استان وایر- مادر قاتل «آتنا اصلانی»، دخترک هفت ساله ای که به دست یک رنگرز در پارس آباد اردبیل کشته شد و مرگش شهر را خشمگین و کشور را داغدارکرده، گفته است:«میدانم تمام شهر خونخواه پسر من شدهاند و منتظر اعدام پسرم در ملأ عام هستند، برای همین می خواهم دقایقی کوتاه با پسرم دیدار کنم و از او بپرسم لحظهای که این فاجعه را به بار میآورد، به من، همسرش و فرزندانش فکر نکرد؟»
به گزارش آنا، 26 ماه رمضان امسال دختری به نام «آتنا اصلانی» در پارسآباد اردبیل گم میشود. این حادثه در حالی رخ میدهد که آتنا برای کمک به پدر دستفروش خود رفته بود و تنها چند متر از او فاصله داشت. بیخبری از آتنا 23 روز به طول میانجامد به طوری که خانواده او تمام شهر را زیر پا میگذارند اما خبری از او نمیشود. ماموران صاحب یک مغازه رنگرزی که به خوشاخلاقی، مردمداری و بیآزاری معروف بوده را دستگیر کردند اما مرد رنگرز در بازجوییها به قتلی که انجام داده بود، اعتراف نمیکرد تا این که یک روز از بازداشتگاه با همسرش تماس میگیرد و میگوید در پارکینگ خانه مقداری مواد مخدر (تریاک) را پنهان کرده است و نمیخواهد ماموران متوجه آن شوند. همسر و برادرش به پارکینگ میروند اما با دیدن جسد آتنا که درون بشکه ای پشت وانت پنهان شده بود، موضوع را به دادستانی اطلاع میدهند و به این ترتیب پیکر دخترک در میان بهت و خشم مردم پارس آباد از پارکینگ خارج می شود. باور این حادثه برایشان سخت میشود اما بار سنگین این قضاوتها بر دوش خانواده قاتل سنگینی میکند به طوری که همسر و سه فرزندش پس از کشف جسد، از ترس این که مردم به خانه آن ها هجوم نبرند، شهر را ترک میکنند و هیچ کس جز ماموران آگاهی از آن ها خبر ندارد.
آنا نوشته است اما در کوچه پس کوچههای این شهر که حالا به «شهر آتنا» معروف شده، پشت تمام نگاههای سنگین مردم، پدر و مادر پیری زندگی میکنند که بیش از این که قاتل بودن فرزندشان آن ها را داغدار کرده باشد، سیاهپوش مرگ آتنا اصلانی هستند. مادر اسماعیل (قاتل) گفته است: «از مردم این شهر خجالت میکشم، نمیتوانم حتی برای خرید یک نان از خانه خارج شوم.»
او صاحب هشت پسر و یک دختر است که به گفته خودش، پس از وقوع این حادثه و انتشار اخبار در شهر، پسرانش هر یک به شهری سفر کرده و پارس آباد را ترک کردهاند به طوری که از آن ها خبری ندارد. تنها دخترش نیز با شنیدن خبر این قتل به قدری شوکه شده که دیگر نمیتواند صحبت کند.
مادر اسماعیل رنگرز در حالی که چادرش را بر سرش میکشد تا متوجه نگاه همسایهها از میان در و پنجرههای نیمه باز نشود و گریه امانش را بریده است، میگوید: «ای کاش لحظهای که پسرم دستانش را جلوی دهان آتنا گذاشته بود، خودش جان میداد و میمرد. من شرمنده خانواده که نه، شرمنده شهر و شرمنده یک کشور شدهام.»
این گزارش می افزاید مادر اسماعیل در حالی که به دیوار خانه همسایه تکیه کرده بود و صحبت میکرد، خانم همسایه او را صدا کرد و از او خواست که از جلوی در خانه آن ها کمی آن طرفتر برود. او از خبرنگار می خواهد تا به داخل منزلش برود که کمی از نگاهها و حرفهای مردم آرام بگیرد: «عروسم به تازگی فارغ شده. او مستاجر اسماعیل بود که بعد از حادثه، از ترس نگاههای مردم، شبانه اسبابکشی میکند و به منزل من میآید. من هم شرایط مالی خوبی ندارم و حالا با عروسم در یک خانه زندگی میکنم.»
می گوید: «دلم میخواهد به منزل آتنا بروم و برایش گریه کنم اما نمیدانم آن ها با من چه برخوردی میکنند. همسرم هم گوشهایش سنگین است و حال خوشی ندارد. از این حادثه خبر ندارد و فکر میکند که اسماعیل به دلیل مشغلههای زیاد کاری به ما سر نمیزند. برای آتنا و پسرم پنهانی گریه میکنم.»
وقتی صحبت از ملاقات با پسرش میشود، می گوید: «اگر به ملاقات بروم، میخواهم داغی را که پسرم بر دل ما گذاشته را در صورتم ببیند و از او بپرسم لحظهای که این فاجعه را به بار میآورد، به من، همسرش و فرزندانش فکر نکرد؟ میدانم تمام شهر خونخواه پسر من شدهاند و منتظر اعدام پسرم در ملأ عام هستند، برای همین از مسوولان میخواهم اجازه دهند دقایقی کوتاه با پسرم دیدار کنم که شاید این دیدار آخرین دیدار ما باشد. بعد از این که از ملاقات پسرم بیایم، به مردم شهر قول میدهم که در خرابههای این شهر به عزای پسر بنشینم و مردم میتوانند با شور و شادی برای مرگ پسرم شیرینی پخش کنند و شادی کنند،.با فاجعهای که پسرم به بار آورده، همه مرگش را جشن میگیرند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر