درمهر 92 بود که مقالهای با عنوان «ایران انقلاب حقیقی را از دست داد» از «افشین مولوی»، تحلیلگر و پژوهشگر ایرانی-امریکایی در مجله آنلاین «بنیاد امریکای نوین»، اندیشکدهای بدون جهتگیری سیاسی در واشنگتن منتشر شد. بحث افشین مولوی در این مقاله این است که در حالی که ایران در دهه 60 و 70 سخت مشغول بنا نهادن و صدور انقلاب اسلامی بود، از آن موج رشد اقتصادیکه کشورهایی مانند ترکیه و اندونزی را به جمع کشورهای ثروتمند دنیا افزود، غافل شد.
فرآیندی که به واسطه آن، اقتصاد نحیف این کشورها در کنار اقتصاد قدرتهای غربی و ایالات متحده قرار گرفت، نام انقلاب بازارهای نوظهور را بر خود دارد. افشین مولوی به دقت نشان میدهد که چگونه ایران با وجود منابع مادی فراوان و جمعیتی تحصیلکرده، نه تنها این موج پیشرفت را از دست داد، بلکه از آن به شدت عقب هم مانده است. بحث او در گفتگو با «ایران وایر» در مورد آن جرقه فکری است که به مقالهاش ختم شد، واکنشهایی که آن مقاله برانگیخت و اشارهای به برخی از موضوعهای کلیدی مقاله.
از افشین خواستم در ابتدا برایم بگوید که فکر این مقاله چگونه به ذهنش رسید و آنچه در پی میآید پاسخ تفضیلی اوست:
موضوع مقالهای که نوشتم از سال ۱۳۷۷، زمانی که برای نخستین بار پس از انقلاب به ایران سفر کردم، در ذهنم بود. به چند دلیل فکر این مقاله همین طور در سرم میچرخید؛ اولین سفرم به ایران در سال ۱۳۷۷ و در زمان ریاست جمهوری خاتمی بود. دورانی پر از هیجان، زمانی که مردم امید به تغییر داشتند. ولی حتی همان زمان هم در میانه آن حس سرخوشی، میتوانستی مشکل اقتصادی را در خیابانهای تهران ببینی. وقتی با مردم حرف میزدم از مشکلات اقتصادی خود شکایت میکردند و از قیمت گوشت و پیاز و گوجه فرنگی میگفتند. جوانترها از مهاجرت حرف میزدند، از رفتن به امریکا یا اروپا و این که یک جایی شغلی به دست بیاورند. آنها نمیخواستند از ایران بروند چون ایران را دوست نداشتند، برعکس عاشق ایران بودند. حس وطن دوستی شدیدی بین ایرانیها وجود دارد ولی از سوی دیگر، هیچ فرصتی هم وجود نداشت. این موضوعی بود که هر وقت با ایرانیها حرف میزدم سراغم میآمد، چون بچههای ایرانی را میدیدم که دانشگاه شریف درس خوانده بودند و الان ساکن« Silicon Valley» هستند با مشاغلی خیرهکننده. به خودم میگفتم چه حیف که این کارهای شگفتانگیز را در ایران انجام نمیدهند.
در گردهماییهایی مانند مجمع جهانی اقتصادی یا کنفرانسهای سرمایهگذاری جهانی که شرکت میکردم، نگاهم به بازارهای نوظهور جلب شد. چیزی که مایه حیرتم میشد غیبت ایران در این دگردیسی اقتصادی بود که در حال وقوع بود؛ صعود ترکیه، مالزی، اندونزی، مکزیک و حتی مصر؛ همه کشورهایی که در دوره سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ مشغول جذب سرمایه گذاری خارجی بودند.
بخش بزرگی از این مطلب در سال ۱۳۸۶ برایم روشن شد وقتی در کنفرانسی که از سوی مجمع جهانی اقتصاد در استانبول برگزار شده بود شرکت کردم. همین نکته که این کنفرانس در ترکیه برگزار شده بود مساله بسیار مهمی به شمار میرفت برای این که سازمان مجمع جهانی اقتصاد برای یک کشور خاص کنفرانس برگزار نمیکند مگر این که آن کشور مهم باشد.
در این کنفرانس علاوه بر مقاماتی از ترکیه، مصر و دیگر کشورها، مقامات ایرانی هم حاضر بودند. همه مشغول خوش و بش و رد و بدل کردن کارتهای ویزیت بودند، در حالی که هیات ایرانی در گوشهای ایستاده بودند و با هیچ کس هم حرف نمیزدند. معاون رییس جمهور ایران را چند محافظ نتراشیده و نخراشیده احاطه کرده بودند و مسوولان ایرانی در این رویداد مهم مشارکتی نداشتند.
رییس مجمع جهانی اقتصاد در سخنان آغازین خود از نمایندگان ایران، مصر و ترکیه خواست که درهفت دقیقه، موضوعی را طرح کنند. نخستوزیر «احمد نظیف» که تحصیلات فنی-مهندسی دارد از نیازهای سرمایهگذاری مصر حرف زد و جذابیتهای سرمایهگذاری در این کشور. آن زمان مصر پیشتاز رکورد جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی بود.
«عبدالله گل» که آن زمان وزیر امور خارجه ترکیه بود از موقعیت استراتژیک ترکیه در نزدیکی به بازارهای اتحادیه اروپا و رشد اقتصادی خیره کننده کشورش حرف زد و این که ترکیه پل اتصال شرق و غرب است؛ همه آن چیزهایی که برای جذب سرمایهگذاران، بانکداران و مدیران شرکتها میگویید.
وقتی نوبت ایران شد، نماینده کشور 20دقیقه درباره صهیونیزم و خطرات آن سخن گفت. میتوانستی بشنوی که حاضرین زیر لب از هم میپرسند که این دیگر چیست. این سخنرانی هیچ ربطی به یک کنفرانس سرمایهگذاری نداشت. ولی در همان حال مشکل این سخنرانی این بود که از چند جهت، از دست دادن یک فرصت بود. در تمام دوره جورج بوش، وقتی که او از زبانی تند و تهاجمی برعلیه ایران استفاده میکرد، همیشه حس من این بود که هربار در کنفرانسی بینالمللی شرکت میکنم که مسوولان ایرانی هم در آن حضور دارند، چشم همه هیاتهای اروپایی و آسیایی به دهان ایرانیها بود که موضعی معقول، منطقی و عملگرا ارایه دهند. جورج بوش در اواخر دوره ریاست جمهوری خود یکی از منفورترین چهرهها در سطح جهان بود و مقامات اروپایی و آسیایی تشنه این بودند که یک ایرانی بیاید و به دنیا نشان دهد که امریکاییها در اشتباه هستند.
آن روز، صحبتهای معاون رییس جمهور ایران سبب شد که رییس مجمع جهانی اقتصاد بگوید جای یکچنین سخنرانی در این مجمع نیست و به یک باره تمام سالن او را تشویق کردند. لحظه خجالتآوری بود و در همان شب در ضیافت شامی که در هتل زیبای چهار فصل استانبول برگزار شد، هیات ایرانی اصلا شرکت نکرد. دلیل نیامدن آنها هم این بود که شراب سرو میشد اما حدس بزنید کدام هیات به میهمانی شام آمدند؟ هیات سعودی آمد و شراب نخوردند. هیات ترکیهای هم که نقش میزبانی داشتند هم شراب نخوردند. اگر هیات ایرانی در آن ضیافت شرکت کرده بود، حداقل میتوانست به یک چیز اعتراض کند چون میزبانان مدام به شاعر بزرگ ترک، مولانا ارجاع میدادند. از آن جایی که اسم من مولوی است، خودم را موظف دانستم که اعتراض کنم که رومی یا همان مولوی، شاعری ایرانی است ولی از هیات ایرانی هیچ خبری نبود.
بگذارید برایتان مثال دیگری بزنم که شاهد بودم چندین بار در سال ۱۳۸۴ در اجلاس سالانه مجمع جهانی اقتصاد در «داوس» اتفاق افتاد. آن سال، هنوز در دوره جورج بوش بودیم و موجی پنهان ولی واقعی ضدامریکایی در میان اروپاییها وجود داشت. نمایندهای که از ایران در اجلاس شرکت کرد، معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست بود که بر حسب اتفاق، یک زن هم بود. این فرصتی طلایی برای او بود که به عنوان یک ایرانی و یک زن، آن سوی دیگر ماجرا را نقل کند که جورج بوش نمیکرد. او چه کرد؟ از این گفت که چگونه زنان ایرانی بر زنان غربی برتری دارند. این حرف برای زنان حاضر در اجلاس بسیار توهینآمیز بود. این هم فرصت دیگری بود که از دست رفت. مسوولان ایرانی در صحنه جهانی حاضر میشوند که روایت خودشان را بدهند، ولی این فرصتها را یکی پس از دیگری از دست میدهند. این همان دلیلی است که چرا ایران عضوی از بازارهای نوظهور نیست و در بحثهای مربوط به آن شرکتی ندارد.
اگر بخواهید نگاهی به شاخصهای در حال تغییر تازهای که در5 یا 10سال گذشته بیرون آمدهاند بیندازید، شاخص رقابتپذیری مجمع جهانی اقتصاد را دارید، شاخص کسب و کار بانک جهانی و شاخص سرمایهگذاری خارجی . چند نمونه از جایگاه ایران در این شاخصها میآورم. در شاخص نوآوری جهانی که موسسه اقتصادی سویس منتشر میکند، ایران در جایگاه ۱۶۸ ایستاده است و براساس این شاخص، پایینتر از تاجیکستان، بنگلادش، رواندا، ماداگاسکار، آنگولا و یمن قرار دارد و همرتبه تانزانیا و سیرالئون است.
اگر به شاخص کسب و کار جهانی ICF نگاه کنید که به شما میگوید فضای کسب و کار در یک کشور خاص چه گونه است، ایران در جایگاه ۱۴۵ و پایینتر از سودان، تاجیکستان، سیرالئون، اکوادور، کرانه باختری و نوار غزه قرارگرفته و فقط از موزامبیک و گامبیا بالاتر است.
وقتی به شاخص نابرابری جنسیتی در شاخصهای توسعه انسانی سازمان ملل نگاه میکنید، جایگاه ایران ۱۰۷ است؛ بدتر از گویان و بوتسوانا. در شاخص مجمع جهانی اقتصاد ایران هم در جای هشتاد و دوم قرار دارد؛ پایینتر از ارمنستان، اسلواکی و کرواسی. در گزارش توانمندی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران در پله ۱۱۷ و پایینتر از پاکستان، بنین، مغولستان، تاجیکستان، بنگلادش، سوریه و اتیوپی ایستاده است.
براساس گزارش فاصله جنسیتی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران تقریبا در انتهای لیست و از میان ۱۳۵ کشور در جایگاه ۱۲۷ قرار دارد؛ بالاتر از عربستان سعودی، سوریه، پاکستان و یمن.
درست است که تحریمها وجود دارند ولی اینها تصمیمهای ژئوپولتیکی هستند که جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب اتخاذ کرده است. اگر با کسی مانند «بروس لنگن» که در زمان گروگانگیری، کاردار سفارت امریکا در تهران بود حرف بزنید، همان گونه که افرادی مانند «جان لیندبرگ» میگویند، به شما خواهد گفت امریکاییها پس از انقلاب این آمادگی را داشتند که با دولت جدید ایران کار کنند. دلیل آن هم این است که با سیاست واقعی سر و کار دارند. شاه قطعا یک متحد امریکا بود ولی او دیگر رفته بود و امریکاییها این آمادگی را داشتند که با هر کسی که دولت را در دست گرفته است کار کنند. این اصلا مساله عدالت و درست و غلط نیست، مساله منافع ملی و ژئوپولتیک ایرانیان است که جدا از اخلاق قرار میگیرد. آیا من هم معتقدم که تحریمها بیشترین صدمه را به مردم عادی طبقه متوسط ایران زده اند؟ بله، من هم همین طور فکر میکنم. آیا من از کنار تحریمها رد میشوم؟ نه، این گونه نیست، ولی در عین حال میگویم که این وضعیتی است که خود جمهوری اسلامی هم در به وجود آمدن آن آن مسوولیت داشته است.
آن چیزی که میخواهم ببینم این است که انرژی ایرانیها آزاد شود، آن وقت است که خواهم گفت ترکیه مراقب خودت باش، مکزیک مراقب خودت باش، اندونزی مراقب خودت باش، همه شما ستارههای بزرگ بازارهای نوظور، مراقب خودتان باشید. برای این که ایران همه مولفههایی که لازمه بدل شدن به ستاره بازارهای نوظهور شود را داراست. در واقع، حتی معتقدم این آمادگی را دارد که به یک اقتصاد بزرگ پیشرفته تبدیل شود. ایران بزرگترین ذخایر گاز دنیا را دارد ولی همزمان گاز وارد میکند. سومین ذخایر بزرگ نفت را در جهان داراست ولی تولید نفت آن در حال کاهش است. همه اینها نقش بازی میکنند.
این حرفی که میزنند «ببین این آخوندها چه قدر زرنگاند» باید گفت این کدام زرنگی است که خودت را در چنین موقعیتی قرار بدهی در حالی که بقیه دنیا رو به جلو حرکت میکند. اگر به نتایج بررسی تصویر کشورهای جهان که «بی بی سی» انجام داده و از حدود 6هزار نفر پرسیده است که چه تصویری در ذهن خود از کشورهای مختلف دارند نگاه کنید، ایران در آن پایین لیست قرار دارد. اگر کسی از دید جمهوری اسلامی ایران نگاه نکند و نگوید که این یک توطئه صهیونیستی است، میبیند که اسراییل هم در پایین لیست قرار گرفته است.
وقتی این را می بینی و در کنار آن به ذخایر نفت و گاز و توانمندیهای مردم ایران از یک سو و کارهایی که ایرانیان مقیم امریکا انجام میدهند از سوی دیگر نگاه میاندازی متوجه میشوی در جاهایی که فرصتی در اختیارشان قرار گرفته خوب درخشیدهاند. بعد مثلا به متحدان ایران نگاه میکنی، روسیه، چین، هند و مانند آنها، میبینی که همه دارند ایران را میدوشند. هند از تحریمهای ایران بهره میبرد برای این که ایران ناچار است پول نفت خود را به روپیه بگیرد اما نمیتواند آن را به دلار و یورو تبدیل کند. این معامله مناسبی برای هند است چون در غیر این صورت ایران دیگر کالاهای بیکیفیت هندی را مجبور نیست وارد کند. چین هم سود میبرد چون ایران باید نفت را به یوان بفروشد و بعد با آن واگنهای متروی گران قیمت چینی و دیگر کالاهای چینی را خارج از قیمت رقابتی بخرد. روسیه، این به اصطلاح متحد ایران، سود سرشاری میبرد چون ایران از بازار جهانی گاز حذف شده است.
ایران میتواند به تامین کننده اصلی سوخت اروپا تبدیل شود ولی چنین نیست چون تحریمها وضع شدهاند. عراق، این مثلا متحد دیگر ایران در عمل مشغول تصاحب سهم فروش نفت ایران به چین، هند و دیگر مشتریان آسیایی است. قطر که به نسبت خیلی دیگر از کشورها روابط بهتری با ایران دارد هم از غیبت ایران در بازار جهانی گاز طبیعی سود میبرد. به این ترتیب، این تصور که فقط غرب از وضع این تحریمها سود میبرد اشتباه است. سود واقعی را خیلی از این به اصطلاح دوستان ایران میبرند.
به این ترتیب، این مقاله حاصل ۱۵ سال فکر کردن است و عشق به مردم ایران؛ این باور که میتوانیم بهترعمل کنیم و یاس و سرخوردگیام از کسانی است که میگویند « نه، همه چیز همین طور خوب است». فکر میکنم آنهایی که این گونه حرف میزنند درگیر شکل جدید نگاه از بالا به شرق هستند برای این که چگونه میتوانی این اعداد و ارقام را ببینی، مردم ایران و توانمندیهای این ملت را ببینی، بعد هم بگویی همه چیز رو به راه است؟ اما حسن روحانی نخواهد گفت همه چیز رو به راه است. وقتی یک مقام رسمی ایرانی میگوید اوضاع رو به راه نیست و بعد بیرون از ایران کسی به شما میگوید «نه، اوضاع رو به راه است، نگران نباش»، آن وقت فکر میکنی مشکلی جدی در این جا وجود دارد.
----------------------------------------
برای خواندن بخش دوم گفتگو با افشین مولوی کلیک کنید
برای خواندن مقاله «ایران انقلاب واقعی را از دست داد» نوشته افشین مولوی کلیک کنید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
دست های مشت شده برای انقلاب خیلی زود برای گدائی دراز میشود.