استان وایر-دقایقی پس از فرو ریختن ساختمان ۵۴ ساله «پلاسکو» در خیابان «جمهوری» تهران مقابل چشمان هزاران نفر و انتشار ویدیو و تصاویر این فاجعه در شبکههای اجتماعی، تصویر آتش نشانی منتشر شد که در مقابل هجوم دود و گرد و غبار و فروپاشی ساختمان، سعی میکرد از ارتفاع بالای 50 متر، از پرت شدن خود جلوگیری کند. او در آن ارتفاع سعی داشت شعله های آتشی را خاموش کند که بر جان یکی از مراکز بلند تجاری پایتخت افتاده بود.
به گزارش ایسنا، کم تر از ۲۴ ساعت بعد «سعید کمانی» عکسی از خود در اینستاگرام منتشر کرد و پیام داد که زنده است: «من زندهام؛ نگران نباشید. آخرین نردهبان که ستون از بغلش رد شد، من توش بودم. خداوند خواست زنده موندم. اما به من و آقامحمود آسیب جزیی رسیده. ماشین هم آسیب دیده. متاسفانه به چشم، شاهد آوار شدن ساختمان بودم و همکارانم رو در بدترین شرایط دیدم. ما برگشتیم ایستگاه. این عکس تو ایستگاهه. ماشین هم از عملیات خارجه چون آسیب دیده... .»
آقا محمود همان رفیقش است که با هم ازایستگاه ۱۰۰ اعزام شده بودند. همان که در عرشه پایین نشسته وحاضر نشده که صحنه را ترک کند؛ حتی با وجود دستور اکید فرماندهان برای ترک محل.
روزنامه «قانون» به سراغ سعید کمالی رفته که ماندنش چیزی مثل معجزه بوده است و میلیون ها نفر شاهد عبور ستون های عظیم پلاسکو از کنار وی هنگام ریزش بوده اند. او از لحظه اعزام به پلاسکو گفته است: «ما دو ماشین داریم که برای عملیات به تمام نقاط تهران اعزام میشوند. این ماشینها تخصصی هستند و میتوانند در عملیاتهای مربوط به ساختمانهای بلند، مورد استفاده قرار بگیرند. روز عملیات، ما بنا براعلام وضعیت عملیات، از طرف ستاد به محل حادثه اعزام شدیم. دونفر بودیم؛ من و آقای باقری. چون بعد مسافت نسبتا خیلی زیاد و از طرفی ترافیک هم بود، فکر میکنم با تمام تلاشهایمان، حدود 20 دقیقه طول کشید تا به محل برسیم.
می گوید:«زمانی که از ایستگاه ۱۰۰ حرکت کردیم، فکرش را نمیکردیم که قرار است با چنین ابعاد وسیعی از حادثه مواجه شویم. من و آقای باقری در طول مسیر به شوخی به یک دیگر میگفتیم که موضوع حتما اتفاق کوچکی است و سریع میتوانیم به ایستگاه بازگردیم. اما زمانی که از خیابان "یادگار" وارد خیابان "آزادی" شدیم، با دیدن حجم و وسعت دود، دلهره شدیدی در ما ایجاد شد و فهمیدیم که حادثه خیلی بزرگتر از آن چیزی است که فکرش را میکردیم. از "ولی عصر" به بعد هم اسیر ترافیک سنگین این خیابان شدیم و هرچه که جلوتر میآمدیم، ترافیک انسانی و تراکم جمعیت باعث افزایش گره ترافیکی میشد. تازه به محل حادثه هم که رسیدیم، مردم شروع کردند به ضربه زدن به ماشین. چون نمیدانستند این ماشین از کجا اعزام شده و خیال میکردند که در اعزام تعلل کرده و دیر به محل رسیده.»
توضیح می دهد:«ساختمان کاملا در آتش میسوخت و نیروهای آتش نشانی هم به شدت مشغول کار و اطفای حریق بودند. به دستور مافوق، ماشین را در آن جا مستقر کردیم و کار اطفای حریق یک ضلع ساختمان را به ما سپردند. ما هم بلافاصله و بدون فوت وقت شروع به کار کردیم. اما بعد از مدتی، اولین نشانههای ریزش را در ضلع شرقی ساختمان دیدیم.»
آن زمان بیرون ساختمان بودید؟
- بله اما فاصلهمان با ساختمان بسیار کم بود؛ چیزی در حدود دو،سه متر.تمام ۵۴ متر نردهبان را باز کرده بودیم و کار اطفای طبقات بالا را انجام میدادیم. کار سخت و نفسگیر میشود. مدت زمان زیادی طول نکشید که دستور تخلیه ساختمان آمد اما متاسفانه گویا عدهای از بچهها در راهپلهها گیر کرده بودند چون حجم دود غلیظی در راهپلهها وجود داشت. آن جا بود که دستور صادر شد مبنی بر این که بالابرها از طریق نردهبان اقدام به خارج کردن افراد از پنجرههای ساختمان کنند. بلافاصله بعد از صدور دستور شروع کردیم به خارج کردن بچهها. اما متاسفانه پشت خیلی از پنجرهها فنس کشیده بودند و همین مانع خروج بچهها میشد.
بعد چه شد؟
- ماندیم و تا لحظه آخر ماشین را تکان ندادیم. گفتیم که جان رفقایمان برایمان با ارزشتر است و اگر قرار به افتادن اتفاقی باشد، برای همهمان میافتد و اگر مقدر باشد که زنده بمانیم هم که خب میمانیم. اما متاسفانه خیلی طول نکشید که مقابل چشمان من، ساختمان فرو ریخت و بچههایی که پشت فنسها گیر کرده بودند هم با آن به پایین رفتند.
یعنی شما باید ساختمان را ترک می کردید اما ماندید؟
- بله. دستور ترک ساختمان آمده بود اما چه طور این کار را میکردیم وقتی رفقایمان هنوز داخل ساختمان گرفتار بودند.
تعدادشان مشخص نبود؟
- نمیشد دقیق گفت. اما فقط در پنجرههای مقابل من، سه نفر از نیروهایمان برای بیرون آمدن تلاش میکردند. ولی ساختمان خیلی بزرگتر از اینها بود که تعداد به همین چند نفر محدود شود. یکی از بچهها پشت پنجره گیر کرده بود و ماسک «فیس» دستگاه تنفسیاش را سمت من انداخت که به او گفتم چرا ماسک را میاندازی بیرون؟ خودت بیا!
آمد؟
- پرسید از کجا بیایم؟ گفتم از مغازه کناری میتوانی خارج شوی که متاسفانه همان موقع ساختمان ریزش کرد و حتی مکالمهمان نیمهتمام ماند.
مردم عادی هم در ساختمان بودند؟
- من خودم از مردم عادی کسی را ندیدم.
چه شد که این دستور به نیروها ابلاغ شد؟
- خب ساختمان نشانههای ریزش داشت.دوطبقه آخر از فشار خراب شد و کولرگازیها شروع کردند به ریختن. از طرفی ساختمانی که در حال فروریختن است، صدای ریزش از آن به گوش میرسد؛ صدایی درست مانند خرد شدن و تکه شدن چوب. پنجرههایی که حتی اسیر حریق نبودند، میشکستند و تمامی اینها نشانههای ریزش ساختمان است. آنطور که من از نیروهای دیگر شنیدم، بعد از صدور دستور تخلیه ساختمان، تعدادی از کسبه و مردم به داخل بازگشتند که خیلی از نیروهایمان مجبور شدند برای نجات آنها بازگردند به طبقات ساختمان.
این دستور چه طور صادر میشود؟ از داخل ساختمان یا بیرون؟
- افراد داخل ساختمان و آنها که بیرون بودند توسط بیسیم باهم در ارتباط بودند و تصمیم تخلیه ساختمان با توجه به مشاهدات از داخل و خارج ساختمان صادر شد.
لحظه ریزش چه طور بود؟
- من بهت زده شده بودم و کاری از دستم برنمیآمد. دو ستون در مقابلمان بود که یکی از آنها به سمت سبدما آمد و به فاصله سه متر از من رد شد.این صحنه را دیدم و با خودم گفتم تمام شد! حتما به ماشین میخورد و در اثر ضربه از این ۵۴ متر ارتفاع پرت میشویم پایین. ستون دوم هم سمت راست ما افتاد و به عقب ماشین ما برخورد کرد. من همین طور که سرجایم ایستاده بودم، بدنم از ترس قفل شده بودو توان حرکت نداشتم. ستون دوم دقیقا از بغل گوش راننده رد شد. آن لحظه با خودم گفتم این یکی حتما باعث انحراف ماشین میشود و سبب میشود که از این ارتفاع سقوط کنیم داخل حریق. همان جا بود که اشهد خودم را خواندم. ماشین محکم تکان خورد و من را با کمر به زمین زد. من هم که کاملا سست شده بودم و توان انجام کاری نداشتم. سبدی که داخلش بودم مدام لنگر میانداخت و به طرفین تاب میخورد و هر لحظه منتظر آن بودم که مرا داخل حریق بیندازد. در آن لحظات فکر می کردم که حتما راننده ماشین، آقای محمدی هم شهید شده است. همین تاب خوردنها ادامه داشت تا درنهایت ثابت ایستاد. بیسیم زدم و همکارم را صدا کردم که محمود، محمود من را بکش بیرون. صدا از بیسیم همکارم نیامد و گفتم که حتما شهید شده است. تمام آسمان را دود و گرد و خاک گرفته بود و چیزی به چشم دیده نمیشد. تنها فریادهای «یاحسین» به گوش میرسید و صدای گریه بلند بچهها از پایین. جانی در بدنم نبود و به شدت آسیب دیده بودم. تنها کاری که توانستم انجام دهم، این بود که نرده بان اضطراری را باز کنم و با هرزحمتی که بود، خودم را به پایین برسانم. رسیدم پایین و دیدم محمود آن لحظه که شاهد افتادن ستون بوده، به جای فرار، مانده و ماشین را ترک نکرده بود اما تنها کاری که توانسته بود انجام دهد، پناهگرفتن زیر عرشه ماشین بود که همین موضوع جانش را نجات داد.نکته جالب این است که او هم فکر میکرد من در بالا شهید شدهام. وقتی هم دیگر را دیدیم، باورمان نمیشد که زندهایم.
آن موقعی که ستون ۶۰ تنی پلاسکو به سمتتان میآمد، به چه چیزی فکر میکردید؟
- به پدر و مادرم. این که بعد از من حال آنها چه طور خواهد بود.تمام زندگیام مثل یک فیلم و در عرض چندثانیه از مقابل چشمانم رد شد و خیلی از مسایلی که تا قبل از آن برایم مهم بود، در یک آن برایم از ارزش افتاد.
وقتی که پایین میآمدید، چه چیزی را میدیدید؟
- تا ارتفاع ۱۰ متری از سطح زمین هیچچیز جز دود و گردوخاک دیده نمیشد.حدود ۴۵ متر را پایین آمدم بدون آن که چیزی از زمین را ببینم.
بعد که از نردبان پایین آمدید با چه صحنهای مواجه شدید؟
- شاید باورتان نشود اما همین که پایم را ازنردبان گذاشتم پایین، یکی گوشی موبایلش را گرفت سمتم که با من سلفی بیندازد! باورم نمیشد در آن لحظه فکر عکس انداختن با من بوده باشد.
چه قدر طول کشید که برگشتید به ایستگاه؟
- حدود یک ساعت ماندیم و بعد برگشتیم به ایستگاه خودمان و تمام طول مسیر هم گریه میکردیم.
یک موضوعی که الآن مطرح میشود بحث تجهیزات است. شما مشکلی در این زمینه داشتید؟
- به نظرم تجهیزات نقصی نداشت و آن چه که بیش از همه اذیت کرد، عدم وجود زیرساختهای ایمنی بود.یکی از مغازهها آنقدر حریق داشت که با سرلولهای با د B ۲۸۰۰لیتر آب در دقیقه خاموش نمیشد.
گفته میشود که گازوییل نمیترکد. پس این صداهای انفجاری که شاهدان عینی میگفتند از کجا میآمده؟
- به نظرم انفجارها مربوط به گازپیکنیکیها میشد. من خودم در پشت شیشه بعضی از مغازهها، ۱۰ گاز پیکنیکی دیدم. به اینها مخازن کولرهای گازی و گاز یخچال مغازه را هم اضافه کنید که هرکدام در آن فشار و دما قابلیت انفجار داشت.
مگر آتش در مرحله اول خاموش نشده بود؟ چرا دوباره شعلهور شد؟
- چرا بار اول خاموش شد اما بار حریق فوقالعاده زیاد بود. مغازهها به میزان زیادی پارچه داشتند و حجم آتش وحشتناک بود.من هشت سال است که آتشنشان هستم و حریق و فروریختن ساختمانهای زیادی را دیدهام اما با این قابل مقایسه نبودند. مهمتر از همه این بود که نفرات ما هنوز داخل ساختمان بودند. هیچ وقت فکر نمیکردم که ساختمان بریزد و نفراتمان نتوانسته باشند از آن خارج شوند. هنوز هم برایمان قابل باور نیست.
ماجرای این عکس و پست اینستاگرامتان چیست؟
- من خیلی اهل فضای مجازی نیستم و در اینستاگرام هم فعالیت محدودی دارم. اما این عکس را برای مادرم گذاشتم.هرچه که با او صحبت میکردم و میگفتم که حالم خوب است، باور نمیکرد. این عکس را وقتی رسیدیم ایستگاه گرفتم و به او گفتم که عکسم را ببین که حالم خوب است. در اینستاگرام هم گذاشتم که بقیه دوستان و آشنایانم از سلامتم مطمئن شوند چون واقعا در شرایطی نبودم که حوصله پاسخ گویی به تلفن را داشته باشم. اما وقتی دیدم که چه اندازه آن عکس در فضای مجازی پخش شد، شوکه شدم.
شغل شما نهایت ایثار است و حتی فکر کردن به این شغل در تصورات خیلیها نمیگنجد.خانواده شما با این شغل مشکلی ندارند؟ به ویژه بعد از این اتفاقات...
- اتفاقا بیش تر اعضای خانوادههای ما با این شغل مشکل دارند.واقعیت این است که حقوقی که بچهها برای این کار میگیرند، اگرچه از نظر میزان با مشاغل اداری برابری میکند اما از نظر سختی کار و ریسک بالای شغل، قابل قیاس با هیچ کار دیگری نیست.اما آتشنشانی شغل نیست، به معنای واقعی کلمه عشق است.
الان نظرتان نسبت به شغل آتشنشانی عوض نشده؟
- به کارم نه اما به خیلی چیزهای دیگر چرا. اگر تا قبل از این خیلی چیزها برایم مهم بود، الان در نظرم کوچکترین اهمیتی ندارند چون من لحظه آخر را دیدهام. لحظهای که دیگر هیچچیز مهم نیست.
اولین تصویری که با یادآوری آن حادثه در ذهنتان نقش میبندد چیست؟
- تصویر رفقای جاماندهمان زیر آوار. همه تلاش کردیم. بچهها مردانگی کردند اما ساختمان نامردی کرد.
بعد از ماجرای پلاسکو، شاهد دل جویی عاطفی بسیار و ابراز همدردی مردم با آتشنشان ها بودیم. با دیدن این حجم از قدرشناسی مردم، چه حسی به شما دست میدهد؟
- برایمان بیاندازه قابل احترام و با ارزش است. اما ایکاش همانقدر که برای دل جویی از ما میآیند، به فکر ایمنی خودشان قبل از حادثه هم باشند. به این فکر کنند که آیا در خانه یک کپسول اطفای حریق دارند؟ آیا میدانند که اگر ساختمانشان آتش گرفت، راه خروج از آن کدام است؟ کلید خروجیهایی مانند پشتبام را دارند؟ تمام اینها نکاتی است که به آن توجهی ندارند و از همین حیث آسیبهای زیادی میبینند و خسارات بیشماری متوجهشان میشود. امیدوارم مردم بعد از این حادثه و با دیدن ابعاد جبرانناپذیر آن بیش تر به فکر ایمنی و حراست از زندگیشان باشند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر