close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
استان‌وایر

مجید جمشیدیت در دادگاه حمید نوری: روی شانه‌ام زد و گفت بالاخره نوبت تو شد

۱۶ مهر ۱۴۰۰
خواندن در ۵ دقیقه
مجید جمشیدیت در دادگاه حمید نوری: روی شانه‌ام زد و گفت بالاخره نوبت تو شد

استان‌وایر- پنج‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۰، بیست و پنجمین جلسه دادگاه «حمید نوری»، دادیار سابق قوه قضاییه و متهم به دست داشتن در اعدام‌ دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ در استکهلم سوئد برگزار شد.

در این جلسه، «مجید جمشیدیت»، از جان به در بردگان این اعدام‌ها به عنوان شاهد و شاکی حاضر شد و شهادت داد که پیش از آغاز اعدام‌ها، دست‌کم ۱۵ بار حمید نوری را دیده بود.

او یکی از افرادی است که شاهد فرغون‌هایی بوده است که با آن طناب دار می‌بردند.

مجید جمشیدیت که در دوران دانش‌آموزی در سال ۱۳۶۰ به اتهام «هواداری از سازمان مجاهدین خلق» و در حین پخش اعلامیه بازداشت شده و ۱۰ سال در زندان‌های «اوین»، «قزل‌حصار» و «گوهردشت» محبوس بوده است، گفت بعد از آزادی از زندان هم به صورت اتفاقی حمید نوری را دیده و با او صحبت کرده است.

او از سال ۱۳۶۵ در زندان گوهردشت بوده و بعد از پایان اعدام‌ها، به زندان اوین منتقل شده بود.

مجید جمشیدیت درباره این که چه طور متوجه وقوع اعدام‌ها در زندان گوهردشت شده بود، گفت: «هفتم مرداد ۱۳۶۷ همه امکانات اخباری زندانیان را گرفتند. طرف‌های عصر با رامین قاسمی و مهدی وثوق که هر دو اعدام شدند، متوجه سروصداهایی شدیم. از دریچه کوچک پنجره‌ای که میله‌های آهنی خیلی بزرگی داشت، نگاه کردیم و متوجه شدیم که تحرکات غیرمعمول در جریان است. متوجه فرغونی شدیم که در آن طناب دار می‌بردند. در سمت راست، یک سوله یا کانتینر بود و صدای خوشحالی و صلوات شنیدیم. همان شب ۲۰ نفر از بچه‌ها را بردند و این ۲۰ نفر دیگر برنگشتند. پیش از این متوجه مورسی شده بودیم که حرف از هیات مرگ می‌زد و متوجه شدیم که اتفاق‌های بزرگی دارد می‌افتد. به همین دلیل وقتی ما را بردند و به صف کردند، هوشیارتر بودیم.»

این زندانی سیاسی سابق به پرسش و پاسخ‌ها و بازجویی‌هایی که توسط «ناصریان» (محمد مقیسه) به عنوان نفر اول زندان و حمید نوری و «لشکریان» به عنوان افراد بعد از او انجام می‌شد، اشاره کرد و گفت: «اگر زندانی نمی‌گفت منافقین و می‌گفت مجاهدین یا چیز دیگر، برده می‌شد.»

مجید جمشیدیت در دادگاه گفته بود دو ماه قبل از بازداشت، ارتباطش را با سازمان مجاهدین خلق قطع کرده اما با این وجود، پیشنهاد مصاحبه نظام و محکوم کردن مواضع این گروه را نپذیرفته بود.

او درباره حکم صادر شده دادگاهش گفت: «ما را بردند داخل یک اتاق. (حسینعلی) نیری داشت با تلفن حرف می‌زد. داشت تلفنی برنج می‌خرید و هم‌زمان به مجید کوچک‌پور حکم اعدام داد و برای من حکم حبس صادر کرد.»

مجید جمشیدیت گفت در این دادگاه کوتاه مدت، برای او حکم پنج سال زندان صادر شده بود اما در سال ۱۳۶۲ دوباره او را محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم کرده بودند: «سال ۱۳۶۲ من دوباره به دادگاه رفتم. آن‌ها ما را به عنوان سر موضعی می‌شناختند و به همین دلیل دوباره محاکمه و محکوم شدم.»

این زندانی سیاسی سابق در مورد حضور در اتاق «هیات مرگ» در زمان اجرای احکام اعدام گفت: «من در اتاق هیات مرگ، نیری و اشراقی را دیدم و شناختم و بعدها فهمیدم دو نفر دیگری که در اتفاق بودند، ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی بودند. ۲۰ دقیقه با من سوال و جواب کردند و به سلول انفرادی بردند. بعد به بند روبه‌روی جهاد منتقل شدم که زندانیان این بند چندان در جریان اعدام‌ها نبودند. ناصریان(محمد مقیسه) و حمید عباسی (حمید نوری) همه را به صف کرده و سوال و جواب کردند و همه را به راهروی مرگ بردند که عده‌ای برنگشتند. پس از آن دیگر سکوت شنیدیم و بعد اعدام کمونیست‌ها را شروع کردند.»

مجید جمشیدیت گفت دو ساعت در راهروی مرگ با چشم‌بند نشسته بود و چون هفت سال از چشم‌بند استفاده می‌کرده، می‌دانسته است چه‌گونه باید تلاش کند که از زیر آن ببیند. ضمن این‌که وضعیت بو و صدا به گفته او، برای زندانی بسیار مهم است: «اولین برخورد مستقیم حمید عباسی (نوری) با من در زندان گوهردشت، در راهروی اعدام بود. روی شانه من زد و گفت بالاخره نوبت تو هم شد و فاتحه‌ات را بخوان!»

او در پاسخ به سوال دادستان که از کجا می‌‌داند فردی که این حرف را به او زده، حمید نوری بوده است، گفت: «از زیر چشم‌بند می‌دیدم. صدایش را هم می‌شناختم. در زندان اوین در سال ۱۳۶۲ برای چهار یا پنج ماه پاسدار بند ما بود. بارها صدای او را شنیده بودم که به شکل تحقیرآمیزی در را باز می‌کرد. با کلید یا شیلنگ برای غذا، توالت و دست‌شویی و دوش گرفتن به در ما می‌زد. برای بازجویی هم او بود که می‌آمد و در را باز می‌کرد که زندانی را ببرند.»

او گفت حمید نوری نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده و تنها پیر شده است.

مجید جمشیدیت سپس به دیدار با پدرش در حضور قاضی «محمد مقیسه» که در میان زندانیان سیاسی به اسم ناصریان شناخته می‌شد و حمید نوری اشاره کرد و گفت در حضور پدرش، از او سوال و جواب می‌شد و وقتی چشم‌بند را برداشته، دیده بود پدرش، ناصریان و حمید عباسی در اتاق بوده‌اند: «می‌خواستند به پدرم بقبولانند که من هم‌چنان از مجاهدین حمایت می‌کنم و به همین دلیل مرا آزاد نمی‌کنند.»

او در نهایت ناچار شده بود علیه مواضع سازمان مجاهدین خلق اعلام انزجار کند و نامه بنویسد: «می‌دانستم اگر ننویسم، اعدام می‌شوم. ما حتی مطمئن نبودیم که با پذیرش شرایط هم زنده بمانیم؛ یعنی مرز زنده ماندن‌مان را نمی‌دانستیم. من در مرداد ۱۳۶۷ برای چندمین بار مرگ را در نزدیکی خودم حس کردم. فکر می‌کنم اگر آن افرادی که اعدام شدند، حاضر می‌شدند شرایط را بپذیرند، این‌ها شرایط سخت‌تری می‌گذاشتند و تعداد بیشتری از ما را می‌کشتند چون تصمیم گرفته بودند تعداد زیادی را اعدام کنند.»

مجید جمشیدیت گفت در سال ۱۳۷۴ یا ۱۳۷۵ به صورت اتفاقی حمید نوری را در خیابان «عباس‌آباد» تهران دیده و نوری با دستپاچگی به او گفته بود دیگر در زندان کار نمی‌کند: «توی زندان خیلی احساس قدرت داشتند اما بیرون زندان، احساس وحشت داشتند و شاید حتی خجالت. بی‌درنگ به سمت من آمد و گفت دیگر در زندان کار نمی‌کند و در کار معدن است.»

حمید نوری متهم است که در مقام دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج، در اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است. او و وکلای مشاورش در سوئد کلیه اتهامات را رد می‌کنند و می‌گویند چنین اعدام‌هایی رخ نداده است.

این مقام سابق قوه قضاییه روز ۱۸ آبان ۱۳۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم شد و بلافاصله دستگیر شد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

عکس

مقام معظم و مادر عزیز قاسم‌زاده

۱۶ مهر ۱۴۰۰
مانا نیستانی
مقام معظم و مادر عزیز قاسم‌زاده