«جلیقه یعنی خبرنگاری. تا یک مدت فکر میکردم هرکسی جلیقه پوشیده، خبرنگاره»، «تصور من از خبرنگار در حال حاضر مثل تصور من از دزدها است؛ لباس راه راه آبی به تن کرده و در زندان!»، «دفترچه، قلم، شالگردن»، «به نظر من فضول هستند. من یه خاله دارم، بابابزرگم صداش میکنه بیست و سی».
روز هفدهم مرداد در ایران به «روز خبرنگار» شناخته میشود. جملههای بالا، بخشی از نظرات مردمی در پاسخ به این سوال است: «شما وقتی کلمه خبرنگار را میشنوید، چه شخصیتی از نظر ظاهری و رفتاری در ذهنتان تداعی میشود؟» بسیاری از خانوادهها مخالف انتخاب حرفه خبرنگاری برای فرزندانشان هستند نه به دلیل حقوق کمترش نسبت به شغلهای دیگر، به خاطر اینکه میگویند اکثرا به زندان ختم میشوند و عاقبتی ندارد این شغل.
اولین روزنامهنگار ایرانی، «میرزا محمدصالح کازرونی»(شیرازی) در انگلستان دوره روزنامهنگاری دید و روزنامه خود را در سال ۱۲۱۶ هجری شمسی در دوره پادشاهی «محمدشاه قاجار» در تهران به چاپ رساند. نام روزنامه او که به صورت ماهانه منتشر میشد، «کاغذ اخبار» بود.
آقای میرزا محمد صالح کازرونی با ریش فرفری بلندش، اولین روزنامهنگار ایرانی مسلط به زبان انگلیسی بود.
مدتی بعد هم «وقایعاتفاقیه»، به دستور «امیرکبیر» در دوران «ناصرالدینشاه» انتشار یافت. یک سال بعد از چاپ اولین شماره از این روزنامه، امیرکبیر به قتل رسید.
تقریبا در دنیای امروز، کسی نیست که از او سوال شود یک خبرنگار چه ظاهری دارد و به لباس پوشیدن یا رفتار امیرکبیر اشاره کند. حالا عموم مردم برداشتهایی که از خبرنگاران دارند، معطوف به فیلمهای سینمایی است.
«رویا»، یک جوان ۲۹ ساله تهرانی در پاسخ به سوال «خبرنگاری جرم نیست» میگوید: «وقتی سوال را پرسیدید، اولین چیزی که به ذهنم آمد، فیلم "حرفه: خبرنگار" بود؛ فردی که به شدت کنجکاو و حاضر است مثل شخصیت اصلی فیلم برای به دست آوردن هدفی که دارد، دست به هرکاری بزند. به نظر من، خبرنگار یک فرد لاغر با یک وسیله ضبط صدا در دستش است که سوالات متعددی دارد و در حین شنیدن پاسخ از سوال شونده، سر خودش را به طور مکرر به نشان تایید بالا و پایین میکند. حتی در لابهلای حرف زدن با دوستان خودش یا در خانواده، اگر یک حرفی که قابلیت خبر شدن داشته باشد را با جمع کردن شش دانگ حواسش، میشنود. به زبان خودمان، سِنسورهایش فعال میشوند. اوایل فکر میکردم که خبرنگارها شوق فهمیدن و آگاهی دارند اما بعدها که از نزدیک با آنها آشنا شدم، فهمیدم آنها هم مثل خیلی از مردم، هدفشان این است که کارشان را انجام دهند و به دنبال سوژهها بروند.»
حرفه، خبرنگار، داستان یک خبرنگار معروف تلویزیونی است که به شمال آفریقا میرود تا از یک درگیری گزارش تهیه کند. او برای رسیدن به هدفی که دارد، دست به اقداماتی فراتر از وظایف یک خبرنگار معمولی میزند.
فیلمهای بسیاری در صنعت سینما تولید و اکران شدهاند که به موضوعات مرتبط با خبرنگاری پرداختهاند. بسیاری، شخصیتهای این فیلمها را برای تصور یک خبرنگار، در ذهن خود کنار هم قرار میدهند. «همشهری کین»، «اسپاتلایت»، «تقریباً مشهور»، «میدانهای کشتار»، «شببخیر و موفق باشید»، «همه مردان رییسجمهوری»، «اخبار تلویزیون» و «گلس متلاشی شده» از جمله فیلمهایی هستند که در حوزه خبرنگاری تولید شدهاند و دیدن آنها به خبرنگاران و علاقهمندان به این ژانر توصیه میشود.
«آنا» حدود ۳۵ سال دارد. میگوید جلیقه یعنی خبرنگاری: «یک زمانی بود که تعداد خبرنگاران به این انبوهی نبود و اصلا رسانهها به این اندازه متعدد نبودند. الان از هر چند حساب کاربری در توییتر، یک نفر خود را ژورنالیست میداند. یک زمانی فکر میکردم خبرنگار همان شخصی است که در صداوسیما نمایش داده میشود. من خودم تا مدتها وقتی میگفتند خبرنگار، فقط "کامران نجفزاده" جلوی چشمهایم ظاهر میشد. تا یک مدت فکر میکردم هرکسی جلیقه پوشیده، خبرنگار است.»
البته خیلی از خبرنگاران ایرانی در دهه 70 و 80، تمایل به پوشیدن جلیقه داشتند و این جلیقه نهایتا به جلیقه خبرنگاری معروف شد و الان نیز بعضی از خبرنگاران تمایل به پوشیدن بلوزهای بدون آستین ِ با جیبهای زیاد دارند.
تصور خبرنگاران از روی ظاهر به همینجا ختم نمیشود. «مرتضی»، پدر یک خانواده چهار نفره است که به تازگی از ۵۰ سال سن عبور کرده است. او میگوید پیش از این که یک خبرنگار واقعی ببینم، تصورم این بود که بیشتر ظاهری به افراد چپگرا دارند: «قصد توهین ندارم، در واقع این تصوری بود که من از دوران جوانی از یک خبرنگار داشتم؛ موهای ژولیده با مدل ریشهای عجیب، عینکهای دودی کاملا سیاه یا عینکهای طبی گِرد، دفترچه یادداشت و قلم به دست و البته یک شالگردن پیچیده دور گردن. بعدترها وقتی در تلویزیون یا از نزدیک خبرنگاری را دیدم، به طور کلی تصوراتم عوض شدند. خبرنگاران در حال حاضر در ایران پر از استرس هستند؛ به خاطر نبود امنیت شغلی، بگیر و بندها و درآمد ناچیز. اصلا اجازه نمیدهم پسرم سمت این شغل برود. تصور من از خبرنگار در حال حاضر مثل تصور من از سارقین است؛ لباس راه راه آبی به تن کرده و در زندان. کاملاً جدی میگویم!»
«افشین» دانشجوی ترم چهارم رشته روزنامهنگاری در تهران است. تصورات او را از یک خبرنگار پیش و پس از ورود به دنیای رسانه جویا میشویم. میگوید پدر بزرگش یکی از دخترانش را «بیست و سی» صدا میزند: «پدربزرگم زمانی که مادرم و خالههایم دور هم جمع میشوند و راجع به مسایل مختلفی حرف میزدند، به شوخی به یکی از آنها میگوید هی ۲۰:۳۰. منظورش این است که حرفهای اشتباه زیاد میزند.»
سهیل میگوید من با این تصورات بزرگ شدم: «این تصورات اولیه من از روزنامهنگاری بود. اما اگر بخواهم توصیف کنم یک خبرنگار را چه طور در ذهنم تصور میکردم، با توجه به این که متولد اواخر دهه ۷۰ هستم، وقتی در دوران راهنمایی با اعتراضات ۱۳۸۸ و بعدترش مواجه شدم، فکر میکردم خبرنگار کسی است که همیشه در حال اعتراض است؛ یعنی همیشه در حال مطالبه کردن است و قصد دارد حق خودش و مردم را بگیرد. همین موضوع باعث شد به سمت رشته روزنامهنگاری بیایم. اما الان که ترم چهارم هستم، واقعا میبینم که فضای رسانهای ایران آن قدر بسته است که اصلا به خبرنگار فرصتی برای ابراز مطالبات نمیدهد.»
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر