«علیرضا نوری زاده»، روزنامه نگار هنگام انقلاب 57، 29 ساله بوده است، یک جوان فعال در مقام دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات. 37 سال پس از آن تجربه، او اینک در لندن خاطراتش را مرور می کند. خاطرات روزهای اعتصاب و انقلاب.
نوریزاده در مرور خاطرات، ابتدا از روزهای خوب شروع می کند. او روزهای ایام بعد از اعتصاب روزنامهها در سال ۵۷ و دوران نخست وزیری «شاپور بختیار» را آزادترین دوره کاری خود به عنوان روزنامهنگار در ایران میداند: «ما جلسه ای با دکتر بختیار داشتیم که خود من برنامهریزی این جلسه را کرده بودم. گفت سانسور را حذف می کنیم، به ماده ۵ قانون حکومتی نظامی اشاره کردیم، گفت این ماده را لغو میکند.»
بر اساس ماده ۵ «قانون حکومت نظامی»، اشخاصی که مورد سوء ظن در مخالفت با دولت و امنیت و انتظام عمومی بودند، بازداشت میشدند. این ماده در مورد روزنامهها و مطبوعاتی که بر ضد اقدامات دولتی مطلب منتشر میکردند نیز اعمال میشد.
نوریزاده هنوز جملهای را که بختیار در آن جلسه گفت، به روشنی به یاد میآورد. بختیار در آن جلسه خطاب به روزنامهنگاران گفته بود: «به وطن بیاندیشید.»
او میگوید: «مرحوم "صالحی یار"، سردبیر (وقت) روزنامه اطلاعات گفت که روزنامهها از فردا به شما حمله خواهند کرد. بختیار در پاسخ تاکید میکند به من حمله کنند، مشکلی نیست اما ایران را در نظر داشته باشند. ما با یک خطر بزرگ روبه رو هستیم.»
این روزنامهنگار با اشاره به دوران ۳۷ روزه نخست وزیری بختیار میافزاید: «در آن ۳۷ روز فضای روزنامهها آزاد بود و سانسوری وجود نداشت؛ به ویژه وقتی شاه رفت، حمله به شاه و رژیم او در رسانهها شروع شد.»
نوریزاد به یاد میآورد جوانان در دوران انقلاب خیلی امیدوار بودند و روزنامهنگاران جوان امید داشتند که فضای جامعه بازتر و سانسور به طور کامل برداشته میشود: « فکر نمیکردیم آقای خمینی به ایران میآید که حاکم شود، بیش تر تصور می کردیم که "نهضت آزادی" یا "جبهه ملی" و به طور کلی، آدمهای ملی قدرت را در دست خواهند گرفت و آقای خمینی مطابق قولی که داده است، به قم خواهد رفت.»
نوریزاد فضای رسانهها را در آن دوران «خوشبینانه» ارزیابی میکند؛ تا ۲۶ بهمن، زمانی که چهار ژنرال را روی پشت بام مدرسه «علوی» اعدام کردند.
علیرضا نوریزاد تنها روزنامهنگار حاضر در صحنه اعدام بود. او که این اتفاق را به خوبی به یاد دارد، میگوید: «بعد از آن روز، فضا به طور کل عوض شد. ناگهان انقلابی که به ظاهر خونین نبود و قرار نبود آدم بکشد، شروع کرد به آدمکشی بدون محاکمه و عدالت. برخلاف آن چه که آقای خمینی گفته بود روزنامهها آزاد خواهند شد و فشار و سانسور برداشته میشود، ناگهان فشارها به رسانهها آغاز شد. گروههای تودهای، طرفدار آقای خمینی شدند و روزنامهها را تحت فشار قرار دادند. به طوری که بعد از یک ماه، یعنی در اسفند ماه، روزنامه جایی برای نفس کشیدن نبود.»
علیرضا نوریزاده وقتی فضای روزنامه اطلاعات را نامناسب میبیند، محل کار خود را ترک میکند و به مجله «امید ایران» میرود: «بسیاری از روزنامهنگاران هم به مجله من آمدند، چون آقای خمینی روزنامههای اطلاعات و کیهان را مصادره کرد. مصادره کردن یعنی این که افراد قدیمی رفتند و عدهای طرفدار وی در روزنامههای اطلاعات و کیهان جایگزین شدند.»
اعتصاب روزنامهها که قبل از پیروزی انقلاب به راحتی و بدون تهدید انجام شده بود، قرار بود بعد از پیروی انقلاب هم در اعتراض به فشارها ادامه یابد اما این بار اعتصاب برای روزنامهها ساده نبود: «عده تودهای و گروه اسلامی جلوی ما ایستادند. فضا خیلی بد شده بود. دوران خوش آزادی فقط ۳۷ روز در دوره بختیار و دو سه روزِ اول انقلاب بود. بعد از این دوران، ما بلافاصله سانسور را به شکل بدی دیدیم.»
توضیح میدهد: «اگر قبل از انقلاب سانسور از سوی وزارت اطلاعات وقت، یعنی وزارت ارشاد امروز به ما ابلاغ میشد، بعد از انقلاب دیگر ما از یک جا دستور نمیگرفتیم. هر امام جمعهای، پاسداری و هر ارگانی که میتوانست، به رسانهها دستور میداد.»
می گوید اوضاع مطبوعات هر روز بدتر و بدتر میشد تا تابستان، زمانی که آیت الله خمینی گفت: «من آیندگان نمیخوانم.» در این زمان، حمله به مطبوعات هفتگی هم شروع شد. به «امید ایران» و «تهران مصور»، نشریاتی که تیراژهای نیم میلیونی داشتند، حمله کردند و مجلهها را بستند: «قلمهایمان شکسته شد چون جایی را نداشتیم که بنویسیم. روزنامههای اطلاعات و کیهان که عملا مصادره شده بودند و مجلات مستقل را هم که بستند. یک سال بعد از انقلاب همه چیز دولتی شده بود و اگر نشریاتی هم در کار ورزشی و فرهنگی بودند، این قدر بی رنگ شده بودند که توجهای جلب نمیکردند.»
نوریزاده معتقد است که انقلابیون از رسانهها میترسیدند: «دیده بودند رسانهها چه بلایی سر شاه آورده بودند.»
او خاطرهای دیگر از اوایل انقلاب را به یاد می آورد که «صادق خلخالی»، حاکم شرع دادگاه های انقلاب در آن زمان به دبی سفر کرده بود و در آن سفر گفته بود: «اسم خلیج فارس را می کنیم خلیج اسلام.» در آن زمان نورزیزاده گزارشی انتقادی منتشر میکند و در آن مینویسد: «خلیج فارس همیشه فارس میماند، حتی اگر خلخالی نخواهد.»
روز بعد از انتشار این مقاله، او تهدید میشود: «یک نفر به دفتر من آمد و گفت اگر یک بار دیگر اسم آقا را بیاری، همین جا میزنیمت (منظور با اسلحه). وقتی گفتم منظور "آقای خمینی" است؟ گفت نه، آقای خلخالی.»
نوری زاد درباره سیاست چاپ عکس در روزنامهها قبل از انقلاب و پیش از دوران اعتصاب میگوید: «فشارها در مورد عکس روی مطبوعات زیاد نبود اما ما خودمان به نوعی دچار خودسانسوری شده بودیم و احتیاط میکردیم. تقریبا میدانستیم کدام عکس را کار کنیم، کدام را نه. این در حالی است که فشار روی مطالب و کاریکاتور بیش تر احساس میشد.»
وی میافزاید: «بعد از ۲۲ بهمن، مساله حجاب و زن هم به میان آمد و در انتخاب عکسها باید دقت بیش تری میکردیم. نمیتوانستیم عکس هر کسی را منتشر کنیم. اگر عکس یا مطلبی از تظاهرات مخالفان انقلاب منتشر میشد، به روزنامه حمله میکردند، سنگ می زدند، فحش میدادند و نویسنده و عکاس را تهدید میکردند. از این اتفاقها بسیار فراوان رخ میداد.»
او به عکاسانی که در دوره انقلاب با دوربینهای خود وقایع آن روزها را ثبت کردند، اشاره میکند، از جمله های عکس های «عباس» از آن دوران را «خیلی خوب» ارزیابی میکند: «یک حُسنی که عکسهای عباس دارند، این است که نگاه ایدئولوژیک ندارند. چرا که خود عباس وابسته به گروه سیاسی نبوده و دوربین او باز بوده و بدون نگاه سیاسی و طرفداری از یک جناح عکس گرفته است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر