«محمد پورمند»، تعمیرکار و نصاب کولرهای گازی و فعال توییتری به دلیل نوشتههای انتقادی خود، بازداشت و به ۲۲ ماه زندان محکوم شد. او به دلیل اینکه نمیخواست ۲۲ ماه از عمرش را در زندان بگذراند، از طریق غیرقانونی به ترکیه رفت. روایت پورمند را درباره بازداشت، دادگاه و اتفاقات تلخی که در مسیر خروج غیرقانونی از کشور تجربه کرده، در گفتوگو با «خبرنگاری جرم نیست»، میخوانید.
***
تعمیرکار و نصاب کولرهای گازی بود، اما نمیتوانست نسبت به آنچه که در شهر و کشورش رخ میدهد، بیتفاوت باشد و به همین دلیل در حساب توییتری خود نوشتههایی را در انتقاد از عملکرد مسئولان مینوشت.
«محمد پورمند» ۴۰ ساله که در «رشت» زندگی میکرد، با نام کاربری «سرپیکو» از آبان سال ۱۳۹۸ که اعتراضات مردمی شکل گرفت، فعالیت خود را در توییتر بیشتر کرد و نسبت به کشتار مردم معترض در خیابان و سپس سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط سپاه پاسداران مطالب انتقادی فراوانی نوشت.
او در یکی از توییتهای خود نوشته بود: «روایت آبان خونین، روایت مردان و زنان شجاعیست که بهخاطر نان و آزادی اعتراض کردند، ولی جانشان گرفته شد و زندانی و شکنجه شدند.» همین توییتها باعث شد تا اکانتهای وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در توییتر، مشغول به شناسایی هویت واقعی محمد باشند.
حدودا یک سال بعد از اعتراضات مردمی آبان و در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ماموران سپاه پاسداران در رشت، به شکلی که خود محمد هم از آن اظهار بیاطلاعی میکند، پی به نام و نشان او بردند و به سراغ او رفتند.
محمد پورمند به «خبرنگاری جرم نیست» درباره نحوه بازداشت خود میگوید: «من سر کار و مشغول نصب کولر بودم که برادرم زنگ زد و گفت فوری بیا فلانجا. چون صدایش میلرزید، فکر کردم شاید برای خانوادهاش مشکلی پیش آمده. برای همین فوری به همان محلی که برادرم گفت رفتم؛ پس از دیدنش و سلامی که کردم، ناگهان ۵ نفر از دو ماشین پیاده شدند و با دستبند و چشمبند من را با خودشان بردند.»
محمد ۵ روز در اداره اطلاعات سپاه پاسداران در رشت و در سلول انفرادی مورد بازجویی قرار گرفت. بازجوییهایی که به گفته خودش چندان مودبانه و آرام نبودند: «آنها با داد و فریاد از من میخواستند تا به چیزهایی مانند ارتباط داشتن با خارج از کشور و خط گرفتن از خبرنگاران و فعالان سیاسی در داخل کشور اعتراف کنم که مقاومت کردم. گفتم موبایل و لپتاپ من در اختیارتان هست و میتوانید همهچیز را نگاه کنید و بفهمید که من تنها نظرات خودم را مینوشتم. من نسبت به کشتار مردم اعتراض داشتم.»
محمد میگوید بازجویان او در بازجوییها تاکید داشتند که او برای قیام مسلحانه علیه نظام تلاش میکرده است: «بارها به آنها گفتم این ادعا واقعیت ندارد.»
ماموران در روز آخر بازجویی، محمد را جلوی دوربینی نشاندند و از او خواستند تا هرآنچه که طی ۵ روز قبل به زبان آورده است، مقابل دوربین بازگو کند. او میگوید: «در مقابل دوربین دوباره گفتم که این توییتها را جهت همدردی با خانواده کشتهشدگان آبان و حادثه شلیک به هواپیمای مسافربری نوشتهام و به عنوان یک ایرانی از اینهمه مشکلات اقتصادی و خفقان خسته شدهام. در پاسخ به سوالاتشان درباره شخصیت واقعی سایر اکانتهای برانداز هم گفتم که واقعا شناختی از آنها ندارم و ما با هم تنها در توییتر و با اکانتهای غیرواقعی در ارتباط بودیم.»محمد پورمند یا همان سرپیکوی توییتر، پس از پایان بازجوییها به شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب رشت منتقل شد و بازپرس پس از شنیدن توضیحات او، وثیقه فیش حقوقی به مبلغ ۶۰ میلیون تومان را برایش صادر کرد که تا زمان برگزاری جلسه دادگاه آزاد باشد. او سپس به بازداشتگاه مرکزی رشت منتقل شد و ۲ روز بعد با فراهم شدن وثیقه آزاد شد.
محمد پورمند درباره احضار خود به دادگاه میگوید: «در اواخر بهمن ۱۳۹۹ احضاریهای به دستم رسید که میبایست ۳ اسفند در جلسه دادگاه حاضر باشم. به دادگاه رفتم، اما این جلسه شاید کمتر از ۵ دقیقه طول کشید و قاضی اصلا به من فرصت دفاع نداد. قاضی پس از پرسیدن چند سوال گفت میتوانم بروم و حکمم هم چند روز بعد به دستم خواهد رسید. ۳ روز دیگر از دادگاه رشت تماس گرفتند و گفتند بیا حکمت را بگیر. پرسیدم مگر نباید در سامانه اینترنتی قوه قضاییه منتشر شود؟ یا مثلا برای وکیلم بفرستند؟ که پاسخ رد دادند و گفتند باید آن را حضوری دریافت کنم.»
در حکمی که توسط دادگاه علیه محمد صادر شده و نسخهای از آن نیز در اختیار «خبرنگاری جرم نیست» قرار گرفته است؛ این فعال توییتری به اتهام «توهین به مقام معظم رهبری» به تحمل ۱۵ ماه و یک روز زندان و به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی» به تحمل ۷ ماه و ۱۶ روز زندان محکوم شد. به گفته پورمند، کارکنان دادگاه رشت به او نیز مانند بقیه متهمان اجازه ندادهاند تا نسخهای را از حکم صادر شده داشته باشد یا حتی از آن عکس بگیرد و به همین دلیل او از روی حکمش رونوشتی تهیه کرده تا برای اعتراض به دادگاه تجدیدنظر اقدام کند.
در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ جواب اعتراض محمد پورمند به حکمش، از سوی شعبه ۱۸ دادگاه تجدیدنظر استان گیلان صادر شد و دقیقا همان حکم صادر شده قبلی مورد تایید قرار گرفت. محمد که طبق تجربه میدانست تا چند روز آینده با بازداشتی دیگر جهت تحمل ۱۵ ماه حبس (مجازات اشد) روبهرو خواهد شد، تصمیم گرفت تا برای همیشه کشورش را ترک کند و به ترکیه رفت. او یک روز پس از دریافت حکم دادگاه تجدیدنظر، به سمت شهر ارومیه حرکت کرد.
محمد پورمند میگوید: «واقعا دلم نمیخواست که شهر و کشورم را ترک کنم. به هر حال تمام زندگیام در رشت بود و تعلق خاطر به خانواده، دوستان و اقوامم داشتم؛ اما خب تمام آنها گفتند جانم را بردارم و فرار کنم. به ارومیه که رسیدم از طریق دوستانم با یک قاچاقبر آشنا شدم و با پرداخت ۱۵۰۰ دلار به سمت شهر مرزی خوی حرکت کردم.»از اینجا به بعد، محمد با دشواریها و سختیهای زیادی روبهرو شده است. در مسیر رد شدن از مرز و رسیدن به شهر مرزی «وان» در ترکیه، اتفاقاتی برایش رخ داد که خودش میگوید چیزی شبیه «مرگ» را تجربه کرده است.
این فعال توییتر درباره حضورش در خوی و بعد خروج از کشور میگوید: «چند روزی در شهر خوی در منزل یکی از قاچاقبرها ماندم و سپس با تماس قاچاقبری دیگر به سمت کوه حرکت کردیم. از خوی به سمت یک روستای مرزی حرکت کردیم و ۲ روز را به همراه حدود ۲۰۰ افغانستانی و پاکستانی و سوری در چند انبار ساکن شدیم. سپس همه ما را به پشت چندین نیسان منتقل کردند که روی هر نیسان شاید بیش از ۳۰ نفر بودیم؛ به نحوی که داشتم له میشدم. رویمان هم چادری سیاه کشیده بودند تا پنهان باشیم. در مسیر رسیدن به مرز، نیسان جلویی ما به دلیل حمل بیش از حد مهاجرها، ناگهان چپ کرد و متاسفانه یکی از افغانستانیها فوت کرد. این اتفاق که رخ داد، جنازه را به جایی بردند و ما را هم به روستایی دیگر و درون یک طویله اسکان دادند. فردا شب دوباره به سمت مرز حرکت کردیم و یک کیلومتر مانده به مرزبانی، پیاده شدیم و از مسیری کوهستانی و خطرناک پیاده رفتیم تا مرزبانی را دور بزنیم.»
محمد میگوید جادههایی به شدت خطرناک و درههایی ترسناک را گذرانده تا به نقطه صفر مرزی برسد: «هوا به شدت سرد بود، باد بسیار تندی میوزید و راه رفتن در آن جاده لغزان و پر از برف واقعا سخت بود. از یکی از راهنماها شنیدم که میگفت دو افغانستانی هم در آن مسیر لیز خوردند و متاسفانه به ته دره رفتند. کاملا مرگ را بیخ گوشم حس میکردم، اما به هر سختی که بود به فنسهای مرز رسیدیم. قسمتی از فنس پاره شده بود و از درونش رد شدیم و به یک گودال رسیدیم که ظاهرا توسط مرزبانی ترکیه احداث شده بود تا جلوی مهاجرین را بگیرند. همراه با حدود ۲۰۰ نفر دیگر به سختی از درون گودال رد شدیم و بالا آمدیم، اما ناگهان نیروهای مرزبانی ترکیه شروع به شلیک هوایی کردند و به سمتمان دویدند.»
محمد در ادامه میگوید با دستور قاچاقبرها مجبور شدند به سرعت بدوند و از منطقه مرزی دور شوند تا توسط پلیسهای ترکیه بازداشت نشوند؛ «لحظات بسیار ترسناکی بود و حس میکردم که پلیس به سمت من شلیک میکند. یک لحظه خواستم بایستم و تسلیم شوم. یکی از پلیسها هم به نزدیکی من رسیده بود، اما در نهایت با خودم گفتم باید بدوم و اگر بمیرم هم مهم نیست، چون نمیخواهم دوباره بازداشت و به زندانهای ایران بازگردانده شوم. حدود نیم ساعتی را دویدیم، تا اینکه به قاچاقبرهای ترک که منتظرمان بودند رسیدیم. همراه با آنها تا کنار رودخانهای رفتیم و سپس با چندین ماشین کاروان به سمت شهر وان ترکیه حرکت کردیم.»
محمد پورمند میگوید که یکی از همان ماشینهای کاروان که حامل مهاجران افغانستانی و پاکستانی بود، توسط پلیس ترکیه متوقف شد و تمام سرنشینان آن به ایران بازگردانده شدند.او همراه با سایر مهاجران، در نهایت به شهر وان در ترکیه رسیدند و در یک انبار اسکان داده شدند. انباری که شرایط بسیار اسفناکی داشت و چندین افغانستانی هم از قبل آنجا بودند.
محمد میگوید: «به آنجا میگفتند خوابگاه؛ اما بیشتر شبیه طویله بود تا خوابگاه. آنجا مهاجران را نگه میداشتند تا دوستان و آشنایان هر مهاجر به دنبالش بیایند و با پرداخت باقیمانده پول آزاد شوند. یک افغانستانی را آنجا دیدم که تیر خورده بود و همینطور به امان خدا رها شده بود یا حتی برای هر وعده غذایی هم فقط یک دانه نان میدادند. در نهایت دوستم در شهر وان به سراغم آمد و از آنجا خلاص شدم و حالا در منزل دوستم هستم. نمیدانم چه کار باید بکنم. از طرفی این شهر وان برای اعلام پناهندگی شهر خوبی نیست و پناهندههای زیادی سالها اینجا معطل ماندهاند و از طرفی نمیدانم چطور میتوانم خودم را به شهری بهتر در ترکیه برسانم، چون حالا مهاجر غیرقانونی هستم و در صورت بازداشت توسط پلیس احتمال دیپورتم به ایران زیاد خواهد بود.»
او در پایان صحبتهای خود، با ارسال ویدیویی تاسفآور از شلاق خوردن یک مهاجر افغانستانی توسط قاچاقبر ایرانی در شهر خوی ایران در استان آذربایجان غربی، تاکید کرد که برخورد برخی از قاچاقبرهای ایرانی و ترک با مهاجرین افغانستانی بسیار دردناک است و آنها برای آنکه تمام دارایی و پول افغانستانیها را بگیرند، اینطور آنها را کتک میزنند. مکان این ویدیوی دردناک که یکی از دوستان محمد از ایران برای او ارسال کرده است، منطقه «کوتور» در شهرستان خوی است.
محمد پورمند تنها یکی از هزاران ایرانی است که سالانه ناچار به ترک کشور خود و اعلام پناهندگی در ترکیه میشوند. شهروندانی که به دلایلی واهی و فقط به جرم انتقاد کردن از وضعیت جاری ایران یا شرکت در اعتراضات خیابانی، بازداشت و به حبس محکوم میشوند و برای فرار از زندان و حبسهای طولانی گزینهای جز زندگی در شرایط سخت پناهندگی ندارند.
محمد پس از رسیدن به ترکیه، در توییتی نوشت: «از زندگی جز درد چیزی در خاطرم نیست، اما هیچکدام دردناکتر از این یکی نبودند؛ اینکه مجبور به ترک وطن شدم. آخرین لحظات حضورم کنار آنها با صدای لرزان خواهرم و بغض ترکیده برادرم گذشت. چشمان اشکآلودشان را دیدم، ولی ترکشان کردم. بخشی از وجودم آنجا جا مانده است. احساس خفگی میکنم.»محمد با بغض میگوید: «من فقط نوشتم که مردم را نکشید. من فقط نخواستم در مقابل ظلم سکوت کنم. آیا این گناه بزرگی است؟»
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر