استان وایر- سالانه حدود هزار و 500 تا دو هزار نوزاد از مادران کمتر از ۱۵ سال در کشور متولد می شوند. این رقم در پایگاه اطلاعات سازمان ثبت احوال گزارش شده است.
به گزارش مهربه نقل از همین منبع، در ۹ ماهه اول امسال یک هزار و ۲۷۷ مورد ولادت از مادران کم تر از ۱۵ سال به ثبت رسیده و در سال گذشته این آمار یک هزار و ۷۲۷ مورد بوده است. این در حالی است که کل ولادت سال گذشته یک میلیون و ۴۷۱ هزار و ۸۳۴ نفر گزارش شده است. بنابراین، ولادت مادران زیر ۱۵ سال یک دهم درصد کل آمار موالید کشور را به خود اختصاص داده است.
بر اساس همین گزارش، استان هایی مانند سیستان و بلوچستان با ۴۶۲ مورد ولادت از مادران زیر ۱۵ سال، دارای بیشترین آمار و استان خراسان جنوبی با ثبت سه مورد، دارای کمترین آمار در میان استان های مختلف بوده اند.
این آمار در استان های خراسان رضوی و خوزستان با 158تولد، آذربایجان شرقی و غربی با 99 و 90 تولدو همچنین کرمان با 98 تولد به ترتیب بعد از سیستان و بلوچستان بیشتربوده است.
«زینب» ١٥ ساله هم یکی از این دختران است که در استان کرمان زندگی می کند. او با «بهزاد آریش»، شوهر 13 ساله اش دوسال پیش ازدواج کرده است.
«شرق»نوشته است بهزاد «پدری که در کودکی پدری میکند»، سواد ندارد و نمیداند همسرش فرزند چندم خانواده است یا متولد چه سالی است. در میدان شهر محل زندگیاش کارگری میکند. مرتب در طول گفتوگو تکرار میکند که زندگی سخت و خرج، گران است و از مسوولان کمک میخواهد.
آن ها کم تر از دو هفته پیش صاحب پسری شده اند و اسمش را «امیرصادق» گذاشته اند. دو سال پیش مثل دوهم بازی پای سفره عقد نشستند و شدند عروس و داماد.
خودت میخواستی ازدواج کنی یا با اصرار خانواده ازدواج کردی؟
- هر دو، هم خودمان خواستیم و هم خانواده گفتند. دختر عمو پسرعموییم.
همسرت میتواند از نوزادتان نگه داری کند؟
- نه، مادرخانمم جورش را میکشد؛ تمیزش میکند. میشویدش و... .
شغلت چیست؟
- کارگرم. سر میدان میایستم.
خرج زندگی تان درمیآید؟
- خدا بزرگ است و کمک میکند، زندگی مان میچرخد.
کجا زندگی میکنید؟
خانه مادر زنم دریک پارکینگ. در پول آب و گاز و برق کمک میکنم اما باید اتاق اجاره کنیم چون پدر زنم فوت کرده و پنج تا بچهاند. آن ها هم چیزی ندارند.
چند نفر در آن پارکینگ زندگی میکنند؟
- هشت نفر خودمانیم، سه تا داماد و سه تا دختربچه یکی از دامادها.
پدر و مادرت به شما کمک میکنند؟
- کمک خرج عروسی مان را دادند، دیگر خودتان میدانید، گرانی است. پدرم ٦٠سالش است. شغلی ندارد. قبلا فرش و قالیچه میفروخت اما حالا ناتوان شده و مستمری میگیرد و خرج میکند.
شما چندتا بچه هستید؟
- بابایم دوتا زن دارد. از زن اول پنج تا پسر و یک دختر دارد. مادر من زن دوم است و همین یکی هستم. خواهر و برادرهایم همه ازدواج کردهاند.
مادرت چندسال دارد؟
- ٣٥سال.
برای عقدتان مشکلی پیش نیامد؟ چون سن تان کم است، نیازی به مجوز گرفتن نداشتی؟
- نه، راحت عقد کردیم. کسی چیزی نگفت.
سخت نبود برایت با این سن کم ازدواج کنی؟
- چرا اما فکر کردم بهتر از این است که معتاد و «ول» شوم. آخر همه جوانها اینجا معتاد هستند. گفتم بروم دنبال زندگیام و سر و سامان بگیرم. کار کنم.
درآمدت ماهانه چه قدر است؟
- ماهانه نیست، روزی است. روزی ٣٠هزارتومان. اما یک روز است، ١٠روز نیست.
با این درآمد میتوانی هزینههای پسرت را تامین کنی؟
- کم است اما پدر و مادرم کمک میکنند.
پدر خانمت چه کاره بود؟
- او هم کارگر بود. دوتا زن و 10 تا بچه دارد. آن ها هم زندگی شان پر از مشکل است. همه در زندگی شان مشکل دارند.
همسر دوم عمویتان چند ساله است؟
- ٣٢ سال. سه دختر دارد. آن ها شیراز زندگی میکنند.
عمویت که بیمار بود و خرج زندگیاش درنمیآمد، چه طور دوبار ازدواج کرد آنهم در شیراز؟
- قسمت خدا بود خانم. هیچکس نمیتواند جلوی قسمت را بگیرد. هیچکس نمیداند.
از زندگی چه میخواهی؟
- این که نانی دربیاورم و با زن و بچهام بخورم. بتوانم خانه بخرم. همین.
دوستداری بچهات چه کاره شود؟
- دوست دارم باسواد شود. کاری کند که به او افتخار کنم.
میخواهی چندتا بچه داشته باشی؟
- با این وضعیت خرج و گرانی، همین یکی را بزرگ کنم به سرانجام برسانم بس است. خیلی مشکل داریم. حس میکنم سخت است؛ زندگی سخت است. بچه کوچک و مریضی و بدبختی. خانه میخواهیم. آوارهایم. کمک میخواهیم. اگر مسوولان کمک کنند، ممنونشان هستیم. چشم ما به دست آن ها است و دست آن ها در دست خدا است. کمک کنند خانهای بسازیم و زندگی به هم بزنیم.
همسن و سالها و دوستانت تو را میبینند، چه میگویند؟
- همسنوسالهایم بازی میکنند. مدرسه میروند. هیچی نمیگویند. خدا قسمت کند موفق شوند. اگر هم چیزی بگویند، میگویم قسمت بود. قسمت بود زود عروسی کنم و خدا زود بهم بچه بدهد.
دوست داشتی الان مدرسه میرفتی؟
- بله، دوست داشتم باسواد بودم اما چون زیر دست نامادری بودیم مارا مدرسه نگذاشتند.
مادرت کجا است؟
- مادرم طلاق گرفت و رفت. آن ها پیر بودند. در روستا زندگی میکردند. امکانات نبود. حالا چندسالیاست آمدیم شهر و امکانات هست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر