قائم مقام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در یادداشتی در صفحه شخصی اینستاگرام خود در مورد «محمد ابراهیم رنجبر امیری»، قدیمیترین روزنامهفروش ایران نوشته است و رفتارشناسی او از مخاطبان و آغاز توزیع روزنامهها از سال۱۳۱۶ در کوچه «بهار» خیابان «لالهزار» که به «کوچه توزیع جراید» مشهور شده بود و از خاطراتش درمورد تب تند ایرانیها برای خواندن اخبار حوادث، مدیریت روزنامههای رقیب و تیترهایی که برایشان فریاد میزده است.
به گزارش ایسنا، «حسین انتظامی» نوشته است: «محمدابراهیم رنجبر امیری مردی بود که حرفهای خواندنی زیادی از تاریخ مطبوعات کشورمان داشت. دو جلد کتاب از خاطرات او، برگهایی از تاریخ سالهای ۱۲۹۹ تا ۱۳۵۷ را روایت کرده اما علاقه عجیب این مرد به مطبوعات آنچنان در زندگیاش ریشه دوانده بود که در ۸۷ سالگی هم از شورای شهر تهران تقاضای دکه مطبوعاتی داشت. او مردی بود با حافظهای درخشان که هم تاریخ را روایت میکرد و هم فرهنگ را.»
او افزوده است:«هر سال حضوری پر نشاط در نمایشگاههای مطبوعات داشت و برای البرزیها افتخار محسوب میشد. در سال ۱۳۹۵ و در گفتوگو با ماهنامه "مدیریت ارتباطات"، از رفتارشناسی مخاطب کوچه و خیابان و نبضی که از سالهای دور آن را به تجربه به دست گرفته، از ۱۳۱۶ در خیابان لاله زار، کوچه بهار (که به خاطر توزیع روزنامه به "کوچه توزیع جراید" مشهور شده بود)، از تب تند ایرانیها برای خواندن اخبار حوادث، از مدیریت جالب روزنامههای رقیب و تیترهایی که برایشان فریاد میزده و مدیرانی که برایشان کار میکرده، گفت. خاطراتی که بیان کرده، هم شیرین است، هم پندآموز. او هم سطرهایی از تاریخ کشور بود که بخشهایی را در نشست سال ۱۳۹۴ در کتابخانه ملی بیان کرد و هم ستونهایی از روزنامهنگاری ایرانی قبل و بعد از انقلاب که چهطور با سیاست آمیخته و همواره با تکانههای سیاسی تکان خورده.»
انتظامی با بیان این که شاید حالا دیگر چاپ جدید کتابهایش برای نمایشگاه کتاب واجب باشد، نوشته است:«جلد اول خاطرات زندهیاد رنجبر را نشر شادرنگ با عنوان "خاطرات یک روزنامهفروش در ۷۰ سال فروشندگی مطبوعات..." منتشر کرده و جلد دوم نیز با عنوان "هفتاد و شش سال با مطبوعات" از سوی "نارین رسانه" روانه بازار نشر شده است.»
به گزارش ایسنا، رنجبری امیری سال ۱۳۹۴ گفته بود: «پس از آن که روزنامه "کیهان" فروش خود را به دست روزنامهفروشان سپرد، مدتی ما را جمع کرد و گفت من دو برابر به شما پول میدهم تا نگویید "اطلاعات، کیهان"، بلکه اول بگویید کیهان و بعد نام اطلاعات را بیاورید.»
این روزنامهفروش قدیمی در نشست تاریخ شفاهی مطبوعات ایران که سال ۱۳۹۴ در «فرهنگسرای رسانه» برگزار شد، در مورد خودش گفته بود: «در روز چهارم اسفندماه ۱۳۰۷ در "امیرکلا" بابل متولد شدم و شغل پدرم کشاورزی بود. او با این که سواد زیادی نداشت و تنها عم جزء را میدانست، کشاورز خوب و موفقی بود و برای موفقیت همولایتیهای خود و با سواد شدن آنها تلاش میکرد؛ بهگونهای که بخش بزرگی از باغ چند هزارمتری خود را به اداره فرهنگ و معارف آن زمان -آموزش و پرورش فعلی- واگذار کرده بود تا بچههای روستای امیرکلا بتوانند در آن درس بخوانند. خودش هم در فصلی که کار کشاورزی نبود، به صورت رایگان در مدرسه خدمت میکرد و بایت این خدمت و اجاره این املاک، هیچ پولی دریافت نمیکرد.»
او با اشاره به موضوع فرار خود از روستا و آمدن به تهران، تعریف کرده بود: «همان سالها پدر و مادرم اختلاف پیدا کردند و از هم جدا شدند و من زیر دست زن بابایی قرار گرفتم که سن و سال زیادی نداشت. وقتی که یک فرزند دختر و یک فرزند پسر آورد، دیگر تاب تحمل یکدیگر را نداشتیم و من مجبور شدم از دست زن بابا به تهران فرار کنم. آن موقع امیرکلا در چهار کیلومتری بابل قرار داشت و الان به هم چسبیدهاند. وقتی به تهران رسیدم، دو ماهی در این شهر سرگردان بودم تا توانستم مادرم را پیدا کنم. آن وقتها تهران مثل حالا نبود که ابتدا و انتهایش مشخص نباشد. یک سو لالهزار و دروازه "یوسفآباد" و از بالا هم دوراهی یوسفآباد بود که الان به میدان "سیدجمالالدین اسدآبادی" معروف است. در قدیم بالای این میدان یک آسیاب بود که به "آسیاب گاومیشی" معروف بود. ما از لالهزار به همراه چند نفر از دوستانم پیاده میرفتیم و آبتنی میکردیم. یوسفآباد یک قریه کوچک بود و از آن جا تا "ونک" بیابان بود.»
رنجبر امیری قصه فرارش را با قطار از بابل به تهران در جلد اول کتاب خاطراتش، در بخش «امامزاده هشت گنبد» آورده است. او گفته بود: «من اولین روزنامهفروش نیستم. از من قدیمیتر هم بودند اما همه آنها به رحمت خدا رفتهاند. اکنون من قدیمیترین روزنامهفروش هستم. در اوایل کارم حدود یک سال و نیم با برادران روزنامهفروش همسایه به نامهای "کریم" و "رحیم" کار میکردم و پس از آن با وجود سختیهای فراوان، در گوشه خیابانهای مختلف بساط میکردم. چون جثه کوچکی داشتم، خیلیها مرا اذیت میکردند و بارها کتک خوردم اما گلیمم را از آب بیرون کشیدم و توانستم کارم را ادامه بدهم. سالها بعد وقتی ازدواج کردم، زمینه استخدامم در اداره دارایی فراهم شد اما من باید با ۲۴۰ تومان، یک خانواده سه نفره را اداره میکردم. قبل از این که به دارایی بروم، بعدازظهرها از ساعت دو در روزنامهها کار میکردم؛ مثلاً برای روزنامههای "صبح امروز"، "فرمان" و "ملیون" به خبرگزاری "پارس" میرفتم، بولتن اخبار را میگرفتم و به سردبیر میدادم و تا ساعت ۱۰ شب کارهای سرپایی را انجام میدادم.»
او گفته بود: «من سواد زیادی نداشتم. وقتی شمال بودم، تا کلاس دوم ابتدایی درس خواندم و قبل از این که به تهران بیایم، یک ماهی کلاس سوم را خوانده بودم اما میتوانستم خبرها را بخوانم. هر وقت بیکار میشدم، داستانهای مجله اطلاعات هفتگی را مطالعه میکردم. سال ۱۳۳۰، امتحان دادم و گواهینامه ششم ابتدایی را گرفتم و پس از آن هم تا مقطع دیپلم درسم را ادامه دادم. اما متأسفانه روزی که امتحان ریاضی داشتیم، روزی بود که در وزارت دارایی استخدام شده و سرپرست ابلاغ شده بودم و نتوانستم سر جلسه امتحان بروم و نشد دیپلم بگیرم.»
نویسنده کتاب ۷۶ سال با مطبوعات با اشاره به این که از نسل سوم روزنامهفروشان در ایران است، گفته بود:«در واقع، تاریخ فروش روزنامه به شکلی که ما کار می کردیم، از سال ۱۲۹۹ آغاز میشود که پنج نفر به این کار اشتغال داشتند و در دوره دیگر ۱۲ تا ۱۳ نفر به این جمع اضافه شدند و ما جزو گروهی ۳۵ تا ۴۰ نفره هستیم که نسل سوم به حساب میآییم. البته تهران آن زمان چهار، پنج خیابان که بیشتر نبود؛ یکی خیابان "سپه" بود و یکی هم خیابان "شاه". خیابانهای "سعدی"، "فردوسی"، "لالهزار"، "ناصرخسرو، "بوذرجمهری" و "شوش" هم بودند. من آن زمان دکه نداشتم. روزنامهها را زیر بغلمان میگرفتیم و هر چهقدر میتوانستیم، چاخان پاخان میکردیم تا روزنامههایمان را بفروشیم!»
رنجبر امیری توضیح داده بود در دهههای ۳۰ و ۴۰ بارها تصمیم گرفته اتحادیه روزنامهفروشان را تشکیل دهد: «روزنامههای اطلاعات و کیهان همواره کارشکنیهایی در جهت ایجاد چنین تشکلی میکردند و دو مرتبه تشکیل چنین سندیکایی را برهم زدند.»
او در بخش دیگری از خاطرات خود در نشست تاریخ شفاهی مطبوعات تعریف کرده بود: «روزنامه فروشی در دوره ما ارج خاص خود را داشت و ضمناً بسیار سخت و پرزحمت بود اما تأثیرگذار هم بود. من قصد دارم بعد از جلد اول و دوم کتابم که با عنوان خاطرات یک روزنامهفروش منتشر شده است، جلدهای بعد این کتاب را حداقل تا جلد پنجم تدوین و در اختیار علاقهمندان به تاریخ مطبوعات کشورم قرار دهم.»
محمد ابراهیم رنجبر امیری دو کتاب با عنوان «خاطرات یک روزنامهفروش؛ ۷۶ سال با مطبوعات» منتشر کرد که بنا به گفته «سید فرید قاسمی»، پژوهشگر مطرح تاریخ مطبوعات ایران، این کتابها نمونههایی خوب از روایت تاریخ شفاهی مطبوعات کشور به شمار میروند.
محمد ابراهیم رنجبر امیری قدیمیترین فعال رسانهای و روزنامه فروش ایران و جهان و رکوردار گینس بود که شامگاه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸ در سن ۹۲ سالگی در شهر کرج درگذشت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر