«مانا نیستانی» و «داود احمدی مونس» (ملقب به «آروین») از کارتونیستهای معروف ایرانی هستند که هر دو در مسیر کاری خود با سانسور و تنگنظریهای مقامات نظام جمهوری اسلامی ایران مواجه شدند تا یکی مجبور به ترک وطن شود و دیگری هم به ناچار کمکاری و خانهنشینی را برگزیند.
دوشنبهشب هشتم دی ۱۳۹۹ این دو هنرمند که سالها در مطبوعات ایران همکار بودند و هر دو طعم تلخ دادگاه و بازداشت را چشیدهاند، در گفتوگویی اینستاگرامی به صورت زنده مقابل هم قرار گرفتند تا درباره «کاریکاتور مطبوعاتی در ایران» برای مخاطبان خود صحبت کنند.
مانا نیستانی در ابتدای صحبتهایش مروری بر کیفیت آزادی بیان در مطبوعات ایران در دورههای مختلف پس از انقلاب ایران داشت و توضیح داد که پس از خفقان موجود برای مطبوعات و رسانهها و منتقدین در دهه ۶۰، از اواسط دهه ۷۰ شمسی و با روی کار آمدن دولت «محمد خاتمی»، میزان تحمل حاکمیت برای تماشای کاریکاتورهای انتقادی افزایش یافت و نتیجه این شد که طی چند سال در ۱۸روزنامه مختلف بهطور روزانه کاریکاتور منتشر شود؛ اتفاقی که البته عمر آن طولانی نبود. پس از توقیف فلهای مطبوعات در سال ۱۳۷۹، دوباره نظارت قضایی و سانسورهای حکومتی افزایش یافتند.
مانا نیستانی درباره این سانسورهای اجباری گفت: «مثلا یادمان هست که سال ۱۳۷۱، "حسن کریمزاده" ۱۹ ساله به جرم کشیدن طرحی از آقای خمینی زندانی شد و تا پای چوبه اعدام هم رفت. یا داستانی که برای "نیکآهنگ کوثر" به جرم کشیدن یک "تمساح" درست کردند و گفتند منظورش "مصباح یزدی" (از مراجع شیعه) بوده است. چرا باید این تعبیرهای شخصی از کارتون و کاریکاتور وجود داشته باشد؟ چرا هرکسی باید آن مفهومی که از دیدن لحظهایِ کاریکاتور تعبیر کرده است را به منظور و هدف اصلی کارتونیست تعمیم دهد؟ این مشکل نه فقط در نگاه مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران بلکه در نگاه بسیاری از مردم هم وجود دارد و همین میشود که هر کسی از هر طرح یا کاریکاتور برداشتی مبنی بر توهین را تصور میکند.»
داود احمدی مونس در ادامه به ماجرای احضار قضایی خود بر سر چاپ کاریکاتوری با موضوع «دیه در قانون» اشاره کرد که پس از انتشارش در روزنامه «زن»، موجب توقیف این روزنامه هم شد. آروین گفت: «ما خودمان قبل از کشیدن هر طرح و کاریکاتور، سوژه را از فیلترهای ذهنی خودمان رد میکنیم تا نکند موجب جنجال یا بازداشت خودمان و توقیف رسانهای شود و در نهایت آن کاری را که گمان میکنیم دردسرساز نیست و خط قرمزی را رد نکرده باشد، منتشر میکنیم. اما باز به همان طرح نهایی هم گیر میدهند. خب ما چهطور باید اثری را خلق کنیم که ایدهای خلاقانه پشت آن باشد؟ نمیشود که همه کارتونیستها "مزدور" و "بلهقربانگو" باشند؛ مثلا من یک بار طرحی را به سردبیر روزنامه "اعتماد" نشان دادم و ایشان به زبانِ بیرون آمده فرد داخل طرح اعتراض کرد و گفت شبیه آلت انسان است! خب این تفسیر آن شخص بود و من ابدا چنین منظوری را نداشتم. اما آن سردبیر طرح را رد کرد چون نظر و تقسیر شخصی خود را اعمال کرده بود که چنین رفتاری دیکتاتورمآبانه است.»
مانا نیستانی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت شاید در ایجاد موقعیت کنونی که تعداد کاریکاتوریستهای فعال در رسانهها بسیار کم شده است، او و همکارانش هم مقصر باشند که در مقابل زورگوییها عقبنشینی کردند: «من که حدود ۱۴سال است در ایران نیستم اما فکر میکنم مثلا زمانی که "میرسلیم" وزیر فرهنگ و ارشاد شد و همه را قلع و قمع کرد یا زمانی که "احمدینژاد" رییسجمهوری شد، ما هم کمی ترسیدیم و سعی کردیم تا با پیشدستی، ایدههایمان را تعدیل کنیم تا طرحها چندان بار انتقادی نداشته باشند که این تصمیم و دیدگاه قطعا غلط بود. ما حق داشتیم هرآنچه که مخاطب از ما طلب میکند و اقتضای زمان باشد را روی کاغذ پیاده کنیم و مشکل از مسوولان است که ظرفیتشان پایین است. برای همین، من حالا بچههایی که همچنان در این فضا مشغول به کار هستند و شرافتمندانه قلم میزنند را تحسین میکنم.»
در پاسخ به این صحبتها، آروین گفت علاوه بر فضای دیکتاتوری حاکم بر جامعه، صاحبان رسانهها هم بسیار مقصر هستند. او برای مثال، به آخرین تجربه مطبوعاتی خود در روزنامه «شرق» اشاره کرد که به وی اجازه کشیدن هیچ طرحی که مناسب با سوژههای روز باشد، نمیدادند: «مثلا خبر مهم روز درباره برجام و مذاکرات هستهای بود اما به من میگفتند باید درباره فلان سوژه در بهمان شهرستان که خبر دستهچندمی است، طرح بکشی. وقتی مدیران رسانه چنین فضایی را برای ما کارتونیستها یا طنزپردازها به وجود میآورند و وقتی که حقالزحمه کار مطبوعاتی هم بسیار پایین است، خب دیگر چهطور میتوان ماند و کار کرد؟ مشکل دیگر هم این است که طی چندسال اخیر روزنامهها به انتشار کاریکاتورهای خارجی روی آوردهاند چون در ایران نیاز نیست قانون "کپیرایت" را رعایت کنند و پولی هم که بابت طرح و کارتون پرداخت نمیکنند. هم اینکه از دردسرهای کاریکاتور داخلی و اینکه فلان اقوام محلی یا بهمان مسوول از طرح ناراحت شوند، در امان میمانند چون سوژه خارجی است.»
مانا نیستانی که درحال حاضر در فرانسه زندگی میکند و در حال همکاری با «ایرانوایر» است، در پایان این گفتوگوی اینستاگرامی تصریح کرد که امیدوار است نگاه عامه مردم هم نسبت به طنز، کاریکاتور و نقد تغییر پیدا کند و هرآنچه را که از نظر آنها «توهین» تلقی میشود، به معنای «نیت» و «هدف» طراح یا نویسنده ندانند.او یادآوری کرد در زمان فعالیتش در ایران، طرحی را کشیده بود که در آن گوسفندانی در یک ورزشگاه به تماشای کشته شدن گوسفندی دیگر توسط قصاب نشسته بودند و همان طرح موجب سرازیر شدن انتقادات زیادی به سمت او شد زیرا برخیها فکر میکردند مردم ایران را با گوسفند مقایسه کرده است! نیستانی گفت اصلا چنین نیتی نداشته و هدفش این بوده است که جایگاه «جلاد» و «قربانی» را نشان دهد و اینکه نباید مقابل ظلم سکوت کرد.
او همچنین گفت: «اینکه در طرحی یک فرد نظامی مرتکب کار خلاف شود، به معنای این نیست که تمام نظامیها خلافکار هستند یا اگر عمامه روی سرش باشد، به معنای این نیست که کارتونیست میخواهد به تمام آخوندها توهین کند. این نگاه مسموم باید از ذهن مسوولان و مردم پاک شود.»
آروین هم در انتهای این گفتوگو و با انتقاد از اینکه سانسورها موجب شدهاند تا دیگر کمتر شهروند روزنامهخوانی در جامعه باشد و روزنامهها تقریبا محو شدهاند، گفت: «من همیشه سعی کردهام در کارهایم دروغ نگویم و این سانسورها نباید موجب این شوند که دروغ را در پوشش "حقیقت" به خورد مردم بدهیم. هرکسی باید سعی کند آنچه که از ته قلبش به آن ایمان دارد را منتشر کند و مسوولان هم باید با صداقت و راستی عملکرد اهالی مطبوعات را بسنجند، نه با سیاستورزی؛ مثلا اگر قاضی "منصوری" در دادگاه مطبوعات آنطور خشن با اهالی مطبوعات برخورد نمیکرد، احتمالا حالا به این وضع فجیع در غربت به قتل نمیرسید. اینها سزای دروغ گفتن به مردم است.»
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر