توافق هسته ای کماکان در صدر توجه رسانه ای قرار دارند، یک اتفاق عظیم که حالا همه دارند درباره پیامدهای احتمالی اش در همه حوزه ها صحبت می کنند. در این میان گروه های مختلف مدنی، سیاسی، اقتصادی و ... دغدغه های خاص خویش را دارند، برخی با نگرانی درباره پیامدهای منفی آن بر حوزه حقوق بشر می گویند، برخی با خوشحالی درباره پیامدهای مثبت اقتصادی می نویسند، برخی نومید هستند درباره تبعات مثبتش بر حوزه سیاست داخلی و گروهی امیدوار. در گفت و گو با چند فعال سیاسی، حقوق بشر و کارشناس مسائل ایران به بررسی این پیامدها پرداخته ایم.
مهران مصطفوی، تحلیلگر مسائل سیاست خارجی ایران: بر خلاف عقیده برخی از گروههای سیاسی و سیاسیون که زیانهای سیاست هستهای را به پای آقای محمود احمدینژاد نوشتند٬ او بدون آقای خامنهای قادر به هیچ کاری نبود. بر همین اساس مسوولیت تمامی ضررها و زیانهای ۱۵ سال اخیر برعهده ایشان است. رهبر جمهوری اسلامی اما با سیاستی که روی دشمن بنا شده نمیتوانست به سادگی و با سرعت با چنین توافقی موافقت کند؛ او مجبور شد این جام زهر را قطره قطره سر بکشد. سیاستهای هستهای او به اتحاد کشورهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران انجامید و حتی روسیه و چین نیز در تصویب قطعنامه علیه ایران همراه شدند. به عقیده من جمهوری اسلامی بارها نشان داده - خصوصا در بحران گروگانگیری و جنگ ایران و عراق - که ترجیح میدهد تسلیم قدرتهای خارجی شود تا آنکه تسلیم مردم کشور خود شود. به همین دلیل آقای خامنهای مجبور شد که فعالیتهای جدی هستهای خود را تعطیل کند و ویترینی را به نمایش داخلی اختصاص دهد. او در جهتگیری سیاسی در داخل کشور نیز همواره از نیروهای بحرانساز حمایت کرده و برای حفظ تعادل قوا در درون حاکمیت بدون حذف کامل افراد٬ هربار با دیگری علیه افراد همبازی میشود.
اگر آقای خامنهای به دنبال راهحلی مناسب برای مناقشات هستهای بود؛ به این موضوع به عنوان مسالهای اقتصادی مینگریست. هر چند که اینبار مکانیسمی در سازمان ملل پیشبینی کردهاند که در صورت شکایت یکی از کشورها تحریمها دوباره برقرار خواهند شد و این امر باعث خواهد شد ایران نتواند زیربار تعهدات خود بزند، اما آقای خامنهای در مورد اجرای این توافق مشکل ایجاد خواهد کرد؛ چراکه او برای سازماندهی نظام خود به دشمن نیاز دارد و به همین دلیل نمیتواند روابطی عادی و سالم با غرب داشته باشد. مراحل مختلف اجرای این توافق میتواند زمینهساز بهانههای مخالفت مختلف برای آقای خامنهای باشد.
البته باید گفت با این توافق، خطر حمله نظامی به ایران برای مدتی کنار میرود و این امر به جامعه مجال بیشتری برای عمل کردن در درون کشور خواهد داد. بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی که امید به کمکهای قدرتهای خارجی بسته بودند٬ بیش از پیش ایزوله خواهد شد. در واقع این گروه امروز بازندگان اصلی توافق هستند زیرا امید خود را برای تغییر و بدست گرفتن قدرت به امریکا بسته بودند و اکنون امریکا راه تعامل با رژیم را انتخاب کرده است.
در این شرایط، بر نیروهای دمکرات و آزادیخواه و مستقل است که واقعیت سیاستهای هستهای رژیم را با صداقت کامل با مردم در میان بگذارند زیرا راه حل از دل بیان این واقعیتها پیدا خواهد شد نه از راه و روش کسانی که برای مخالفت با دلواپسان خود را دلخوش این توافق میکنند و به دنبال سانسور گذشته هستند. پیگیری مسوولانی که صدها میلیارد دلار به افتصاد ایران ضرر زدهاند و فرصت رشد را از نسل جوان جامعه یران گرفتهاند؛ وظیفه اخلاقی ماست و چشم پوشی کردن از این بنام مصلحتهای رنگارنگ فاجعه از پی فاجعه به بار خواهد آورد.
حسن شریعتمداری، فعال سیاسی و تحلیلگر: توافق را میتوان از دو منظر منافع ملی و نظام بررسی کرد. از جهت منافع ملی؛ در حقیقت پروژهای که نظام بدون اطلاع مردم در محیطی نظامی در جهت مقاصدی خاص برای بقا و ارتقای جایگاه استراتژیک خود در منطقه طراحی کرده بود در نهایت به یک تکنولوژی علنی در خدمت مقاصد صلحآمیز اتمی تبدیل شد. مردم ایران برای این تغییر میلیاردها دلار هزینه پرداخت کردهاند؛ در حالیکه از روز نخست میشد به دور از محیطی نظامی و بدون پنهانکاری به این مقاصد رسید؛ با هزینهای بسیار کمتر و بدون آنکه مردم ایران از تحریمهای کمرشکن رنج برده و کشور در انزوایی بینالمللی قرار گرفته و این تنشهای جانکاه را تحمل کند.
اما از منظر سیاسی تهدیدها و خطراتی که نظام خود را متوجه آن میدید در گستره زمان فرق کرده بود. به این شکل که هنگام طراحی پروژه اتمی خطر درجه یک حمله خارجی خصوصا از سوی آمریکا محسوب میشد. جمهوری اسلامی میترسید که آمریکا “انقلاب” را از بین ببرد. به تدریج اما این خطر بسیار کمرنگ شد و آمریکا حتی در دوران بوش نیز نخواست که به ایران حمله کند. به جای آن خطرهای دیگری در منطقه به وجود آمد؛ مانند داعش و القاعده. پایگاه مردمی نظام در داخل کشور نیز کاهش یافت و در مقابل امکان شورشهای مردمی بسیار زیاد شد. جنگ و جدال بین بلوکهای مختلف نظام نیز احتمالی پیشبینی شده بود. خطرهایی که با بمب اتمی و موشک نمیتوان آنها را خنثی کرد. بنابراین ادامه این پروژه بر مبنای طرح نظام مبنای معقولی نبود. ایران به تدریج این تجربه را به دست آورد که دستیابی به انرژی هستهای باعث مسابقه تسلیحاتی در منطقه خواهد شد. مسالهای که در حقیقت صرفا سطح تعادل نظامی و استراتژیک را در منطقه تا رده اتمی بالا میبرد اما ایران نمیتوانست از آن بهرهمند شود؛ چراکه بقیه کشورها به دلیل آنکه ایزولاسیون بینالمللی نیستند برای رقابت با ایران به تکنولوژیهای چهبسا پیشرفتهتری مسلحاند.
بنابراین تغییر ماهیت پروژه اتمی از نظر نظام معقول بود. از سوی دیگر تحریمهای اقتصادی امکان ادامه وضعیت را کمتر کرده و در واقع ساختار اقتصادی ایران شکست خورده بود و ترمیم و بازسازی آن نیز در فضای تحریم امکانپذیر نبود. این عوامل باعث شد که ایران تجدیدنظر کرده و به ابتکار آقای خامنهای٬ پیش از ریاست جمهوری حسن روحانی تن به چنین مذاکراتی بدهد. بر این مبنا میتوان گفت که نظام توانست آبرومندانه از مخمصهای که خود عامل آن بوده٬ نجات پیدا کند و جایگاه خود را حداقل از نظر روانی بین کشورهای دنیا بهبود بخشد.
در فضای داخلی، گروهی که در ایران به دلواپسان موسوم شدهاند٬ چند منفعت کاملا محسوس در مخالفت با این توافقنامه دارند. از یکسو مخالفت سیاسیست به این معنا که اگر این پیروزی کاملا به حساب آقای روحانی نوشته شود و با جشن و پایکوبی مردم٬ آقای محمدجواد ظریف و تیم مذاکرهکننده ایشان عامل رفع محدودیتهای اقتصادی سیاسی آینده شناخته شوند٬ نفع انتخاباتی برای روحانی خواهد داشت. در نتیجه در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی و خبرگان که در اسفند سال آینده برگزار میشود٬ برنده این مساله در سطح عمده روحانی خواهد بود. آنها برای جلوگیری از این مساله میخواهند یا با مخالفتهای خود سرمایه به دست آمده را تقسیم کنند یا در درجه اول آن را به آقای خامنهای منتصب کرده و روحانی و ظریف را عاملانی بیاراده معرفی کنند تا دولت نتواند از این سرمایه در انتخابات استفاده کند. در واقع جنگی درون گروهی.
از بعد استراتژیک اما چنانچه ظریف به خبرنگار ارشد بیبیسی گفت انتظار جناح روحانی بسی فراتر از موافقت هستهایست و میخواهند عادیسازی روابط با غرب و آمریکا را در دستور قرار دهند به این معناست که ساختار قدرت که مبتنی بر فرض دشمن بینالمللی به نام آمریکا و دشمنی محلی به اسم اسراییل است٬ باید تغییر کند. این بدان معناست که ایران باید از نظامی انقلابی به تدریج به نظامی بسامان و حکومت قانون در داخل منتقل شود تا امتیازات غیرمنتطقی نیز کاهش یابد. مثل وجود سپاه در تمامی عرصههای اجتماعی و فرهنگی و وجود رانتخوارانی که به خاطر تحریمها به امتیازات بسیار بزرگی دست پیدا کردند. در صورت عادی شدن روابط ایران با غرب و آمریکا اما ایرانیان سرمایهدار بسیاری در فضای رقابت وارد خواهند شد و قدرت از اختیار نهادها و رانتخواران خارج خواهد شد. این وضعیت برای دلواپسان زجرآور است و درصدد هستند که طبق گفتههای آقای خامنهای٬ این توافق محدود به توافق هستهای بماند و به عادی شدن روابط با غرب و امریکا نیانجامد. این در حالیست که توافق هستهای ذیل عادی سازی روابط با ایران برای آمریکا حائز اهمیت است. خصوصا که میخواهد ایران را در منطقه نه به عنوان یک دشمن بلکه یک همکار کنار خود داشته باشد. مسلما آمریکا این علامت را به ایران خواهد داد که اگر میخواهد این مسیر ۱۵ ساله اقدام مشترک بیدردسر طی شود باید در عادیسازی روابط با آمریکا نیز بکوشد.
شیرزاد عبداللهی، روزنامه نگار: توافق هستهای یک اتفاق بینظیر در تاریخ جمهوری اسلامی است. در تاریخ معاصر ایران هم این اولین باری است که دیپلماتهای ایرانی با لبخند و نتیجه برد- برد و احترام کامل از اتاق گفتوگو خارج میشوند. توافق نشانه بلوغ دیپلماسی در ایران است. همه جناحها و شخصیتهای کشور از رهبری تا خاتمی و حتی اغلب منتقدان و مخالفان در این اتفاق خوب سهیماند. توافق به نفع مردم است ریرا سایه جنگ و تحریم و تهدید را از سرکشور دور میکند.
این توافق آغاز راهی است به سوی آشتی با جهان، ورودسرمایه، رونق اقتصادی، مدرنسازی صنایع کشور و بازیابی جایگاه واقعی ایران در منطقه. اما فقط آغاز یک راه!
عده ای در کار برانگیختن طوفان مطالبات اقتصادی اقشار مردم هستند. طوفان مطالبات با ایجاد انتظار توزیع پول و رفاه در میان مردم ممکن است دستاوردهای توافق را با خود ببرد. نخبگان مخالف و منتقد، باید به این بلوغ فکری برسند که جامعه مرفه محصول رونق و شکوفایی اقتصادی و تولید و کار مردم است. اغلب تحریکات اقتصادی بر اساس الگوی لنینی صورت می گیرد. اما رفاهی که با تزریق پول نفت بدست آید ناپایدار و مصنوعی است و منجر به توسعه کشور نمیشود.
سطح انتظارات رفاهی مردم باید متناسب با امکانات واقعی کشور تنظیم شود. بازده کار درحد بورکینا فاسو و انتظار رفاه در حد آلمان هم غیرواقعی است و هم منابع کشور را تلف میکند و توسعه را به عقب میاندازد. بر خلاف برخی پیشبینیهای بدبینانه، گام بعدی دیپلماسی جمهوری اسلامی، تنشزدایی در منطقه خواهد بود.
تداوم این تحولات، به جذب سرمایههای مادی و معنوی (تخصص و مدیریت ) ایرانیان مقیم خارج و زلزلهای ۸ ریشتری در میان اپوزیسیون سنتی منجر خواهد شد. طی دوسه سال آینده بسیاری از کلیشه های ثابت و جا افتاده در بین مخالفان از اعتبار میافتد و گفتمان اپوزیسیون دگرگون میشود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر