فرقی نمیکند چه حکومتی روی کار باشد؛ تاریخ نشان داده است، کمتر حکومتی بوده که با «آزادی بیان» سرِ سازگاری داشته باشد. حکومتها نسبت به افشاگریها، انتقادات و هر آنچه قدرت آنها را به خطر بیندازد، برخورد میکنند. در این بین خبرنگاران و روزنامهنگاران بیش از هر گروه دیگری در خطر هستند. محکومیت به حبس سادهترین راهحل حکومتها برای سرکوب اطلاعرسانی است و برخی حکومتها ترجیح میدهند، به طور کلی منتقد خود را حذف کنند. در این گزارش میخواهیم دستکم ۱۰۰ سال به عقب برگردیم و نگاهی داشته باشیم به روزنامهنگاران و افرادی که در راه اطلاعرسانی جان خود را از دست دادهاند.
***
دهه نود:
شما میگید اغتشاشات، ما میگیم اعتراضات
خالق عبارت «شما میگید اغتشاشات، ما میگیم اعتراضات» را تقریبا همه میشناسند. «روحالله زم»، پسر «محمدعلی زم» یکی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی، پس از اعتراضات سراسری در سال ۱۳۸۸، ایران را ترک کرد. طی سالهای خروج از کشور، زم رسانه «آمد نیوز» را راهاندازی کرد و نقش مهمی در اطلاعرسانی از اعتراضات دی ۱۳۹۶ ایران و افشاگریهای اقتصادی از بدنه حاکمیت داشت.
زم در مهر ۱۳۹۸ توسط جمهوری اسلامی در کشور عراق ربوده و به ایران منتقل شد. پروژه ربوده شدن او همچنان مورد بحث است؛ آنچه مشخص است، او از طریق برخی روابط برای حضور در جلسهای از پاریس راهی بغداد شده بود.
«اکبر خوش کوشک»، مقام امنیتی سابق جمهوری اسلامی در مصاحبهای مدعی شد که بازداشت زم در چارچوب مبادلات امنیتی ایران و فرانسه بوده و این روزنامهنگار با یک افسر امنیتی کشور فرانسه مبادله شده است.
روحالله زم در دادگاه با موجی از اتهامات دستگاه قضایی مواجه شد. در آذر ۱۳۹۹، تنها چند ساعت پیش از اعدام به زم خبر دادند که حکم اجرا خواهد شد. این در حالی بود که تنها چهار روز از تایید حکم اعدام وی توسط دیوان عالی کشور گذشته بود.
این روزنامهنگار در یکی از اعترافات اجباری صداوسیما با «علی رضوانی»، بازجو-خبرنگار، جمله «شما میگید اغتشاشات، ما میگیم اعتراضات» را به زبان آورد. جملهای که همیشه با نام و یاد روحالله زم خواهد ماند.
ترور جعبه سیاه امنیتی جمهوری اسلامی
نام «مسعود مولوی وردنجانی» در کنار کانال تلگرامی او، به نام «جعبه سیاه» معنا مییابد. با «اکبر هاشمی رفسنجانی»، «محمود احمدینژاد» و «محمد خاتمی»، سه رییسجمهور ایران عکس یادگاری دارد. برخی از مولوی به عنوان مامور سابق «وزارت اطلاعات» و برخی دیگر به عنوان عامل «سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» نام بردهاند. او را با شلیک یازده گلوله در تاریخ ۲۹آبان۱۳۹۸ در شهر استانبول ترکیه کشتند.
خبرگزاری «رویترز» مدتی پس از قتل، به دست داشتن دو دیپلمات جمهوری اسلامی در ترکیه در قتل مولوی اشاره کرده بود. این خبرگزاری به نقل منابع در ترکیه نوشت، فردی که در ویدیوی لحظه قتل در کنار مولوی قدم میزند، «علی اسفنجانی» نام دارد. اسفنجانی مسئولیت تیم ترور مولوی را بر عهده داشت.
گزارشها نیز به گونهای این خبر را تایید میکند؛ اسفنجانی سه روز پس از قتل موفق شد با کمک یک قاچاقبر و با هویت جعلی از ترکیه به ایران بگریزد.
رویترز همچنین نوشت که دستور قتل را دو مامور امنیتی در کنسولگری ایران در استانبول صادر کرده بودند.
دلیل به قتل رساندن این جوان ۳۳ ساله تاکنون به صورت رسمی اعلام نشده است. او به محض ورود به ترکیه، کانال تلگرامی «جعبه سیاه» را در فروردین ۱۳۹۷ راهاندازی کرده بود. او خود را «صدای رسای مردم ایران» و «رسانهای برای افشای مفاسد، جنایات و پشت پردههای رژیم جمهوری اسلامی» معرفی کرد. در این مسیر انبوهی از اسناد، مدارک، اطلاعات، فیلم و صوت درباره قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه منتشر کرد.
مولوی متولد ۱۳۶۵ در شاهینشهر اصفهان بود. از مولوی ویدیوهایی برجا مانده که نشان میدهد، او چندینبار به عنوان «پدر علم نوین هوش مصنوعی جهان» در صداوسیمای جمهوری اسلامی ظاهر شده است.
اما شکنجهها یواشکی نبود
طی دهه ۱۳۹۰ بخش غالب فعالیت رسانهها به شبکههای اجتماعی منتقل شد. چنانچه در ماجرای اعدام روحالله زم و مسعود مولوی نیز فعالیتهای آنها در کانال تلگرامی خود از مصادیق اتهامی عنوان شد. پیش از دهه ۹۰ اما وبلاگها این قابلیت را در اختیار منتقدان قرار داده بودند تا اعتراض و انتقاد خود را بیان کنند. هرچند جمهوری اسلامی در سرکوب منتقدان در حوزه وبلاگنویسی نیز فروگذار نبود.
از جمله افرادی که به دلیل وبلاگنویسی بازداشت شد، میتوان به نام «ستار بهشتی» اشاره کرد.
ستار بهشتی، وبلاگنویس و ساکن رباط کریم استان تهران بود. روزهای بازداشت تا کشته شدن بهشتی به تعداد انگشتان یک دست نیز نمیرسد.
او در تاریخ ٨آبان١٣٩١ در وبلاگ شخصی خود نوشته بود که تهدید شده اگر در ارتباط با حاکمیت اطلاعرسانی کند، خفه خواهد شد. این پست، آخرین مطلبی بود که بهشتی در وبلاگش تحت عنوان «انتقاد. زنده و پاینده ایرانی و ایران، جانم فدای ایران» منتشر کرد.
برای بهشتی همه چیز سریع اتفاق افتاد. روز ٩ آبان با اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه اجتماعی فیسبوک و وبلاگ» توسط پلیس فتا بازداشت شد. روز دهم آبان به بند٣۵٠ زندان اوین منتقل شد. زندانیان سیاسی حاضر در بند گفته بودند، در بازداشتگاه پلیس بهشتی را از سقف آویزان کردند، دستهایش را به صورت قپانی بسته و با لگد به سر و گردنش ضربه وارد کردهاند.
مجدداً این وبلاگنویس را به بازداشتگاه پلیس منتقل دادند. چند روز بعد در تاریخ ١٣ آبان ستار بهشتی به تاریخ پیوست.
«گوهر عشقی»، مادر ستار بهشتی با اشاره به مراسم تشییع فرزندش گفته بود، کفن پسرش در هنگام دفن خونی بود.
حدود دو ماه پس از مرگ ستار بهشتی در گزارش محرمانه پزشکی قانونی نیز آمده بود که او بر اثر ضربه و شوک فیزیکی و متلاشی شدن بیضهاش کشته شد. همچنین وجود آثار سوختگی در ناحیه بیضههای او تایید شده بود.
پرونده قاتل بهشتی در ١۶مرداد١٣٩٣ با صدور کیفرخواست با اتهام «قتل شبهعمد» برای یکی از ماموران پلیس فتا بسته شد. قاتل به سه سال حبس تعزیری و دو سال تبعید در منطقه معین و ٧۴ ضربه شلاق محکوم شد.
ستار بهشتی در گورستان رباط کریم دفن شده است.
هاله سحابی؛ مرگ در روز تشییع جنازه پدر
«هاله سحابی»، روزنامهنگار، فعال حقوق بشر و از اعضای انجمن اجتماعی «مادران صلح» بود. علاوه بر این، سحابی در حوزه «قرآنپژوهی» فعالیت و همکاری با دوماهنامه «چشمانداز ایران» را در کارنامه داشت. او فارغالتحصیل رشته فیزیک از دانشگاه تهران بود و به زبانهای انگلیسی، فرانسه و عربی تسلط داشت. در کنار اینها شعر هم میسرود.
سحابی برای اولینبار در جریان اعتراضات پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری ۱۳۸۸ در ایران بازداشت شد. سرانجام این بازداشت، صدور حکم ۲ سال حبس بود؛ آن هم به اتهامهای «تبلیغ علیه نظام» و «اخلال در نظم عمومی».
در دوران حبس بود که پدر او، «عزتالله سحابی»، رهبر شورای فعالان «ملی مذهبی» و نماینده سابق مجلس ایران، درگذشت.
روز ۱۱خرداد۱۳۹۰، مراسم تشیع جنازه سحابیِ پدر برگزار شد و سحابیِ دختر با موافقت سازمان زندانها، یک روز به مرخصی اعزام شد.
براساس گزارشها، در حالی که هاله سحابی مشغول تشییع جنازه پدرش از درب منزل بود، با حمله و هجوم از طرف ماموران امنیتی بهخاطر در دست داشتن عکسی از پدرش مواجه شد.
«منصور سحابی» عموی هاله در تشریح مرگ او گفت، خانم سحابی بر اثر ضربات ممتد ماموران به شکم و ریهاش، دچار ایست قلبی شد و به قتل رسید.
«یحیی شامخی»، فرزند هاله سحابی در اینباره نوشته بود: «موقعی که پیکر مهندس سحابی را برای تشییع بیرون آوردیم، ماموران جلوگیری کردند و اجازه تشییع ندادند. جروبحث شدید شد و فضا متشنج بود. خیلی اذیت کردند و بالاخره جنازه را به زور کشیدند و بردند. جنازه را که به زور کشیدند، مادرم افتاد. بیهوش بود، تا دکتر به ما گفت ایست قلبی کرده. مادرم هم رفت.»
پیکر هاله سحابی، در تاریخ ۱۱خرداد۱۳۹۰ و بدون حضور خانوادهاش، توسط ماموران امنیتی به قبرستان «بهشت فاطمه لواسانات» انتقال یافت و شبانه دفن شد.
دهمین و آخرین روز اعتصاب غذای هدیصابر
«رضا هدیصابر»، پژوهشگر، فعال ملی-مذهبی و البته روزنامهنگار بود. مرگ او در دهمین روز اعتصاب غذا و درحالی که از بند ۳۵۰ زندان اوین به بیمارستان منتقل میشد، رخ داد.
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین با امضای شهادتنامهای، علت مرگ او را ضربوشتم از سوی ماموران زندان اوین اعلام کردند.
روایت زندانیان سیاسی چنین است؛ هدی صابر ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه(۱۳۹۰) برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد. اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود میپیچید، به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هماتاقیهایش بیدار شده و دور او حلقه زدند. در این هنگام صابر گفت: «در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد؛ بلکه مورد ضربوشتم و توهین قرار گرفتهام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شدهام.»
سه روز پس از مرگ مشکوک هدیصابر، «عباس جعفری دولتآبادی»، دادستان وقت تهران گفت که وی در بیمارستان دچار انفارکتوس (ایست قلبی) شده است.
سازمان «گزارشگران بدون مرز» طی بیانیهای مقامهای حکومت ایران را مسئول مرگ هدیصابر دانست.
تشییع جنازه هدیصابر در قطعه ۱۰۰ بهشت زهرای تهران، تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد.
او طی دوران زندگی خود بارها بازداشت و به زندان محکوم شده بود.
در دهه هشتاد نیز ۴ روزنامهنگار از جمله «علیرضا افتخاری»، «یعقوب مهرنهاد»، «امیدرضا میرصیافی» و « زهرا کاظمی» کشته شدند. در دهه هفتاد نیز «پیروز دوانی» و «رضا مظلومان» با نام شناخته شده «کورش آریامنش» و «ابراهیم زالزاده» از جمله روزنامهنگاران کشته شده بودند. در دهه ابتدایی انقلاب اسلامی ایران، یعنی دهه شصت، اعدام دستکم چهار روزنامهنگار اعلام شده است.
سازمان گزارشگران بدون مرز در بهمن ۱۳۹۷، افشا کرد که چهار روزنامهنگار با هویت «سعید سلطانپور»، «رحمان هاتفیمنفرد»، «سیمون فرزامی» و «علیاصغر امیرانی» در دهه شصت توسط حکومت ایران کشته شدند.
سیمون فرزامی، روزنامهنگار سوییسی-ایرانی بود که پس از انقلاب در ایران به فعالیت خود ادامه داد. او رییس دفتر «خبرگزاری فرانسه» در ایران و سردبیر «ژورنال دو تهران» بود که در اردیبهشت ۱۳۵۹ به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر