونوس این قدر وسیع و پیچیده است که باید بارها درباره آن نوشته شود. نوع قتلها، سطح دخالت جمهوری اسلامی، نوع برخوردش با اپوزیسیون و... خیلی پیچیده و جالب هستند. این ماجراها پایانی ندارند و باید دهها کتاب درباره آنها نگاشته شود؛ ارزشش را دارد. ما باید به عنوان یک ملت، به این بخشها از تاریخ معاصر کشور خود آگاهی کامل داشته باشیم تا به درک دقیقی برسیم و حتی درستتر در مسیر دموکراسی خواهی گام برداریم.
مصباحی را از این منظر مطرح کردم که شما بیشترین گفتوگو را با وی داشتهاید.
بله، درست است. من خیلی هم از این فرد خوشم آمد البته نه به معنی این که دوست داشتنی بود. منظورم این است که در جریان گفتوگوهای مفصل با او، متوجه شدم که با وجود گذشته تیره و تاری که داشت، گاهی واقعا حس دلسوزی برایش داشتم. خیلی چیزها را از دست داده بود؛ خانواده و گذشتهاش بر باد رفته بودند.
آخرین بار کی او را دیدید؟
سال 2008.
یعنی بعد از گفتوگوهای مربوط به کتاب، دیگر دیدار یا گفتوگویی نداشتید؟
نه، چند باری به هم ایمیل زدهایم. او آدم جالبی است. داستان زندگی او چه بسا یکی از خواندنیترین داستانها شود که میتواند ابعاد فعالیتهای جمهوری اسلامی را در 30 سال اخیر بیشتر باز کند.
شما در جریان تدوین کتاب با دادستان فدرال و دادستان کل هم گفتوگو کردید. سرنوشت آنها به کجا انجامید؟
چند ماه بعد از دادگاه به بهانه رسیدگی نکردن به قتل یک پلیس در شمال آلمان، برای آقای «فون اشتال»، دادستان کل، پاپوش درست کردند و به بهانه بیلیاقتی، وادار به استعفا شد. بعد از آن هم کلا به حاشیه رفت. آقای «یوست» که دادستان این پرونده بود، کار خودش را عالی انجام داد. اگر در امریکا این اتفاق رخ داده بود، او تبدیل به یک قهرمان ملی شده بود ولی در آلمان تقریبا در گمنامی، بازنشسته شد.
باز هم رسیدیم به ابتدای داستان و غلبه لابیهای سیاسی بر قانون و عدالت. البته به نظرم شما همچنان امیدوارانه توصیه دارید که باید بیتوجه به این فشارهای سیاسی ادامه داد.
من به عنوان یک نویسنده و یک ایرانی، باور دارم که همه ما باید در جریان یک گفتوگوی ملی، درباره آن چه در تاریخ کشور رخ داده، آگاهی کافی کسب کنیم. موضوع میکونوس، رشتهای است از یک قالی؛ از یک طرحی که باید برای آینده زده شود. ما ابتدا باید بفهمیم که چه رخ داده، درباره آن گفتوگو کنیم و بعد تصمیم بگیریم که درباره این بخش از تاریخ کشورمان چه میخواهیم انجام بدهیم. به همین دلیل باید به این تلاشها ادامه بدهیم.
پرسش آخر درباره آمران قتلها است. بالاخره نام رهبر ایران، هاشمی رفسنجانی، ولایتی و فلاحیان در این پرونده به عنوان آمران قتلها اعلام شد. آیا امکان قانونی برای پیگیری این افراد هم وجود دارد و یا این که تا کنون اقدامی شده است؟
خوشبختانه این پرونده باز است. قاتل اصلی، یعنی مسلسلچی که در رستوران شلیک کرد هنوز دستگیر نشده و کماکان بحث ادامه دارد. بهویژه درباره چهرههایی چون فلاحیان که وزیر وقت اطلاعات بوده است، میشود پیگیری کرد. البته اینها نباید پست دولتی داشته باشند چون مصونیت دیپلماتیک میگیرند و کار با مانع روبهرو میشود.
مثل آقای ولایتی که این سالها به اروپا آمد و اقدامی علیه وی انجام نشد.
ببینید، اسم اینها در حکم برده شده است؛ یعنی شرایط فراهم شده که پرونده کماکان علیه این افراد باز باشد و علیه آنها فعال شود. به طور طبیعی، وقتی اینها در مسند قدرت هستند، کار به آسانی ممکن نیست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر