همزمان با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی، «سانسور» نیز بر سیمای هنر و فرهنگ در ایران سایه افکند و هنرمندان و نویسندگان زیادی را قربانی خویش کرد. عدهای مجبور به مهاجرت شدند و عدهای نیز مجبور به خانهنشینی یا خودسانسوری، تا آنچه که مدیران تصمیمگیر در نظام اسلامی ایران میخواهند اجرا شود.
***
در تئاتر و هنرهای نمایشی نیز سانسور هرروز به طریق و نوعی جدید رونمایی شد تا موجب آزار و اعتراض هنرمندان تئاتری شود. از جمله معروفترین این اعتراضها میتوان به قهر چندین ساله «حمید سمندریان» کارگردان و نویسنده معروف تئاتر اشاره کرد و اینکه او در اعتراض به توقیف تئاتر «گالیله» نوشته «برتولت برشت» که خود ترجمهاش کرده بود، مدتی را به شغل رستورانداری روی آورد.
یا «بهرام بیضایی» کارگردان و نمایشنامهنویس شهیر ایرانی که سال ۱۳۷۱ در نامهای نوشته بود: «من دستم را میشکنم و اجازه نمیدهم تا مرا سانسورچی خودم بکنید» و سرانجام هم پس از اعمال سانسورهای بیشمار در نمایشنامهها، اجراهای صحنه و فیلمهایش مجبور به ترک ایران شد.
همین سال قبل یعنی در اردیبهشت سال ۱۳۹۹ نیز ۲۵۰ هنرمند تئاتر در ایران طی نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت حسن روحانی، نسبت به لزوم دریافت مجوزی دوباره از «سازمان سینمایی» وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای پخش تئاترهای خود در پلتفرمهای اینترنتی اعتراض کردند و پرسیدند؛ چرا تئاتری که یکبار از مرکز هنرهای نمایشی مجوز گرفته، دوباره باید از شبکه نمایش خانگی هم مجوز بگیرد و بازبینی مجدد بر روی آن انجام شود؟
در کنار سانسور تئاترهای آماده اجرا، سانسور بر روی نمایشنامههای آماده انتشار نیز در دهههای گذشته به کرات اتفاق افتاده و نمایشنامههای زیادی یا در گوشه انبارها و چاپخانهها ماندند، و یا نویسندگانش مجبور شدند آنها را به صورت غیرقانونی یا توسط انتشاراتی در خارج ایران منتشر کنند.
سانسور، امری کثیف و غیرانسانی
«بهزاد فراهانی» بازیگر، کارگردان و نمایشنامهنویس باسابقه تئاتر در ایران، در گفتوگو با «خبرنگاری جرم نیست»، سانسور حکومتی در ایران را امری «کثیف» و «غیرانسانی» میخواند که موجب میشود فطرت و روح اثر هنری از بین برود.
این هنرمند باسابقه میگوید: «در قانون اساسی کشور هم سانسور ممنوع است، اما میبینیم که این سانسورهای حکومتی در سالهای اخیر شدیدتر هم شده و مثلا سانسورچیهای تئاتر در کارشان حرفهایتر شدهاند. آنها به راههای دور زدن سانسور توسط نمایشنامهنویسها و کارگردانان آشنا شدهاند و حالا بیان هر مطلب خلاف میلشان با هر لحن و صورتی را سانسور میکنند. مسئله این است که این سانسورچیها و آن مقامات بالاتر که دستور به سانسور میدهند، هیچ درکی از درام ندارند و نمیفهمند که با تکهتکه کردن نمایشنامه، ریتم و شخصیت کار را از بین میبرند.»
بهزاد فراهانی در بخش دیگری از صحبتهایش و در توضیح کلمات و موضوعات ممیزی بر روی نمایشنامهها و اجراهای تئاتر میگوید: «مشکل اصلی سانسورچیها با موضوعات اخلاقی است و میخواهند جلوی بسط و انتشار کنشهای اجتماعی و اخلاقی را بگیرند که خلاف میل حکومت است، اما زهی خیال باطل. مردم در این عصر آنطور که خودشان دوست دارند فکر و زندگی میکنند، و نتیجه این سانسورها هم فقط نابودی تئاتر بوده است. به طور مثال شما الان نوع حجاب زنان در خیابانها را ببینید و با نوع حجاب اجباری تحمیلشده به بازیگران زن تئاتر و تلویزیون مقایسه کنید. خب انگار بازیگران متعلق به ۳۰ سال قبل هستند، بس که با واقعیت امروزی فاصله دارد.»
فراهانی همچنین به عدم ارتباط فقه شیعی و دستورات علمای مذهبی با دانش روز اشاره میکند: «تا زمانی که فقه شیعی و عقاید علمای محترم با دانش و زندگی نوین همخوانی نداشته باشد، نمیتوانیم انتظار تغییراتی بنیادین در تولید هنر و آزادی بیان و اندیشه داشته باشیم. ۴۲ سال است که اوضاع همین است و تا ۴۲ سال دیگر هم تغییری به وجود نمیآید. سانسور امری کثیف و غیرانسانی است که موجب میشود فطرت و روح اثر هنری از بین برود. مثلا در تئاتر اول میآیند نمایشنامه را میخوانند و سانسور میکنند، سپس قبل از اجرا کار را بازبینی میکنند و باز آنجا سانسوری دیگر اعمال میشود و در مرحله بعدی موقع اجرای عمومی هم در سالن حضور پیدا میکنند تا قسمتهایی را که مورد پسند تماشاچی است و مردم میخندند یا تشویق میکنند، حذف کنند. خب مگر دیگر چیزی از اثر باقی میماند؟»
سانسورچیها حتی به ما اجازه دفاع از متن را هم نمیدهند
«روزبه حسینی» نمایشنامهنویس و کارگردان دیگر عضوی از جامعه تئاتر ایران است که با «خبرنگاری جرم نیست» درباره سانسور حاکم بر فضای تئاتر و نمایشنامهنویسی ایران همکلام شده است. او معتقد است تا زمانی که گفتوگویی سالم و صریح بین نویسنده و مسئولان سانسورچی رخ ندهد و نویسنده نتواند از متن خود دفاع کند، تئاتر همچنان آسیب میبیند.
روزبه حسینی میگوید: «دو مسئله مهم برای سانسورچیها وجود دارد؛ یکی مسائل اروتیک است و دیگری اینکه برای قسمتی از مدیریت سیاسی کشور برخورنده نباشد. خب به غیر از این دو مورد، بقیه موضوعات ظاهرا نباید مشکلساز باشد، اما در عمل میشود. یعنی هر مسئولی تعبیری شخصی را از کلمات و جملات دارد و همین باعث اعمال سانسور سلیقهای میشود. تا زمانی که ارتباط من نویسنده با مسئول بازبین اینگونه باشد که او نامه بزند که فلان قسمت را حذف کند و من در نامه بخواهم از آن قسمت دفاع کنم، طبعا فایدهای ندارد. باید نویسنده را صدا بزنند و توضیح او بشنوند و این انگیزه و میل در آنها برای قانع شدن وجود داشته باشد. نکته مهم بعدی هم این است که نویسندگان نباید دچار خودسانسوری شوند، یا بخواهند فضای مسئلهداری را در لابهلای حرفها و پوشش، یا با ایما و اشاره بیان کنند. باید شجاعت بیان عقیده وجود داشته باشد، وگرنه اینکه بیخیال آن موضوع شویم، بهتر است.»
این نویسنده تئاتر میگوید به چهارچوبها و خط قرمزهای نظامی که در آن فعالیت میکند، آشنا است و دنبال نمایشدادن خودش یا شعارهای عوامانه نیست، اما برای بیان مستقیم و بدون سانسور عقاید خود نیز تلاش میکند.
روزبه حسینی میگوید: «مثلا این را که برخی از نویسندگان برای بیان عقیدهشان رو به جابجایی زمان وقوع اتفاق از زمان فعلی به زمان قبل از انقلاب میآورند، اصلا نمیپسندم. این خیانت به نوشته است. من برای دریافت مجوز چاپ مجموعههای دوم و سوم از شعرهایم ۲۰ سال صبر کردم تا بتوانم با کمترین سانسور آنها را چاپ کنم. وقتی میدانم که باید به وزارت فرهنگ و ارشاد نظام جمهوری اسلامی متن بدهم، پس یک سری قواعد و خط قرمزهایی را پذیرفتهام، اما این خط قرمزها باید همانهایی باشد که مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است نه بیشتر. این را هم که برخی از دوستان با ژست روشنفکری میگویند که سانسور موجب ایجاد خلاقیت میشود، بههیچوجه قبول ندارم. سانسور متن و اثر را نابود میکند و بزرگترین خیانت به هنر است.»
روزبه حسینی در ادامه به بیان مواردی از اعمال سانسور بر روی آثارش پرداخت و گفت: «در اواخر دهه ۱۳۸۰ بود که به متن نمایشنامه من گیر دادند و تئاتر من را در میانه اجرا به دلیل کجفهمیشان توقیف کردند. نگفتند که فلان قسمت از نمایشنامه را اصلاح کن یا بَهمان کلمه را نگو، بلکه گفتند کل کار توقیف است. خب دیگر حق دفاعی و حرفی باقی نمیماند. مجبوری سکوت کنی. یا مثلا برای اخذ مجوز انتشار آخرین مجموعه نمایشنامهام که توسط انتشارات افراز منتشر شده هم به قسمتهایی از یکی از نمایشنامههایم ایراد گرفتند و من تصمیم گرفتم که کل آن نمایشنامه را از کتاب دربیارم. چون دیدم به متن آسیب جدی وارد میشود و نخواستم تا اثرم آسیب ببیند، اما همین نمایشنامه را در نروژ منتشر کردم. پس زیر بار سانسور نرفتم. من میگویم مبارزه با سانسور در پله اول در درون آرتیست شکل میگیرد و اول از همه این تویی که نباید خودت را سانسور کنی.»
زهر متن را بگیر تا دردسر ساز نشود
«تینوش نظمجو» نویسنده، کارگردان تئاتر و ناشر نیز که در پاریس زندگی میکند، به «خبرنگاری جرم نیست» میگوید میزان و کیفیت سانسور در ایران معمولا به دولت و وزیری که بر سر کار است، بستگی دارد و گاهی سانسور سختگیرانهتر است و گاهی نرمتر؛ اما در هر صورت همیشه سانسور وجود دارد و تا روز آخر عمر نظام جمهوری اسلامی ایران هم بعید است که از بین برود.
نظمجو میگوید: «در حوزه انتشارات گاهی ما فکر میکردیم که مثلا با وجود دولتی میانهرو و اصلاحطلب فضا شاید بازتر باشد، اما برعکس میشد و همان مسئولین به دلیل نداشتن اختیار عمل و از ترس نهادهای امنیتی بیشتر سختگیری میکردند. نکته مهم دیگر هم این بود که در شورای بازبینی اداره هنرهای نمایشی، گاهی کارمندانی بودند که معنی کلمات را بهتر میفهمیدند و کتابخوان بودند و همین باعث میشد تا راه برای دور زدن سانسور و رساندن مفهوم به مخاطب سختتر شود. مثلا در دولت آقای احمدینژاد که مدیرانی بیسوادتر بر سر کار بودند، معمولا فهمشان از متن پایینتر بود و گاهی خودمان از اینکه نمایشنامهای مجوز گرفته، تعجب میکردیم.»
تینوش نظمجو که در پاریس زندگی میکند، در دهه ۱۳۸۰ نمایشهایی را در سالنهای تئاتر شهر اجرا کرد و همکارهایی نیز در انتشار نمایشنامههای غیرایرانی داشت. او از سالها پیش در پاریس نشر «ناکجا» را به راه انداخته که به ترجمه و نشر آثاری میپردازد که در ایران به دلیل سانسور فرصت انتشار نمییابند.
تینوش نظمجو میگوید در دوران حضورش در ایران، بازبینهای سانسورچی در اداره هنرهای نمایشی از او میخواستند که «زهر» متن را بگیرد تا دردسرساز نشود؛ در حالی که به عقیده او، اثری هنری که زهر نداشته باشد و انتقاد یا خلاقیتی در درون آن نباشد، فاقد ارزش است.
این نویسنده همچنین گفت: «درحال حاضر واقعا تاثیر سانسور در جلوگیری از رساندن آثار و عقاید هنرمندان به مردم هیچ است. با وجود اینترنت و ماهواره مگر دیگر میشود چیزی را پنهان کرد؟ مردم حالا به تمام متون و فیلمها و موسیقیهای سانسورنشده دسترسی دارند و ادامه این سانسورهای حکومتی بر روی تئاتر و سینما، تنها به پایین آوردن کیفیت تولیدات هنری در ایران و کم شدن مخاطبینشان منجر شده، چون مخاطب دیگر مثل ۱۰ سال پیش مجبور به خرید آثار حکومتی نیست. الان تئاتر تقریبا در ایران مرده است و تئاتر خوبی تولید نمیشود، چون سانسور به بالاترین حد خودش رسیده است. هنرمندان مشغول در تئاتر ایران هم چارهای ندارند، جز اینکه متحدانه به سانسور اعتراض کنند و ترس را کنار بگذارند، چون در چنین فضایی توان رقابت با هنرهای دیگر و جذب مخاطب را نخواهند داشت.»
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر