در مهر ماه ۱۳۸۳ و در دورانی که «سعید مرتضوی» دادستان تهران بود، اعترافات تلویزیونی سه روزنامهنگار و وبلاگنویس از صداوسیما پخش شد. این شاید آغاز روند اعترافات تلویزیونی شد که اکنون بیش از یک دهه طول کشیده است و به عرفی میان قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و سپاه برای آزار و شکنجه روحی زندانیان تبدیل شده است.
طی ۱۵ سال گذشته، روزنامهنگاران، زندانیان سیاسی و عقیدتی، فعالان محیط زیست، زندانیان دوتابعیتی تا شهروندان عادی که فقط به خاطر انتشار پستی در فضای مجازی بازداشت شدهاند، از سوی بازجویان خود مجبور به اعترافاتی در مقابل دوربین تلویزیون شدهاند؛ اعترافاتی که به گفته آنها پس از تحمل فشارهای فیزیکی و روحی زیاد صورت گرفته است.
به گفته بسیاری از زندانیان سابق، اکثر آنها در دوران بازجویی مجبور به اعتراف اجباری علیه خود و دیگران شدهاند ولی فقط اعترافات برخی از آنها به طور انتخابی از سوی صداوسیما پخش میشود. در حالی که این اعترافات وسیلهای برای تحقیر و تخریب شهروندان بازداشتشده قرار میگیرد و آنها را در نگرانی پخش اعترافاتشان تا سالها باقی میگذارد.
اخیرا اما شکل اعترافات اجباری تغییراتی کرده و بازجویان و نهادهای امنیتی وقیحتر و آسانتر، طی نمایشهای عجیب، زندانی را مجبور به اعتراف میکنند. از اعتراف اجباری «روحالله زم»، موسس سایت و کانال «آمدنیوز»، گرفته که بازجو در میزانسنی که یک گفتوگو معمولی را تداعی میکند با خنده و خوشوبشهای تهدیدآمیز سوالهایش را میپرسد تا اعترافات اجباری دو دانشجوی نخبه «علی یونسی» و «امیرحسین مرادی» که طی جلسهای در مقابل برخی اساتید، کارمندان دانشگاه و دانشجویان و در محاصره بازجویان خود مجبور به اعتراف اجباری و گفتن حرفهای ازقبلدیکتهشده بودند.
در چنین نمایش عجیب و غیر قابل باوری، شخصیت فروریختهشده زندانیان باقی میماند که مجبور به اعتراف علیه خود و گاه دیگران شدهاند.
در این گزارش صحبتهای چهار روزنامهنگار و یک منبع نزدیک به روزنامهنگاری از اعترافات اجباری خود یا آنچه دربارهاش شنیدهاند مستند شده است.
عین یک فیلم سینمایی - مهر ۱۳۸۳
«امید معماریان»، روزنامهنگار، در تاریخ ۱۹مهر۱۳۸۳ بازداشت و نزدیک به دو ماه در خانه امن بازجویی شد. او پیش از آزادی در آذر ماه ۱۳۸۳ زیر شکنجههای فیزیکی و روحی مجبور به اعترافاتی در مقابل دوربین تلویزیون و در اتاق رییس زندان اوین شد.
او پس از آزادی، ایران را ترک و به آمریکا مهاجرت کرد.
امید معماریان درباره اعترافاتش در اتاق رییس زندان اوین میگوید: «من را پس از مدتی از خانه امن به زندان اوین منتقل کردند و بعد یک روز من را به اتاق رییس زندان اوین بردند. چند نفر مشغول درست کردن اتاق بودند، پرده زدند، گل و آب پرتقال روی میز گذاشتند و دوربینهایی را در اتاق جاسازی کردند. دوربینها آرم صداوسیما داشت. آن لحظه بود که فهمیدم آنها کارمندان صداوسیما هستند. بازجویم نیز در اتاق بود. بعد سوال و جوابها شروع شد و در کل آن مدت بازجویم سوالها را هدایت میکرد. در نیمه برنامه وقتی بازجو از اتاق بیرون رفت. یکی از خبرنگاران آمد جلو و گفت من را ببخش که اینجا هستم، من از این رفتارها راضی نیستم اما مجبورم؛ کارم است.»
به گفته امید معماریان هرگز آن اعتراف تلویزیونی پخش نشد. با این حال مدتی بعد به شکل دیگر همراه با دو هم پروندهایش «شهرام رفیعزاده» و «روزبه میرابراهیمی» مجبور به اعتراف در حضور روزنامهنگاران «خبرگزاری فارس» و صداوسیما شد: «پس از آزادی وقتی یک روز برای پیگیری وضعیت پروندهمان به دفتر سعید مرتضوی رفته بودیم، به ما گفت اگر میخواهید دیگر به زندان برنگردید، باید الان مصاحبه کنید. در واقع او در حالی که با ما صحبت میکرد در بیرون اتاق خبرنگاران برای مصاحبه جمع شده بودند. مرتضوی به ما گفت باید همان چیزهایی را که مقابل دوربین یک بار گفتید باز هم امروز تکرار کنید. مرتضوی طراح و معمار این پروژه بود. راستش من اینقدر ترسیده بودم و شرایط برایم دشوار بود که همان لحظه تصمیم گرفتم حرف بزنم.»
این روزنامهنگار ادامه میدهد: «وقتی بیرون آمدیم، مستقیم به داخل سالن رفتیم؛ جایی که خبرنگاران منتظر ما بودند. حتی خبرنگاران هم توجیه شده بودند که چه سوالاتی از ما بپرسند. بعضی از خبرنگاران با بازجوی من خوشوبش هم میکردند. همه چیز مشخص بود که بخشی از یک پروژه امنیتی است و ما قربانیانش هستیم. خبرنگاران همان سوالات بازجوها را که مثلا آیا با خارج از کشور ارتباط داشتهایم، پرسیدند. جالب این بود که حتی از ما پرسیدند آیا در دوران بازداشت تحت فشار قرار گرفتهایم، همه چیز عین یک فیلم سینمایی بود. ما گفتیم نه.»
همان شب گفتههای آنها از صداوسیما به مدت چند دقیقه پخش و با اعتراضات فراوانی روبرو شد.
اما جدا از اعترافات اجباری در مقابل دوربین، اعتراف اجباری به شکلهای دیگری نیز برای امید معماریان در طول بازجوییها جریان داشته است: «در جلسات بازجویی در خانه امن، اگرچه دوربینی نبود، اما مدام بازجوی من میخواست تحت فشار حرفهایی را بنویسم که او میخواست. مثلا من برای شرکت در یک کنفرانس علمی به خارج از ایران رفته بودم وانگیزهام فقط شرکت در آن کنفرانس علمی بود. اما بازجو به من میگفت باید بنویسم که با القای شخصیتهای سیاسی به این سفر رفتهام و در آنجا با براندازان نظام دیدار داشتهام. یا مثلا میخواستند بنویسم فلان مطلبی را که در روزنامه نوشتهام از یک سری افراد خط گرفتهام و با دستور آنها نوشتهام.»
این روزنامهنگار در پاسخ به این سوال که آیا پس از گذشت ۱۶ سال توانسته است از آن روزها عبور کند، میگوید: «هنوز هر وقت درباره اعتراف اجباری میشنوم یا برنامهای از اعترافات را میبینم تنم میلرزد. گرفتن اعتراف اجباری از مخربترین رفتارهایی است که میشود با یک نفر داشت. حتی اگر بدانی مردم حرفهایت را باور نمیکنند و میدانند مجبور به گفتن شدهای، اما پروسهای که تو را وادار میکنند تا علیه خودت و افراد دیگر حرف بزنی، حتی اگر آن اعتراف پخش هم نشود باعث صدمه روحی فراوانی میشود و زمان بسیار زیادی برای درمان و گذشتن از آن روزها میطلبد.»
پیشنهاد «شیرین عبادی» به «نازی عظیما»- بهار ۱۳۸۶
پریناز (نازی) عظیما، مترجم و روزنامهنگاری که اکنون در امریکا زندگی میکند برای اولین بار پس از خروجش در دهه ۱۳۶۰ از ایران، در سال ۱۳۸۶ و در دوران دولت «محمد خاتمی» برای دیدار با مادر بیمارش به ایران بازگشت. اما به محض ورود در «فرودگاه مهرآباد» گذرنامهاش توقیف شد و پس از آن تا قبل از خروجش از ایران، بارها برای بازجویی از سوی ماموران وزارت اطلاعات فراخوانده شد.
خانم عظیما به «خبرنگاری جرم نیست» میگوید که، اگرچه خودش هرگز با اعتراف اجباری مواجه نشده است، اما وکیلش، شیرین عبادی، به او پیشنهاد داده که برای تبرئه خود از احتمال اعترافات اجباری، نامه بنویسد: «پیش از من "هاله اسفندیاری" دستگیر و مجبور به اعتراف شده بود. از این نظر، شیرین عبادی که وکیل من بود، به من پیشنهاد داد که نامهای بنویسم با این محتوا که اگر زمانی در مقابل دوربین حرفهای من پخش شد، همه بدانند اینها حرفهای واقعی من نیست و من مجبور به این کار شدهام. خانم عبادی پیشنهاد دادند که نسخهای از آن نامه را به او بدهم تا در صورت نیاز از آن استفاده کند.»
نازی عظیما در ادامه میگوید: «اما بازجویانم هرگز در دوران بازجویی من را مجبور به اعتراف نکردند. شاید هم حرفهای خانم عبادی را شنیده بودند. چون خانم عبادی از طریق تلفن دفترش با من صحبت میکرد و تلفن او حتما شنود میشده است.»
اعتراف اجباری برای ارتباط با روحالله زم- بهار و تابستان ۱۳۹۶
«هنگامه شهیدی»، روزنامهنگاری که با حکم ۷ سال و نیم در بند زنان «زندان اوین» به سر میبرد، از تاریخ ۱۹اسفند۱۳۹۵ تا ۸شهریور۱۳۹۶ به مدت شش ماه در انفرادی بود. ماه اول در یکی از سلولهای بند ۲۰۹ تحت کنترل وزارت اطلاعات بود و پس از آن برای پنج ماه بعدی به بند ۲۴۱ زیر نظر حفاظت قوه قضاییه منتقل شد.
یک منبع نزدیک به هنگامه شهیدی به خبرنگاری جرم نیست گفت که این روزنامهنگار دو هفته از پنج ماه حضورش در بند ۲۴۱ را تحت فشار برای اعترافات اجباری در ارتباط با پرونده روحالله زم و همکاری با او بوده است: «به مدت دو هفته از ساعت ۱۰ شب تا سه صبح مورد بازجویی قرار گرفت و تحت فشار برای اعترافات اجباری بود تا درباره ارتباطش با کانال آمدنیوز اعتراف کند. خوشبختانه موفق به گرفتن هیچ اعترافی از او نشدند، چون ارتباطی میان هنگامه و آمدنیوز نبود.»
در پنجمین جلسه دادگاه روحالله زم در تاریخ ۱۳خرداد۱۳۹۹، قاضی «ابوالقاسم صلواتی» مدعی همکاری هنگامه شهیدی و کمک مالی به سایت آمد نیوز شد و در همان جلسه دادگاه خطاب به زم گفت حکم خانم شهیدی قطعی است: «هنگامه شهیدی با شما همکاری داشته و حکم وی نیز قطعی است.»
با این حال قاضی صلواتی توضیحی درباره جزییات این همکاری نداد. هنگامه شهیدی اما طی نامهای خطاب به «ابراهیم رئیسی»، رییس قوه قضاییه، طرح ادعای ارتباطش با روحالله زم، موسس آمدنیوز، را غیر واقعی دانست. او در این نامه که در تاریخ ۲۵تیر۱۳۹۹ منتشر شده، خواسته است تا مستندات و مدارک ادعای مطرحشده از سوی قاضی صلواتی، ارائه و بررسی شود.
علیه خودم اعتراف کردم!- پاییز ۱۳۹۷
در تاریخ ۲آبان۱۳۹۷ «پویان خوشحال»، روزنامهنگار «روزنامه ابتکار»، به اتهام «توهین به حسینبنعلی»، امام سوم شیعیان، بازداشت شد.
پویان خوشحال در مطلبی با عنوان «بیماری در کمین زائران بیملاحظه!» که در تاریخ ۲۹مهر۱۳۹۷ در روزنامه ابتکار منتشر شده بود، به جای استفاده از عبارت «شهادت» برای حسینبنعلی از عبارت «درگذشت» استفاده کرده بود. او به همین دلیل بازداشت شد.
گزارش مذکور درباره بیماریهایی که مسافران به شهر کربلا در آن سال در معرض ابتلا به آنها بودند، نوشته شده بود.
پویان خوشحال با اظهار اینکه به دلیل فشارهای شدید در دوران بازجویی مجبور به اعترافاتی علیه خودش شده است به خبرنگاری جرم نیست گفت: «من تحت فشار برای اعتراف تلویزیونی قرار نگرفتم، اما تحت فشار برای اعتراف به چیزها و کارهای که نکرده بودم و قبول نداشتم، قرار گرفتم و به دلیل فشار شدید مجبور به اعتراف شدم.»
پویان خوشحال که اکنون خارج از ایران زندگی میکند، در توضیح بیشتر میگوید: «مثلا اسکرینشات از توییتهایی را جلویم میگذاشتند و میگفتند امضا کن و بگو تو نوشتی. اول مقاومت میکردم و میگفتم اینها نوشتههای من نیست، اما در نهایت با داد و فریاد آنها قبول و امضا میکردم. یا مجبورم کردند در برگه بازجویی چیزهایی را بنویسم. وقتی قبول نکردم، بازجو رفت و سه روز بازنگشت. در انفرادی وقتی سه روز کسی را نبینی و صدایی نشنوی، واقعا سخت است. بعد از سه روز علیه خودم نوشتم و امضا کردم.»
این روزنامهنگار میگوید: «وقتی مدتها در انفرادی باشی و بعد در اتاقی تو را با دستبند و چشمبند رو به دیوار نشانده باشند و با فریاد و لگد به صندلی که روی آن نشستهای، از تو بخواهند مطالبی را بنویسی، خیلی شجاعت میخواهد که ننویسی و مقاومت کنی.»
گریههای «نوشین جعفری»- مرداد ۱۳۹۸
نمونه تلخ دیگر از اعترافات اجباری، پیام صوتی نوشین جعفری، عکاس سینما و تئاتر، در زندان اوین است. او در تاریخ ۱۲مرداد۱۳۹۸ بازداشت شد. تا مدتها خانواده او اجازه صحبت با فرزندشان را نیافتند، با این حال «شیوا نظرآهاری»، فعال حقوق مدنی، در رشته توییتی در تاریخ اول شهریور ماه همان سال افشا کرد نوشین جعفری تحت فشار برای اعترافات اجباری علیه خودش است.
نوشین جعفری پیام صوتی را برای شیوا نظرآهاری فرستاده بود که در آن با گریه به او میگفت: «شیوا جان من اینجا خیلی تحت فشارم. خواهش میکنم یوزر و پسورد توییتر یار دبستانی را بده، خانوادهام را تحت فشار قرار میدهند اگر این را ندهی. خواهش میکنم کمک کن که زودتر نجات پیدا کنم. این توییتر به گردن من بدبخت افتاده. نجاتم بده از اینجا.»
پس از بازداشت نوشین جعفری عنوان شد که او به دلیل ادمینی حساب توییتری به نام «یار دبستانی» بازداشت شده است. بارها خانواده، دوستان و همکاران خانم جعفری ارتباط او را با این حساب تکذیب کردند.
نهایتا او در تاریخ ۲۲مهر۱۳۹۸، با قرار وثیقه آزاد شد، بدون اینکه قوه قضاییه استدلال حقوقی برای بازداشت او و شکنجه او برای اعتراف علیه خودش عنوان کند.
مستندسازی که از خبرنگار بازجویش شکایت کرد -۱۳۸۸
در حوادث انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸، صداوسیما اعترافات اجباری برخی از این بازداشتشدگان را پخش کرد، از جمله اعترافات «مازیار بهاری»، روزنامهنگار «مجله نیوزویک» و مستندسازی که از تیراندازی بسیجیان به مردم در تظاهرات ۲۵ خرداد فیلمبرداری کرده بود و به دنبال آن بازداشت شد. او با صورت رنگپریده و بدنی لاغر در مقابل دوربین مجبور به گفتن حرفهایی علیه خود شد.
آقای بهاری نهایتا در مهر ۱۳۸۸ با قرار وثیقه از زندان آزاد شد و ایران را ترک کرد. شاید او تنها خبرنگاری بود که توانست از یک بازجوخبرنگار شکایت کند. او پس از آنکه به بریتانیا بازگشت از شبکه «پرستیوی» به دلیل فرستادن خبرنگاری به زندان اوین برای مصاحبه با او شکایت کرد. پس از محکوم شدن شبکه پرستیوی در دادگاه بریتانیا، «آفکام»، نهاد مسئول نظارت بر فعالیت تمام رسانههای الکترونیکی در بریتانیا، رای به لغو پروانه فعالیت تولیدی و قطع فرکانس پخش شبکه خبری پرستیوی از طریق ماهواره «شبکه اسکای» را داد.
او پس از بازگشتش به بریتانیا، یک مستند با عنوان اعترافات اجباری ساخت و همینطور فیلمنامه فیلم سینمایی «گلاب» را که داستان دوران بازجویی خود در ایران است را نوشت. این فیلم به کارگردانی «جان استورات» در سال ۲۰۱۳ ساخته شد.
خبرنگاران دیگری نیز از جمله «مسعود باستانی» پس از بازداشت در سال ۱۳۸۸ مجبور به اعتراف تلویزیونی علیه خود شدند.
منزوی شدن در محیط زندان پس از پخش اعترافات
روزنامهنگار دیگری که مایل به ذکر نامش نیست و مدتی در زندان اوین بوده است، به خبرنگاری جرم نیست میگوید او تجربه اعتراف اجباری را نداشته، اما در محیط زندان بارها با
زندانیانی مواجه شده است که از اعترافات اجباری خود گفتهاند.
به گفته این روزنامهنگار شمار زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی مجبور به اعتراف اجباری علیه خود در مقابل دوربین شدهاند، اما فقط تعداد اندکی از این اعترافات پخش میشود.
این روزنامهنگار میگوید پس از پخش اعترافات اجباری اگر فرد در زندان باشد، تحت فشار روحی شدیدی از سوی همبندیهای خود قرار میگیرد: «وقتی اعتراف یک زندانی سیاسی و عقیدتی پخش میشود، او داخل زندان از سوی خیلی از همبندیهایش منفور و منزوی میشود. این خود شکنجه مضاعف برای زندانی است. در فضای کوچک زندان تصور کنید کسی که خودش را فعال سیاسی میداند یا روزنامهنگار، فیلم اعتراف اجباریاش پخش شود، آن وقت در آن محیط از سوی بقیه زندانیان بایکوت میشود و باید فضای روحی وحشتناکی را تحمل کند. به خصوص که تفکیک جرایم در زندانها وجود ندارد و زندانیان جرایم مالی نیز با زندانیان سیاسی در یک بند هستند و آنها که از فشارهای بازجویی چیزی نمیدانند، در بند شروع به مسخره کردن کسی میکنند که اعترافش پخش شده است. این زخم زبان و نیشخند از هر چیز دیگری برای آن زندانی بدتر است و آثار مخربش تا سالها با او باقی میماند.»
علاوه بر روزنامهنگاران، طی این سالها اعترافات اجباری شهروندان زیادی از سوی صداوسیما پخش شده است، از جمله «احمدرضا جلالی»، پژوهشگر مقیم سوئد، که به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم است، «مازیار ابراهیمی»، که در سال ۱۳۹۱ به همراه ۱۲ نفر دیگر در مستند «کلوپ ترور» مجبور به اعتراف به جاسوسی شد تا جوانان سازنده کلیپ آهنگ «هپی»، «مائده هژبری»، رقصنده نوجوان و یا زنی که در اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ بازداشت شد.
گزارشهایی نیز حاوی ضبط اعترافات پخشنشده از «نیلوفر بیانی»، یکی از فعالان محیط زیست بازداشتشده، «مریم ممبینی»، همسر «سید کاووس امامی» و بسیاری دیگر منتشر شده است.
اعتراف اجباری به عنوان اهرمی برای خرد کردن شخصیت و شکنجه شهروندان از سوی ماموران سه ارگان قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و سپاه استفاده میشود. حرکتی که مصداق شکنجه و نقض قوانین حقوق بشری است.
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
کارزار شکایت از صداوسیما بهخاطر پخش اعترافات تلویزیونی
زنی با کت چرم قرمز؛ سناریوهای جدید، و تیزرهای تبلیغاتی برای پخش اعترافات اجباری
روز جهانی مبارزه با شکنجه؛ اعتراف اجباری، شکنجه جسمی و روانی با اثر ماندگار
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر