پژواک انقلاب ۱۳۵۷ ایران هنوز در سراسر جهان شنیده میشود؛ انقلابی به معنای واقعی که نظمی کهن را در هم ریخت، نظمی تازه با خود آورد و جغرافیای سیاسی منطقه و جهان را بازتعریف کرد. انقلابی که همزمان با خود امید، انگیزه، شادی، وحشت، نابودی، ناامیدی و سرخوردگی آورد.
آن چه که این انقلاب نکرد، بهبود وضعیت معیشت مردم بود. حاکمان ایران مانند همه مردان انقلابی، در سایه انقلابی زندگی میکنند که به آنها هویت داد. برای آنها، انقلاب هم خانه است و هم زندان؛ به عنوان خانه، هویت خود را مدیون آن هستند و به عنوان زندان، آنها را در چارچوبی ایدئولوژیک حبس میکند که سنجهاش در ارادت انقلابی، فاصله بین آرمانگرایی و عملگرایی است.
چیزی که در مورد انقلابیون مدرن میدانیم این است که آنها به ندرت سیاستهای معقولی اتخاذ میکنند که نفع آن به مردم خودشان برسد و در عوض سخت مشغول رسیدن به «آرمانهای» انقلاب خود هستند؛ با دشمنان واقعی یا فرضی میجنگند و همزمان البته مشغول بازسازی جهاناند.
با وجود گذشت ۳۴ سال از انقلاب ایران، صرف این واقعیت که حسن روحانی، رییس جمهور ایران از فشردن دست پرزیدنت اوباما در جریان مجمع عمومی سازمان ملل هراس داشت و تنها تاییدی نیمبند از وقوع هولوکاست ارایه داد، حکایت از ادامه گرفتاری نخبگان سیاسی ایران در قاب انقلاب ۱۳۵۷ دارد.
همزمان، در حالی که رهبران ایران مشغول تحکیم پایههای انقلاب خود و گسترش آن در منطقه بودند، از یک انقلاب جهانی پراهمیتتر غافل ماندهاند: سربرآوردن بازارهای نوظهور.
اگر به اقتصاد جهان در سال ۱۳۵۷ نگاه کنیم و تولید ناخالص جهانی را به شکل کیکی در نظر آوریم، میبینیم که بزرگترین برشهای آن، سهم اقتصادهای صنعتی و پیشرفته هستند.
بازارهای نوظهور، اصطلاحی که آن زمان حتی وجود هم نداشت، سهمشان بیش از 15درصد تولید ناخالص جهانی نبود. امروز، سهم آنها تقریبا به ۵۰درصد رسیده است. اشتباهی در کار نیست؛ انقلاب بازارهای نوظهور، چهره دنیای ما را به نسبت آن چه در سال ۱۳۵۷ بود تغییر داده است و همچنان که طبقه متوسط به هم پیوسته در جهان رشد میکند و قدرتهای جدید، خود را در عرصه جهانی عرضه میکنند، پیشرانه اصلی در تغییرات چند دهه آینده خواهد ماند.
این انقلاب، چین را بدل به یک قدرت جهانی کرده است. برای یادآوری به رهبران ایران، چین با بدل شدن به یک قدرت هستهای، تبدیل به یک قدرت جهانی نشد؛ این اتفاق زمانی افتاد که چین آغاز به اخذ سیاستهای معقول اقتصادی کرد و به آزاد کردن پتانسیل عظیم مردم خود پرداخت.
با وجود دومین ذخایر بزرگ گاز دنیا و سومین ذخایر بزرگ نفت، جمعیتی با استعداد و تحصیلکرده و ایرانیان متمول خارج از کشور که تشنه کمک به سرزمین مادری خود هستند، ایران هم آن پتانسیل رشد را داراست.
انقلاب بازارهای نوظهور جایگاه تازهای را برای کشورهایی مانند مکزیک، برزیل، اندونزی، عربستان سعودی و ترکیه به ارمغان آورده و همه این کشورها جزو 20 اقتصاد برتر دنیا هستند؛ اعضای باشگاهی از قدرتهای اقتصادی جهانی که زمانی در آن تنها چند کشور محدود همه تصمیمهای اقتصادی آینده دنیا را میگرفتند. باوجود سروصدا و در عین حال، تاثیری که ایران در کانونهای تنش منطقه خود دارد، ایران در فهرست قدرتهای اقتصادی نوظهور جایی ندارد و در مهمترین اتفاقی که در حال تغییر چهره دنیاست، غایب است.
تجارت جنوب-جنوب در حال افزایش است، جاده ابریشم تازهای از تجارت و بازرگانی بین خاورمیانه و آسیا ایجاد شده و رشدی انفجاری داشته است و شرکتهای تولیدکننده محصولات مصرفی در تعقیب طبقه متوسط نوظهور در سراسر جهان هستند. ایران از همه این اتفاقات عقب مانده است.
بله، تحریمها سهم بزرگی در رکود اقتصادی ایران دارند. ایران هر ماه حدود ۵ میلیارد دلار ضرر میکند. صادرات نفت آن بیش از یک میلیون بشکه در روز کاهش پیدا کرده است و صادراتش به کمترین میزان ممکن از زمان جنگ ایران و عراق رسیده است. حتی همان مقدار اندک نفتی هم که ایران صادر میکند تکافوی تراز پرداختهای کشور را نمیکند زیرا به خاطر تحریمها، نمیتوانند به دلار و یا یورو پرداخت شوند و در نتیجه از دهلی گرفته تا پکن و سئول، انبوه روپیه، یوان و ووان کره در حسابهای بانکی ثالث انبار شدهاند.
ولی افول اقتصادی ایران با تحریمهای سنگینتر امریکا و اتحادیه اروپا در سال ۱۳۹۰ شروع نشد بلکه به اوایل انقلاب برمیگردد. سال ۱۳۵۷ سال تعیینکنندهای برای انقلاب بازارهای نوظهور بود زیرا در آن سال «دنگ شیائوپینگ» موفق شد چین را از زیر سایه انقلاب خودش بیرون بکشد و فرآیند گشایش بازارهای خود را آغاز کند. نتیجه، موفقیتی سرگیجهآور بوده است: متوسط رشد سالانه ۱۰درصد برای سه دهه.
اگر چه انتقادات فراوانی بر «مدل چینی» وجود دارد اما نمیتوان اعداد و ارقام رشد اقتصادی و خروج صدها میلیون نفر از فقر را نادیده گرفت.
نخبگان چینی به فتحالفتوحی دستیافتهاند که همتایان آنها در جمهوری اسلامی هنوز با آن فاصله دارند؛ کنار گذاشتن میراث و نگرش بنیانگذاران انقلاب. این روند درسه دهه، تقریبا به اندازه تغییر یک نسل، پس از انقلاب چین شروع شد ولی ایران موفق نشده در همین دوره زمانی خود را با شرایط جدید وفق دهد.
ایران همچنان گرفتار کهنه زخمهای اقتصادی است که انقلاب به آن وارد کرد: ملی کردن صنایع، آزار و اذیت رهبران باتجربه بخش خصوصی، انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها، فرار مغزها در نتیجه اقدامات دولت، سرکوب مخالفان و سیاستهای خصمانه خارجی نسبت به قدرتهای بزرگ جهانی.
در نتیجه، اقتصاد ایران برای بیش از سه دهه درجا زده است. در یک مقاله تحقیقی ممتاز که هنوز منتشر نشده است، اقتصاددان متولد ایران، «محمد جهانپرور» اشاره میکند که ایران پیش از آن که حتی اصطلاح بازار نوظهور وضع شود، یکی از ستارگان آن بود.
جهانپرور میگوید بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷، متوسط رشد سرانه تولید ناخالص داخلی ایران ۶/۱۸درصد بود که یکی از بالاترین ارقام رشد در جهان به حساب میآمد.
جهانپرور به این نکته اشاره میکند که در سال ۱۳۳۴ رقم واقعی سرانه تولید ناخالص داخلی حدود ۸۰درصد نرخ ترکیه بود. تا به ۱۳۵۷ برسیم، سرانه تولید ناخالص داخلی ایران دو برابر و نیم ترکیه شده بود و داشت به اسپانیا میرسید. امروز وضع چگونه است؟ ایران دوباره از ترکیه عقب افتاده و یک سوم اسپانیاست.
با یادآوری نقل قولهای معروف رهبران ایران، همچون آیتالله خمینی که گفته بود «اقتصاد مال خر است»، جهانپرور مینویسد:«بالاترین مقامات رژیم، دو رهبر کشور و روسای جمهور به طور مرتب تصمیمهایی را گرفتهاند که تاثیر منفی بر روی معیشت مردم داشته است.»
با شبیهسازیهای اقتصادی که جهانپرور انجام میدهد، به این نتیجه میرسد که اگر ایران به سراغ انقلاب نرفته بود و در عوض سراغ سیاستهای مشخصی میرفت که دیگر بازارهای نوظهور رفتند، یک ایرانی متوسط از رفاه بسیار بالاتری برخوردار بود.
این یک واقعسنجی مناسب است. مخالفان و مدافعان ایران غالبا ما را وادار میکنند این گونه فکر کنیم که ایران ببری غران و سلامت است که توان تسلط بر منطقه و دنیا را دارد. واقعیت این است که اقتصاد ایران این کشور را به یک درنده زخمی بدل کرده که روزگاری جایگاهی در اقتصاد جهانی داشت.
ترکیه، امارات متحده عربی و عربستان سعودی شرکتهایی دارند که در عرصه جهانی رقابت میکنند. ایران فاقد چنین شرکتهایی است. در سال ۱۳۵۷، شیخنشین کوچک دوبی یک انبار کالای منطقهای متوسط بود. امروز این کشور بدل به یک قطب جهانی و قدرت لجستیک و زیرساخت شده است که ایران برای دستیابی به دنیا، به آن تکیه میکند. چنان که وقتی بانکهای دوبی اعلام کردند که دیگر ریال نمیپذیرند، به یکباره از ارزش پول ایران ۱۵درصد کاسته شد.
رهبران ایران سرزمینی را به میراث بردند که سرشار از نفت، گاز و مواد معدنی است، با کارورزانی ماهر و بااستعداد. به جای این که این مزیتها را به اهرمی برای پیشرفت بدل کنند، آنها را تلف کردند.
فرار مغزها در ایران مزمن شده است. حتی همان زمانی که حسن روحانی در نیویورک در حال لبخند زدن به جهان بود، شمار نگران کنندهای از ایرانیهای طبقه متوسط در حال سوار شدن بر قایقهای زهوار دررفتهای بودند که قرار بود آنها را به سوی زندگی بهتر در استرالیا ببرد؛ زندگی بهتری که با حبس در کمپ پناهندگان آغاز میشود.
آری، ایرانیها بدل به مردم قایقسوار شدهاند و بیشترشان مهاجرین اقتصادی هستند تا پناهندگان سیاسی.
بدون شک، رییسجمهور روحانی از شدت بغرنجی اوضاع آگاه است. دقیقا، به همین خاطر است که دولتمردان او به شکل رسمی اعلام کردهاند که تخمین دو درصدی افول اقتصادی ایران از سوی صندوق بینالمللی پول به دور از واقعیت است و رقم حقیقی، بیشتر به منفی ۵ درصد نزدیک است.
در حالی که روحانی در سالهای ۱۳۸۲ تا ۸۴ سخت مشغول مذاکرات هستهای بود، انقلاب بازارهای نوظهور شتاب گرفته بود. به قول «روچیر شرما» (Ruchir Sharma)، نویسنده و سرمایهگذار در بازارهای نوظهور، سال ۱۳۸۲ آغاز سریعترین و گستردهترین رشدی بود که دنیا تا به حال به خود دیده است. او در کتاب خود «ملتهای گریزپای: به دنبال معجزههای اقتصادی آینده» (Breakout Nations: In Pursuit of the Next Economic Miracles) از سال ۱۳۸۲ به عنوان سال سرنوشتسازی یاد میکند که چنان که باید و شاید اهمیت آن مورد توجه قرار نگرفت؛ سالی که «ثروت بزرگی به یک باره به سوی تقریبا همه اقتصادهای نوظهور سرازیر شد».
ایران نیز سود برد ولی نه به اندازه ظرفیتهای آن، زیرا شرکتهای غربی شروع به خروج تدریجی از میدانهای نفتی و گازی ایران کردند و جا را برای آن شرکتهای چینی خالی کردند که در این مدت ترجیح داده بودند خود را مشغول نگه دارند تا این که از دل زمین نفت بیرون بیاورند. ایران آن مرد بیمار جاده ابریشم تازه است. عراق در تولید نفت از ایران پیشی گرفته است و جای این کشور را در تامین سفارشات نفتی چین و هند میگیرد. ایران از جایگاه دومین صادرکننده بزرگ نفت اوپک به جایگاه ششم سقوط کرده است.
روسیه، این به اصطلاح متحد ایران، فقط میتواند شادمان باشد که به لطف تحریمها، ایران از بازار بینالمللی گاز طبیعی بیرون نگه داشته شده است و این، تسلط روسیه بر بازارهای اروپایی را تضمین میکند.
قطر دو برابر ایران از میدان گازی مشترک برداشت کرده است و آذربایجان در حال تثبیت خود به عنوان یک قطب نفت و گاز منطقهای است در حالی که ایران هنوز گرفتار آن قاب انقلابی است.
رییسجمهور روحانی در سخنرانی خود که در «شورای روابط خارجی» انجام شد، به انقلاب بازارهای نوظهور اشاره کرد و گفت:«رشد سریع اقتصادهای در حال توسعه و نوظهور و توانایی آنها در پر كردن شكاف با جهان توسعه یافته حاكی از آن است كه بازدهی اقتصادی آنها در حال پیشی گرفتن از بازدهی اقتصادی جهان توسعه یافته است.» این حقیقت دارد، ولی آنچه که او ناگفته گذاشت این بود که بدون دستیابی به یک توافق هستهای و رفع تحریمها، ایران همچنان خارج از گود این انقلاب جهانی خواهد ماند.
برای خواندن بخش اول گفتگو با افشین مولوی کلیک کنید
برای خواندن بخش دوم گفتگو با افشین مولوی کلیک کنید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر