استانوایر- دومین جلسه محاکمه «حمید نوری» روز پنج شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰ در شهر «دوروس» آلبانی تشکیل شد. در این جلسه، «مجید صاحبجم اتابکی»، یکی از اعضای «سازمان مجاهدین خلق» شهادت خود را درباره اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ در زندان «گوهردشت» ارایه کرد.
حمید نوری، دادیار سابق قوه قضاییه در ایران متهم به دست داشتن در کشتار شمار زیادی از زندانیان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در تابستان ۱۳۶۷ است.
او در آن دوران به عنوان دستیار قاضی «محمد مقیسه» که زندانیان سابق او را به نام «ناصریان» میشناختند، در زندان گوهردشت مشغول به کار بوده است.
شمار زیادی از شاکیان و شاهدان این پرونده از رویارویی خود با حمید عباسی در «راهروی مرگ» و اتاق «هیات مرگ» سخن گفته و برخی آنها پیش و پس از اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ به دست او مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتهاند.
مجید صاحبجم اتابکی، از جان به دربردگان اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ در شهریور ۱۳۶۱ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد و مدت ۱۷ سال از عمر خود را در زندان به سر برد.
او به گفته وکیل مشاورش، چندماه پیش از کشتار ۱۳۶۷، به زندان گوهردشت منتقل شده و چند ماه پس از اعدامها، دوباره به زندان «اوین» انتقال یافته بود.
این زندانی سیاسی سابق در خصوص این که چه طور و به چه مدت زمان زندان محکوم شده بود، گفت: «سال ۱۳۶۲، حسنعلی نیری، رییس وقت دادگاه در یک محاکمه سه دقیقهای من را به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ۱۲ سال زندان محکوم کرد. ابتدا به زندان قزلحصار رفتم. دو سال بعد اطلاعات بیشتری از من لو رفت و دوباره محاکمه شدم و ۱۲ سال دیگر هم به من حکم داد؛ یعنی در سال ۱۳۶۵ من دو حکم ۱۲ ساله داشتم. بهمن ۱۳۶۵، من با داشتن حکم ۲۴ سال زندان، به گوهردشت منتقل شدم.»
مجید صاحبجم اتابکی درباره حمید (عباسی) نوری که بعد از انتقال به گوهردشت او را دیده بود، گفت: «حمید عباسی یک پاسدار معمولی زندان در سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در زندان اوین بود و من خودم او را آنجا دیده بودم. بندهای زندان اوین در بسته بودند. پاسدار موظف بود که زندانیان را از اتاقهای بسته به سرویس بهداشتی و... یا شکنجهشدگان را به امداد یا به هواخوری ببرد. این قدرتی بود که آن پاسدار داشت. من حمید نوری را آنجا بیشتر از ۱۰ باز دیدم. او هم پاسدار بود و شیفتش را با پاسدارهای دیگر عوض میکرد. در زندان گوهردشت هم در بدو انتقال که داشتند ما را میزدند، من از زیر چشمبند حمید عباسی را دیدم. اما آن قدر درد داشتم که نمیتوانستم به این فکر کنم که آنجا چه میکند.»
او توضیح داد در زندان گوهردشت وقتی از آنها پرسیده میشد اتهامت چیست، بسته به پاسخی که میدادند، مجازات میشدند: «پاسخ میتوانست این باشد که هوادار، هوادار سازمان، هوادار سازمان مجاهدین یا هوادار سازمانی دیگر... بعد از این بازجویی ما را منتقل کردند به فرعی مقابل سالن ۱۶ در طبقه همکف و تا روز هشتم مرداد.»
به شهادت بسیاری از زندانیان سابق، آمادهسازی زندانیان برای اجرای احکام اعدام در تابستان ۱۳۶۷ بین روزهای شش تا هشت مرداد آغاز شد.
مجید صاحبجم اتابکی از نماز جمعه هفتم مرداد ۱۳۶۷ به عنوان نمازجمعهای که در آن برای زندانیها تعیین تکلیف شد، یاد کرد: «در این نماز جمعه گفته شد که دیگر وجود زندانی سیاسی در زندانها قابل تحمل نیست. ما هیچ تصویری از آینده نداشتیم و هر کس بر اساس مصلحت خود جواب میداد و میگفت هوادار، هوادار سازمان یا هوادار سازمان مجاهدین خلق. شب تلویزیونها را جمع کردند. روزنامهها قطع شدند، ملاقات نداشتیم، جنگ ایران و عراق تمام شده بود اما شعار مرگ بر منافق میدادند. در وضعیت تهدیدآمیزی قرار گرفته بودیم و نمیدانستیم چه خواهد شد.»
مجید صاحبجم اتابکی که این گفتهها را از رادیوی پاسدارهای زندان شنیده بود، گفت در نماز جمعه ۱۴ مرداد شنیده بود میگفتند: «رییس شورای عالی قضایی برای اعدام منافقین تحت فشار است و این نمازجمعه بود که کار را تمام کرد.»
این زندانی سیاسی سابق یک روز بعد، یعنی ۱۵مرداد ۱۳۶۷ به اتاق هیات مرگ برده شده بود: «وارد اتاق هیات مرگ شدیم. چشمبند را که برداشتم، مواجه شدم با یک میز درازی که کسانی پشت آن نشسته بودند. من بلافاصله آنها را جز یک نفر، شناختم. نیری، رئیسی، اشراقی و پورمحمدی که من او را بعدا شناختم، آنجا بودند. نیری گفت میخواهیم به زندانیها عفو بدهیم. یاد نماز جمعه روز قبل افتادم. عفوی در کار نبود، مخصوصا با حضور نیری.»
مجید صاحبجم گفت در اتاق هیات مرگ، حسنعلی نیری اتهام او را پرسیده و پس از آن که گفته بود هوادار، از محمد مقیسه (ناصریان) خواسته بود یک برگه به او بدهد تا «انزجار» بنویسد.
او گفت مجددا توسط ناصریان( محمد مقیسه) به راهرو بازگردانده شده بود: «اینجا زندانیان زیادی بودند که دو طرف پشت به دیوار نشسته بودند. تعدادی از زندانیها از این محل دور میشدند و به طرف انتهای راهرو میرفتند و مجددا زندانیان جدیدی همین راهی را که من رفته بودم، میرفتند و برمیگشتند. این ماجرا تا شب ادامه داشت. اولین برخورد من با حمید عباسی (نوری) اینجا اتفاق افتاد. او از ساختمان دادیاری آمد، وسط راهرو ایستاد. یک لیست ۱۰ تا ۱۲ نفری را خواند و زندانیها صف بستند. بعد گفت حرکت کنید و بروید به طرف بندتان.»
او گفت در همان روزها دیده بود که حمید نوری در راهروی مرگ شیرینی پخش میکرده و حتی به برخی زندانیها هم از آن تعارف کرده است: «زندانیها بر نمیداشتند اما آنها جشنشان را اعلام میکردند. شب دوباره حمید عباسی نام عدهای را خواند که من هم جزوشان بودم. به صف ایستادیم. عباسی کمی با من فاصله داشت. من قدم از او بلندتر است و از زیر چشمبند او را میدیدم که ما را رو به محل اعدامها به صف میکرد. بعد گفت حالا عقبگرد و خندید. او با ما بازی مرگ میکرد.»
۲۲ مرداد ۱۳۶۷، مجید صاحبجم اتابکی بار دیگر به اتاق هیات مرگ برده شده و بعد از خروج، همچنان حمیدعباسی را دیده بود که دارد لیست میخواند.
او گفت: «حمید نوری خودکاری را که در دست داشت، کشید به شوفاژی که پشت من بود و گفت عاشورای مجدد مجاهدین.»
این زندانی سابق درباره دومین حضورش در اتاق هیات مرگ گفت: «ناصریان مرا باز برد به اتاق هیات مرگ. نیری این بار آشکارتر حرف میزد. گفت باید مصاحبه کنی و منافقین را محکوم کنی. گفتم که سالها است در زندان هستم و خبری از بیرون ندارم. گفت مهم نیست، همین یک جمله کافی است که بگویی منافقین را محکوم میکنی. ناصریان مرا در راهرو نشاند. گفت بنشین و بنویس تا صدایت کنم.»
او از یک زندانی به نام «غلامرضا کیاکجوری» به عنوان یکی از موارد مهم اختفای سرنوشت و مرگ یک زندانی در ایران نام برد و گفت جمهوری اسلامی اساسا زیر بار وجود او در زندان نرفته است.
مجید صاحبجم اتابکی گفت خود به چشمش غلامرضا کیاکجوری را در ۲۲ مرداد همان سال در راهروی مرگ در حال جر و بحث با حمید نوری دیده است.
او در بخش دیگری از شهادتش، از یک زندانی به نام «کاوه نصارا» نام برد و گفت او بر اثر شکنجههای طولانی، به مشکلات مختلف جسمی و روانی مختلفی مبتلا شد و حتی نمیتوانست در راهروی مرگ روی پا بایستد.
صاحبجم همچنین از شوخیهایی گفت که زندانیان در راهروی مرگ با هم میکردهاند تا روحیه بالای خودشان را نشان دهند.
او درباره «داریوش حنیفهپور» گفت او دو بار دستگیر شده بود و به همین دلیل هم روی وی حساستر بودهاند: «ناصریان (محمد مقیسه) آمد و خطاب به او گفت که خبیث! ویزایت صادر شده! منظورش این بود که حکم اعدامت آمده.»
مجید صاحبجم اتابکی در ادامه جلسه دادگاه گفت سال ۱۳۷۱ به دلیل فوت پدرش، از زندان به مرخصی رفت و به دلیل جذب یک نفر به سازمان مجاهدین خلق، متهم به جذب نیرو برای این سازمان شده و در بازجوییها در دادسرای انقلاب، دو بار حمید نوری را دیده بود.
او گفت بعد از اعدامها، چندین بار حمید نوری را دیده و بهمن ۱۳۶۷ به اتفاق حمید نوری و ناصریان، به زندان اوین منتقل شده بود.
او توضیح داد که از آنها شنیده بود اعدام زندانیان بر سر موضع بر اساس فتوای «روحالله خمینی» بوده و عباسی در اوین هم تقریبا همان وظایفی را بر عهده داشته است که در گوهردشت انجام میداد؛ یک نظارت کلی بر زندانیان، بازدیدهای هفتگی یا سرزده که بخشی از کارهای او در دادیاری اوین بود، مشابه همان کاری که در زندان گوهردشت بر عهده داشت.
پس از پخش تصویر حمید نوری در دادگاه، مجید صاحبجم اتابکی گفت: «او ۳۰ سال بزرگتر شده، ۳۰ سال پیرتر شده اما خودش است. من مطمئنم خودش است و با چشمبند هم میتوانم او را شناسایی کنم.»
در ادامه جلسه، وکیل مشاور مجید صاحبجم اتابکی از او پرسید شما گفتید به ۱۲ سال زندان محکوم شدید اما ۱۷ سال در زندان بودید.
او گفت که به دلیل جذب یک نفر به سازمان مجاهدین خلق، در جریان مرخصی به دلیل فوت پدرش، دوباره دادگاهی شده بود: «اول حکم اعدام دادند، بعد این حکم شد حبس ابد. بعد شد سه سال حبس و بعد دو سال و در نهایت در سال ۱۳۷۸ آزاد شدم.»
دادیار سابق قوه قضاییه به «ارتکاب جرایم جنگی» و «جنایت علیه بشریت» متهم شده و اتهام اصلی او، نقش وی به عنوان معاون دادستان زندان گوهردشت در اعدامهای گسترده مخالفان جمهوری اسلامی ایران در تابستان سال ۱۳۶۷ است.
وکلای حمید نوری و شخص او کلیه این اتهامات را رد کردهاند و میگویند این مقام سابق قوه قضاییه در دوران اجرای احکام اعدام زندانیان سیاسی، در مرخصی به سر میبرده و صرفا به عنوان کارمند دفتری در زندان مشغول به خدمت بوده است.
اولین جلسه شهادت حمید نوری در جایگاه متهم، روز دوم آذر ۱۴۰۰ خواهد بود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر