«ترزا مى»، نخست وزير جديد بريتانيا «بوریس جانسون»، شهردار سابق لندن و سردمدار مدافعان خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا (برکزيت) را به سمت وزير امور خارجه منتصب كرد.
از ٢٣ ژوئن كه بريتانيا رأى به خروج از اتحاديه اروپا داد، تندروهاى ايران جانسون و ديگر مدافعان خروج بريتانيا را تحسین و این رأی را اولين قدم به سوى تجزيه بريتانيا توصیف کرده اند.
يكى از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفته است: «انگلیس باید تاوان سالها استعمارگری و جنایت علیه بشریت را بپردازد و جداشدن بخشهایی از این کشور کم ترین بهایی است که خواهد پرداخت.»
فارغ از اين شعارها، انتصاب بوریس جانسون چه عواقبى براى ایران و نیز برای رابطه ايران و امريكا خواهد داشت؟ جانسون چه گونه با ریيس جمهوری آينده امريكا بر سر ايران تا خواهد كرد؟ آيا با «هيلارى كلينتون» وارد همكارى تنگاتنگى خواهد شد؟ آيا از سياست اوباما مبنی بر همکاری با ايران پيروى خواهد كرد يا اين كه به دنبال پيشنهاد «دونالد ترامپ» مى رود تا مذاکرات بر سر توافق هسته ای ایران را از سر گیرد و يا اين كه اصلاً موضع مستقلى مى گيرد و بريتانيا را از متحد اصلی خود جدا مى كند؟
در سال ۲۰۰۶ كه بوريس نماينده حزب محافظه كار در مجلس بریتانیا بود، در مقاله اى در وبسايت خود استدلال كرد در جهانى كه «بوش» و «بلر» نه از نظر اخلاقی می توانند انگلیس را از این باتلاق بیرون بیاورند و نه از نظر سیاسی، شايد فكر نامعقولی نباشد كه به ايران بمب داد.
او نوشت: «اگر این حرفم دست باشد که می گویم، بمب ایران نه فقط اجتناب ناپذیر است بلکه مطابق میل و آرزوی ایرانیان هم هست. در این صورت شاید درست این باشد که کل داستان را معکوس کنیم. شاید وقتِ آن رسیده که به وحشت و ارعاب و سوءظن و تهدید پایان دهیم. شاید امریکا در ازای بعضی چیزها، بتواند در امور تکنولوژی [به ایران] کمک کند، کما این که به بریتانیا هم کمک می کند؛ مثلاً این که رهبری ایران از داد و قال در مورد حمله به اسراییل دست بردارد و یا این که به سمت دموکراسی حرکت کند و غیره.»
جانسون كه خود در گذشته خبرنگار بوده، تصديق می کند كه ایده كمک به ايران براى ساخت سلاح هسته ای، ايده جنجالى و پر مخاطره ای است. به گفته خودش، حتی كمى «احمقانه» است. او البته متذکر می شود كه اين ديدگاه حزب محافظه كار نیست: «فقط طرحی است آزمایشی و موقتی. فقط هم به این دلیل آن را مطرح می کنم که ظاهراً هیچ ایده بهتری در دست نداریم.»
از زمان امضا توافق هسته اى ]بین ایران و گروه 1+5 [يك سال مى گذرد. خيلى ها از جمله خودِ بوریس جانسون بر این نظر هستند كه گزینه بهتری به دست آمده است: «برجام که سال گذشته در وین به امضا رسید، برنامه هسته ای ایران را برای سال آینده و نیز روابط این کشور را با جامعه بین المللی ترسیم کرده است.»
از طرفی، خیلی ها با گفته های سال ۲۰۰۶ بوریس مخالفت می کنند که می گفت مردم ایران سپاسگزار کمک های امریکا خواهند بود؛ هر چند البته احتمالاً معتقد هستند که هر تلاشی برای زدودن چهره «اهریمنی» مردم ایران قابل تقدیر است و نیز این که اقدامات بلر و بوش برای ایجاد عدم ثبات در «محور شرارت»، زندگی صدها هزار تن را به تراژدی ختم کرد.
جانسون حدود یک دهه است که درباره ایران یا برنامه هسته ای این کشور اظهار نظری نکرده است ولی پس از انتصاب او، روحانیون و رهبران ایران و نیز همکاران جانسون در «وست مینستر» باید منتظر بمانند تا ببینند نظرات و خط مشی های او در خصوص ایران چه خواهد بود و تا چه حد با نظراتش در سال ۲۰۰۶ فرق خواهند داشت.
متن کامل مقاله «به ایران بمب بدهید، شاید به رژیم انعطاف بیش تری داد»
«ببینید؛ من اگر یک سیاستمدار ایرانی بودم، تکلیفم روشن بود. اگر در تهران بودیم و داشتیم چپق های بعد از صبحانه را چاق می کردیم و درباره سلاح های هسته ای ایران فکر می کردیم، احتملاً به نظرِ بسیار متفاوتی می رسیدیم.
کاری نداشته باشید به نق نق های سازمان ملل و غرغرهای دولت بوش و خط مشی های "مارگرت بکت" که من همه را روانه سطل آشغال می کردم. من اگر نماینده مجلس از قم بودم، وظیفه میهن پرستانه خود می دانستم که کشورم را در اسرع وقت به بزرگ ترین، براق ترین، نوک تیزترین و انفجاری ترین سلاح هسته ایِ موجود در بازار مجهز کنم.
من برای ایران سلاح هسته ای می خواستم نه به این دلیل که سلاح های هسته ای به نوعی نشانه مردی و مردانگیِ ملی است. هیچ ربطی هم به رقابت های بورژوازی ندارد که معمولاً نوع بشر را به حرکت وا می دارد. خواستن سلاح هسته ای که مثل خواستن آخرین مدلِ تلویزیون نیست که شما هم یکی بخواهید چون همسایه تان دارد.
من عمیقاً و منطقاً بر این نظر می بودم که در اختیار داشتنِ بمب اتمی و امکان استفاده از آن، تنها روش قطعی و قابل اعتماد برای صیانت از کشورم و موکلان بیچاره و کز کرده ام در مقابل احتمالِ حمله ای از جانب امریکا است.
اگر برای این اعتقادم دنبال سند و دلیلی هم بودم، به آن سوی اروندرود نگاهی می انداختم و شاهد قتل عامی بودم که در عراق در جریان است. امریکایی ها را می دیدم که از قدرت نظامیِ بی بدیلِ خود استفاده می کنند تا رژیمی را سرنگون کنند و کشور همسایه ام را در جنگی داخلی فرو برند.
تراژدی و طنز ماجرا این جا است که بوش توانست از میان کشورهای عضوِ «محور شرارت»، رژیمی را نابود کند که اصلاً در حال گسترش سلاح های کشتار جمعی نبود.
در واقع، راستش را بخواهید، دقیقاً به همین دلیل بوش به جای آن دو کشور دیگر [در محور شرارت]، عراق را نشانه گرفت. حالا که به گذشته نگاه می کنم، معلوم می شود چرا صدام این قدر با بازرسان سازمان ملل، آب زیرکاه و شیاد بود. این پیرهای خرفت به شکل رقت انگیزی سعی می کردند القا کنند که صدام چیزی در آستینش مخفی کرده تا مانع حمله پنتاگون شود.
صدام سقوط کرد. نتیجه اش هم این شد که ۵۸هزار نفر از مردم عراق و نیروهای ائتلاف مردند و کل این فاجعه به برنامه های هسته ای آن دو عضوِ دیگرِ محور شرارت شتاب بسیار بیش تری بخشید. ایران با سرعتِ تمام دارد می تازد و کره شمالی هم همه ما ابله ها را به هول و هراس انداخته است چون با دلایل و شواهد لرزه نگارانه خود [اشاره به آزمایش های هسته ای کره شمالی در عمق زمین] نشان داده که به جمع هسته ای ها پیوسته است.
دقیقاً به این دلیل که داستان عراق این قدر افتضاح شد، بوش و بلر نه از نظر اخلاقی می توانند ما را از این باتلاق بیرون بیاورند و نه از نظر سیاسی. چه کسی به تونی بلر اعتماد می کرد اگر می گفت باید به دنبال راه حلی نظامی باشیم؟ چه کسی حتی به یک جمله از حرف هایش باور می داشت؟
وقتی بوش نتوانست ترس از خطر حمله کره شمالی را مخفی نگه دارد، چه طور می خواهد به ایرانی ها دستور دهد که خود را به بمب مجهز نکنند؟ «کیم جونگ ایل» همه رقبا را در صحنه بین المللی از پا در می آورد. اگر او می تواند بمب داشته باشد، چرا آخوندها نتوانند؟ هیچ کس نمی تواند وانمود کند که این خبر خوبی است. در یک جهان آرمانی، اسراییلی ها به آسمان ایران پرواز و عملیات موفقیت آمیز خود را برای نابودی «اوسیراک» در سال ۱۹۸۶ تکرار می کردند؛ عملیاتی که در آن تأسیسات اتمی صدام را در قلب بیابان بمباران کردند.
ولی دو سال پیش گفت و گویی داشتم با یکی از مخوف ترین جنگ طلب ها در اورشلیم. خوب یادم می آید که می گفت دیگر چنان گزینه ای روی میز نیست؛ مواد لازم در مخازن و پناهگاه هایی سفت و سخت مشغول جوشیدن هستند و تأسیسات هم بسیار پراکنده اند.
پس راه حل چیست؟ راه حل این است که نترسیم، دست ها را به سمت شش لول های خود دراز نکنیم و تهدیدها و اولتیماتوم های «غرب وحشی» را بلغور نکنیم. دو رژیم بسیار متفاوت وجود دارد که اهداف و بلندپروازی هایشان پاسخ های متفاوتی می طلبد.
در مورد ایران باید بپذیریم
در مورد ایران، باید بپذیریم همان طور که در فارسی می گویند، ما «کیش و مات» شده ایم. ایرانی ها بالاخره یک روز صاحب بمب اتمی می شوند و ما هم تقریباً هیچ کاری نمی توانیم با آن بکنیم. همه تشرها و تهدیدهایمان هم بی فایده است. راستش، اگر همه راه ها با شکست مواجه شد، شاید این گزینه بدی نباشد که به ایران بمب بدهیم. شاید نوبت امریکایی ها باشد که خودشان کنترل این برنامه غیرقابل توقف را برعهده بگیرند.
اگر این حرفم دست باشد که می گویم، بمب ایران نه فقط اجتناب ناپذیر است بلکه مطابق میل و آرزوی ایرانیان هم هست. در این صورت، شاید درست باشد که کل داستان را معکوس کنیم. شاید وقتِ آن رسیده است که به وحشت و ارعاب و سوءظن و تهدید پایان دهیم. شاید امریکا در ازای بعضی چیزها، بتواند در امور تکنولوژی [به ایران] کمک کند، کمااین که به بریتانیا کمک می کند؛ مثلاً این که رهبری ایران از داد و قال در مورد حمله به اسراییل دست بردارد و یا این که به سمت دموکراسی حرکت کند و غیره.
مردم ایران احتمالاً برای این کمک سپاس گزار خواهند بود، [با جامعه جهانی] ارتباط خواهند داشت و دیگر از آن ها تصویری اهریمنی داده نمی شود. آیا این به معنای پایان اسراییل است که ۲۰۰ کلاهک اتمی در اختیار دارد؟ قطعاً نه. منطق «تخریب حتمی متقابل» هم چنان کاربرد دارد و حتی آخوندها هم آن قدر دیوانه نیستند که با کشوری در بیفتند که می تواند کشورشان را با خاک یکسان کند.
شکی نیست که رژیم ایران خوف انگیز است ولی جنبش ها و اقداماتی هم در جهت تکثرگرایی برداشته شده است. چین و پاکستان هر دو بمب دارند و هیچ کدام هم به شکل واضح و بی چون و چرایی دموکراتیک نیستند. خودم خیلی خوب می دانم که ممکن است حرفم کمی احمقانه به نظر برسد ولی باید تأکید کنم که این حرفم خط مشی نیست و به ویژه این که خط مشی حزب محافظه کار هم نیست. فقط طرحی است آزمایشی و موقتی. فقط هم به این دلیل آن را مطرح می کنم که ظاهراً هیچ ایده بهتری در دست نداریم.
تراژدی بزرگ شدن این است که آدم ها راه های کشتن خود و دیگران را یاد می گیرند. بشر اکنون این قدرت را در اختیار دارد و ایرانی ها هم به زودی صاحب آن می شوند. شرط عقل آن است که ایران در فضای همکاری و مفاهمه به این قدرت دست یابد و نه در میان تهدیدها و هیستری های فزاینده؛ به ویژه وقتی همه می دانیم که این تهدیدها قلابی و توخالی هستند.
در مورد کره شمالی هم باید بگویم که قطعاً زمان مذاکره است، نه تهدید. هرچند البته خوب بود اگر می شد بی سر و صدا، بمب های کیم را خنثی کرد تا روزی که رژیم مخوف او به پایان برسد. جای «جیمز باند» این روزها خالی است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر