آماده باش ماموران انتظامی اهواز/کودک بیمار درتعقیب و گریز دزدها

استان وایر- «عباس» ۱۳ ساله، بیمار بخش سرطانی یکی از بیمارستان های اهواز برای سه ساعت فرمانده یکی از واحدهای كلانتری این شهر شد و برای نیم ساعت خلبان یك هلیکوپترتا به آرزویش رسیده باشد.

ماموران کلانتری ۱۳ اهواز به دیدن او در بیمارستان شفا می روند و می گویند: «تو امروز پلیس شدی.»
عیاس حیرت زده دنبال مأموران راهی می شود؛ به مقر كلانتری می رسند و او لباس‌هایی كه برایش مهیا شده است را می پوشد. کلاه اندازه سرش نیست و مرتب با دست آن را کج و راست می کند و روی سرش نگه می دارد. ستاره های سردوش می چسبد روی شانه هایش و او رییس کلانتری می شود. 

حالا خودروهای كلانتری منتظر او هستند. رییس كوچك كلانتری باید به گشت زنی روزانه در شهر برود. هنوز نمی داند خواب است یا بیدار كه ناگهان اسمش را پیج و به او اعلام می كنند در نقطه ای از شهر سرقت شده است. 

ماموران چشم می دوزند به رییس كوچك و می پرسند: «حالا چه کار کنیم؟»
عباس معطل نمی كند و فرمان می دهد: «برید دنبال دزدا.»

عملیات دزد و پلیس در شهر راه می افتد. صدای آژیر در شهر می پیچد و عباس بهت زده پی در پی فرمان می دهد: «برید دنبال دزدا.»

دست آخر، بعد از پیچ و تاب خوردن های بسیار در شهر، دزدها به دام ماموران عباس می افتند. عباس کوچولو پیاده می شود، اسلحه اش را از کنار کمرش بیرون می کشد و دستور می دهد دزدها را به کلانتری ببرند و خودش رابه آشیانه هلیکوپتر.
سوار می‌شود و تمام شهر از دیدرس نگاهش می گذرد. 

گشت زنی هوایی که به پایان می‌رسد، ماموران کلانتری به همراه ۱۶ تکاور روبه روی عباس سان می‌دهند و موسیقی نظامی می نوازند. عباس یک ماموریت سخت را گذرانده است و باید به آسایشگاه برگردد تا دوباره بستری شود. 

به گزارش مهر از اهواز، كسی كه تحقق رؤیای عباس را فرماندهی كرده، خانم جوانی است به نام «هدی رشیدی» که موسسه «پنجمین فصل قشنگ» متعلق به او است. او فعالیت های فرهنگی اجتماعی بسیاری در كارنامه خود دارد و طی سال های اخیر، عمده فعالیت هایش را  برای كودكان متمركز كرده است.

می گوید: «می خواهم با علم پزشکی چالش کنم. معتقدم که وقتی بذر امید در دل کودکان بیمار کاشته شود و به آرزویشان برسند، بیش تر سعی می کنند زنده بمانند. فکر می کنم تنها امید به زندگی است که می تواند این کودکان را نجات دهد و به این مسیری که انتخاب کرده ام، بسیار اعتقاد دارم.»

خبرنگار مهر می پرسد برای برآورده کردن این رویاها چه گونه مسوولان را متقاعد می‌کند که وی را همراهی كنند؟ پاسخ می دهد: «هر کاری سختی دارد اما هیچ کاری برای من سخت نیست. خوش بختانه در مورد آرزوی عباس، نیروی انتظامی به بهترین شکل ما را کمک کرد؛ مثلا من تنها یک تکاور از آن ها خواسته بودم ولی نیروی انتظامی ۱۶ تکاور را آماده کرد؛ یا این که می خواستم تنها برای یک ساعت عباس فرمانده کلانتری شود اما  او نزدیک به سه ساعت فرمانده کلانتری ۱۳ اهواز بود. اگر همه مسوولان مثل ماموران این کلانتری قادر به درك شرایطی از این دست و اهمیت موضوع باشند، بسیاری از مشکلات آسان می شوند. »

او درباره نحوه پیدا کردن کودکان سرطانی و برآورده کردن آرزوی آن ها می گوید: «کودکانی مثل عباس زیاد هستند. ما از طریق شعبه موسسه خیریه "محک" از آرزوهای کودکان با خبر می شویم و بدون این که به آن ها اطلاع دهیم، به صورت ناگهانی آرزوی آن ها را برآورده می کنیم؛ مثلا عباس دوست داشت پلیس شود و دزدها را به دام بیاندازد و با هلیکوپتر چرخی بر فراز اهواز بزند. می دانید که کودکان هواپیما و هلیکوپتر را خیلی دوست دارند. ما هم با مسوولان وارد رایزنی و مکاتبات اولیه شدیم و مجوزهای قانونی را گرفتیم و آرزوی کودک را برآورده كردیم. »

بنابراین گزارش، در اهواز قبل از عباس، آروزی «بشیر» برآورده شده بود. هدی رشیدی در این باره می گوید:«بله؛ بشیر پسر بچه ۱۲ ساله اهل شادگان است که بیماری صعب العلاجی دارد. شخصیت بشیر برایم خیلی جالب بود چون رویاهایش کودکانه نبودند و آرزو داشت شهری پاک و تمیز داشته باشد. ما هم مرکز شهر را با کمک دست فروشان تمیز کردیم و بشیر را با ماشین آخرین سیستم به شهر آوردیم و برایش فرش قرمز پهن کردیم. وقتی از ماشین پیاده شد، شهررا پاكیزه دید در حالی كه  هم‎زمان دو هزار نفر او را تشویق می کردند و فریاد می زدند: «بشیر دوستت داریم.»

وی درباره برنامه های آینده اش نیز گفته است: «برنامه های زیادی داریم که در حال پرورش دادن آن ها در ذهنم  هستم. اما موضوعی که در حال حاضر پی گیری می كنیم، سفر کودکان سرطانی به مشهد است. بسیاری از کودکان سرطانی و دارای بیماری صعب العلاج آرزو دارند یک سفر به مشهد برای زیارت امام رضا داشته باشند. با آستان قدس رضوی مکاتباتی انجام دادیم و به امید خدا در آینده نزدیک این آرزوی کودکان نیز عملی می شود.»