ضرغام فرامرزی معلم روستاهای غریبیها و ساداتحسینی نامهای در سوگ دانشآموزان غرق شدهاش در کارون3 نوشته که در خورنیوز منتشر شده است:
اینجا بهانه ساخت سینما و هتل نداریم. شهربازی و اتوبان هم نمی خواهیم. ما به قیمت سکه و طلا و بورس هم نظری نداریم. ما را چه به سیاست داخل و خارج و تمدن و ..... ما که نمیدانیم پیرو کدام مسول باشیم . تمام حرف ما اینه: «ما انسانیم، بگذارید خوب یا بد، زندگی کنیم».
بگذارید در ده کوچکمان بازی کنیم. در صحرای خدا و نیاکانمان بدویم. پدر و مادرمان را تا زمینهای کشاورزی کوچکمان همراهی کنیم. بگوییم و بخندیم. ما بهشت دنیا را از شما نمیخواهیم. به گوشه مسجد کوچک دهمان راضی هستیم.ما را به حال خود واگذارید. کاری به رود کارونم نداشته باشید. زمین و کاشانهام را نگیرید. اگر نیازی داشتید، هر چه خواستید بردارید، ماها قدر مهمونهامو میدونیم و احترامشونو داریم...
اون جادهها که پدر بزرگها با دست خالی ساختن را شما بردین زیر آب. حالا... حالا ما چقدر از عمرمونو پشت سد شما باشیم و وایسیم تا یه لنج بیاد...
چندتا از ما بچه کوچیک ها باید تو آب غرور و افتخار شما غرق بشیم. آخه شما که با هلیکوپتر میآیی و میری، نمیدونی جون ما بسته به این آب و خاکه ... کاری ازتون نخواستیم . نخواستیم به فکر درس و مدرسه و هزینه ها باشین. مثل بچههای اون ور آبی یا پایتخت و شهر بزرگ که نیستیم چیزهای بزرگ بزرگ بخوایم.اصلا بهونه بزرگ ماها یه شیرینی کوچولوست، دوتا باشه خوبه، یکشیم برا فردا .. اما پدر و مادرم میگن کی فردا رو دیده .... ماها آرزوهامون تا امروزه نه که پول بذاریم جدا واسه دانشگاه و ازدواج و خونه ....
ما که نخواستیم فقیر نباشیم. نخواستیم از کشورمون سهم بگیریم. ما فقیرها همیشه به کم قانعیم.
ما بچه کوچیکا الان اون دنیاییم. درسته راحت شدیم و اینجا خدا یه قولهایی هم داده که با مال شما خیلی فرق میکنه... اما بابت اون همه عذاب و اشک های پدر و مادرم و فامیل هام زود زود ازم نخواین ببخشمتون. اینجا دیگه نمی تونین یه آب نبات دستم بدین که ببخشمتون....
راستی اینجا بچه کوچیک زیاده ، شهلا و شیلا و ژاله که پارسال اومدن کلی چیزای خوب خوب یادمون دادند . اون ها مثل ما اینقدر کارونو دوست داشتن که هر چی از آبش می خوردند سیر نمی شدند . آدم ها وطن و جای خودشونو دوست دارن، اگه چهار طرفمون را پر آب کنید باز هم دوستا و پدر و مادرمون نمیرن جای دیگه ..
راستی یه فرشته کوچلو تو درس ریاضی ازمون پرسید ، با سه هزار میلیارد چند تا پل کوچیک می شه ساخت ؟؟؟
من نمی دونستم آخه نه ما و نه پدر و مادرامون سواد نداشتیم ... سوالاتوشونو شهلا و دوستاش دیدن گفتن خیلی سخت بودن و مال ما هم نیستن .. گفتن مال شماست تا بیایین اینجا تو این دنیا ... پول سد و نفت و گاز و منابع و در آمدها و خرج ها و... آخه من چه می دونم .. فقط گفتند اگه خوب جواب ندین ، خیلی براتون بد می شه.....
به ما که اینجا داره خیلی خوش می گذره. دلم برا بچه ها و مردم سادات حسینی و غریبی ها می سوزه که هنوز اونجا پشت آباند... می بینمتون زود،زود....
بارها غم را در چهره مردم منطقه سادات و غریبی ها دیده ام .. به کدامین گناه ... کاش دست توانایی بود برای کمک به مردم و خلق.....
اینجا خودم غم کشیدهای بیش نیستم و جز دعا کردن کاری از دستم بر نمی آید . از طرف همه معلمین به خانوادههای محترم و داغدار غریبی ها تسلیت می گویم و آرزوی صبر و ایمان قوی در این روز و شبذهای ماه مبارک رمضان برایشان آرزومندم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر