بین بازیگران پرشمار فعال در سالهای پیش از انقلاب که با ترکیب سادهای از کوچکترین جلوههای امنیت شغلی و آزاداندیشی، میتوانستند در دهههای بعد از انقلاب نیز فعالیت کنند و اجازه نیافتند، «بهمن مفید» از یک جهت شرایط عجیبی داشت. از «همایون» که در ایران ماند تا «مرتضی عقیلی» که نماند ولی چند باری به کشور بازگشت، بیشتر بازیگرانی که توسط وزارت ارشاد و مدیریت دولتی سینما «ممنوع» شدند، در مراسم سینمایی داخلی غایب بودند یا به دلیل فعالیت در زمینههایی جدا از سینما و هنر و فرهنگ که دستاورد ناگوار ممنوعیت بود و هیچ یک از آنها از این دوری رضایت نداشت، ترجیح میدادند در مجامع سینمایی حاضر نشوند و یا شدت حساسیت نهادهای دولتی و فراتر از دولت نسبت به آنان به قدری بود که چنین حضوری ممکن نمیشد.
اما در این سالها، بیش از یک دهه بود که میتوانستیم خانم «پوری بنایی» و زندهیاد بهمن مفید را در برخی گردهماییها و جشنهای صنفی ببینیم. گاه حتی این شرکت در مراسم به حضور روی سن منجر میشد و به شنیدن کلامی از آنها میرسید. حتی در برخی جلسات نمایش فیلمهای قدیمی مهمتر کارنامه هر یک مانند «قیصر» (با بازی هر دو)، «رضا موتوری» و «داش آکل» (با حضور بهمن مفید) حاضر میشدند و در بحث و گفتوگو درباره کار ماندگار خود مشارکت میکردند.
شاید در ابتدا به نظر برسد که این اتفاق خوشایند است و درباره خانم بنایی، همچنان خوشایند و دلنشین خواهد بود. دست کم روزنه کوچکی است برای دیدار آنها و دانستن احوال و شنیدن از کوششی که آن سالها کردهاند و تا امروز برقرار و باارزش، به جا مانده است. اینها درست است و سر جای خودش، اما از زاویهای دیگر، همین حضورها غیبت آنها در کار سینمایی و نمایشی را تلختر میکرد. شاید اگر حاضر شدن در این جشن و آن جمع نبود، تلاش مدیران سینمایی بعد از انقلاب برای فراموشی تدریجی آن چه در دوران پهلوی در سینمای ایران خلق و تولید شد، موثرتر میافتاد. بهویژه درباره بازیگرانی چون بهمن مفید که بیشتر اوقات نقشهای مکمل داشتند، احتمال این فراموشکاری بیشتر بود و سیستم هم همین را طلب میکرد و دامن میزد. اما مفید با ترکیبی از فروتنی و مناعت طبع، این چارچوب پیشبینیشده را شکست. ساده و پذیرا، در جمعها حاضر شد. این که روی صحنه صدایش نزنند یا بسیاری از بازیگران نسلهای بعدی را در ردیفهای جلوتر از او بنشانند، برایش مهم نبود. با ظاهری ساده و عادی حضور مییافت و مراسم سوگواری یکی از قدیمیهای دیگر، جمعی صنفی بدون حضور عکاسان و خبرنگاران یا مراسمی برای اهدای جایزه به برگزیدگان سال، برایش تفاوتی نداشت. میرفت و بیتکلف، با مردم و مشهورها یکسان رفتار میکرد. اگر میان عکسهایی که دیگران با او گرفتهاند و در همین مدت کوتاه بعد از فقدان او در محیط مجازی در معرض تماشا قرار دادهاند گشتی بزنیم، میبینیم که همه جا در «سلفی با طرفداران» لبخندی صمیمانه و دور از بسیاری لبخندهای تصنعی بازیگران این سالها به لب دارد. حتی گاهی دست دور گردن کسی انداخته که تقاضا کرده با «بهمن خان» عکس بگیرد. بین راحتی و رهایی او با خجالت برخی افراد محجوب کنارش که میخواهند وقت بازیگر قدیمی و پابهسنگذاشته را بابت عکس زیاد نگیرند، تضادی وجود دارد که عکسها را بس زیباتر از اغلب تصاویر مشابه مردم با بازیگران و سینماگران شناختهشده جلوه میدهد. انگار بهمن خان توی عکس، چندان نمیداند برای فرد کناریاش چه جایگاه و عظمتی دارد، چه تاریخی را نمایندگی میکند و خاطره برجایمانده از چه گذشتهای است. اگر بداند هم از سر تواضع، خود را به ندانستن میزند.
اما این که چنین حضورهایی باعث هیچ تعدیلی در نظر حضرات ممنوعیتساز نشود، شرایط بهمن مفید را از کسانی که در مجامع دیده نمیشدند، تلختر میساخت: قامت بس بلندبالای او و خش و طنین صدایش که حتی در یک سلام و علیک معمولی خودش را به رخ میکشید، طوری نبود که در جمعی باشد و کسی بتواند او را نبیند. این که مدیران سینمایی چنین کردند، از توانایی آنها نبود. از وانمود به نابینایی بود. نابینایی بیرحمانهای که همچنان و بعد از تکرار چند دههای انتقاد به ممنوعیتها، باورنکردنی به چشم میآید: با چه معیاری، بر اساس چه عقلانیتی، به کدام دلیل و تقصیری میتوان بازیگرانی را که پوشش و گویش و حضورشان جلوی دوربین سینما طبق زیست جامعه همان سالها بود، به تعابیر دستپرورده شعارهای بعد از انقلاب همچون «بدحجابی» و «بیحجابی» و «ابتذال» و «فساد اخلاقی» متهم کرد؟ این رفتار -چنان که پیشتر در مطالبی دیگر در همین سایت نوشته بودم- با نادانی مردمی که در گذشتههای دور بعد از اتمام تعزیه، با بازیگر نقش شمر دست به یقه میشدند، چه تفاوتی دارد؟ مگر بازیگر یا حتی کارگردان و تهیهکننده هر فیلم محصول دهه چهل یا پنجاه خورشیدی، از آن زمان قصد داشته است با حکومتی که از سال ۱۳۵۷ اختیار ایران را به دست خواهد گرفت، مخالفت کند و موازین آن را از دو دهه پیش، زیر سوال ببرد؟! این سینماگران با کدام ماشین زمان باید به آینده سفر میکردند و میدانستند چه شعارها و ضوابطی در راه است تا از آن موقع طبق آنها فیلم بسازند و به پوشش و کافهها و روابط عاطفی عادی و جاری جامعه زمان خودشان بیتوجه بمانند و از اتهامات و ممنوعیت سالهای بعد از انقلاب جلوگیری کنند؟
آن چه با خواندن این سطرها خنده میآورد، در سال به سال و روز به روز زیست فردی و اجتماعی کسانی چون بهمن مفید، تلختر از هر اتفاق تلخ ممکن بوده است. منهای آن حضور در جمعهای سینمایی که گفتم، تنها کار مفید در عرصه هنرهای نمایشی در تمام دهههای بعد از انقلاب، سه چهار مجموعه و برنامه عروسکی بوده است. در آنها صداپیشگی کرد؛ طبعاً بدون ذکر نام! مانند هر کار عروسکی که «نصرت کریمی» بزرگ و فقید در این دههها کرد. انگار آمدن نام آنها به جای آن که مایه مباهات باشد، به معضل گروه سازنده و پخش نشدن برنامه میانجامید. در حالی که سینمای ایران به بازیگران بیادعایی چون مفید، بسیار مدیون است. او از زمان نخستین فیلمش، «قیصر»، که خود معتقد بود نخستین رپ فارسی را با دیالوگ روایی مشهورش در آن خوانده است تا فیلم «فریاد مجاهد» که در نخستین سال بعد از انقلاب و پیش از احضار به دادسرا و ممنوعیت بازی کرد، در بیش از ۷۰ فیلم ظاهر شد. به چنین بازیگران پرکاری طبق عبارات محاورهای میگفتند «آچار-فرانسه». هر جا فیلم از نفس میافتاد، نمک و تکیهکلامهای کسانی چون بهمن مفید، مرتضی عقیلی، «تقی ظهوری» و سایرین، آن را نجات میداد. هر جا در برقراری چفت و بست داستان کسر میآوردند، از نقشهای مکملی که پیوندها و پاساژها را برقرار کنند، بهره میبردند و بازیگرانی از جنس مفید، همیشه در خدمت فیلم، بدون قصد جلوهگری، این لطف متواضعانه خود را شامل حال فیلم و سینمای ایران میکردند. فایدههای بازیگری چون بهمن مفید در این زمینه، با کمتر کسی در سینمای قبل از انقلاب ما قابل قیاس است.
هر کسی با هر نوع نگرش بخواهد ده یا حتی پنج نقش منفی مهم و ازیادنرفتنی را در تاریخ سینمای ایران فهرست کند، از «کاکارستم» خلقشده توسط بهمن مفید در «داش آکل» بر اساس شخصیت مورد نظر «صادق هدایت» و «مسعود کیمیایی» نام خواهد برد. درک «عباس قراضه» فیلم «رضا موتوری» از کاری که رضا با زدن به دیوانگی دارد انجام میدهد، بیش از تمام آدمهای دیگر فیلم و زندگی رضاست. همچنین است درک و همراهی او نسبت به رفتن رضا به خانه اعیانی و جا زدن خود به جای نویسنده. منهای اینها، مفید یک کار منحصربهفرد نیز در مسیر حرفهای خود به انجام رساند: در «جوجهفکلی»، کمدی بیمشابه و عجیبی که «رضا صفایی» بر اساس نوشته «رضا عقیلی» در سال ۱۳۵۳ ساخت، نقشی را ایفا کرد که هجویهای بر اغلب نقشهای دیگر او در سینما به شمار میرفت. در سینمایی که بهشدت «تیپساز» بود و بازیگران اصلی و حتی فرعی را در رلهایی میخواست که قبلتر در آن جا افتاده و برای تماشاگر خاطره ساخته بودند، این اتفاقی استثنایی بود. مفید برای بازی در نقش «فریدون» این فیلم، چند جلوه از شمایل تیپیک خود در فیلمها را جسورانه شکست: هم بهعمد بد و شبیه خوانندهای بیاستعداد خواند (خواندن او با صدای گرم و وسیعی که داشت، در یاد تمام دوستانش مانده و بد خواندن برای صاحب چنان آوازی، کاری بس سختتر از خوب خواندن است)، هم به جای جاهلی مدعی و قَدَر، ناشی و کمجان ظاهر شد و هم پذیرفت بخشهای رودهبرکننده فیلم در «انستیتو جاهلی» را در امتداد سنت تئاتر کمدی خاص اصفهان، بینگرانی از خرد شدن شمایل و تیپی که از او در ذهن سینماروها ثبت شده بود، ایفا کند. ظرفیت همراهی با ریسکهای نقش در او بود. ریسکهایی که بسیاری بازیگران مدعی امروز، حاضر نیستند مرتکب شوند.
اگر سه چهار روز بیشتر در برابر سرطان ریه که گریبانگیرش شده بود، طاقت میآورد، درست یک سال از آخرین باری که او را دیدم، میگذشت. جلسه نمایش فیلم «رضا موتوری» و گپ و گفت درباره آن در «کارگاه آزاد فیلم» (مسعود کیمیایی) بود. کمی از شروع جلسه که گذشت، در حالی که یکی دیگر از حضار جلسه در حال صحبت بود، بهمن خان با آن قامت رشیدش که حتی روی صندلی هم از همه دو سه سر و گردن بالاتر بود، خم شد و یکی از بطریهای آب معدنی را از میز کوچک جلوی خود برداشت. اما توان یا شاید تمرکز دستانش به قدری نبود که بتواند در بطری را باز کند. کنارش نشسته بودم. وقتی در بطری باز شد، پیش از آن که جرعهای بنوشد، زیر لب گفت «عجب پیر شدیم.» در تمام تصویرهایش بر پرده سینما و حتی در همان روز بعد از آن همه سال، یَلی بود. اما جسم آدمی، قدرت چیرگی بر تقویم را ندارد. دریغ دردآمیزی که با دیدن آن لحظه بر جانم نشست، بیش از تمام مباحث آن جلسه در یادم مانده است.
تقویم خورشیدی به سالهایی رسیده است که سن و سال بازیگران آن دوران دیگر کفاف زنده ماندن در سالهای تازهای را که روی این تقویم میبینیم نمیدهد. نوشتههایی چون این یادداشت و انبوه اشارههای حسرتآمیز مشابه در محیط مجازی و نوشتههای رسمی و غیررسمی، از همین محاسبه ساده تقویمی و از فهم عواطف و شرایط انسانی این سینماگران محروم از فعالیت سینمایی برمیآید، اما از دید مدیران و ناظران سینما و فرهنگ، «سیاسی» و «مخالفت با ارکان نظام» تلقی میشود. تا کِی، چگونه و با چه قلب و ذهنی میتوان انسان و احوال انسانی را تا این اندازه، فهم و رعایت نکرد؟
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
حمید نعمتالله: در حق بهمن مفید ظلم کردند، ظالمان فراموش نخواهند شد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر