پاندمی کرونا یکباره جهانی را درگیر سردرگمی کرد. همه آنچه به زندگی آدمی گره خورده، از کوچکترین مناسبتهای فردی تا روابط اجتماعی، کارزارهای انتخاباتی و سود و زیان بازار بورس تا همه شاخصهای که حاکم بر جامعه انسانی بودند، متاثر از این بحران همهگیر شدهاند. بحرانی که تا جان رسانههای ایران هم نفوذ کرد.
«مسعود باستانی»، روزنامهنگاری که این روزها بیشتر نظارهگر دنیای مطبوعات است، در گفتوگویی با ایرانوایر درباره عملکرد رسانههای ایران در مقابل کرونا گفت. او معتقد است رسانههای ایران در طول هفتههای نخست بحران شیوع ویروس کرونا سر در گم بودند و عملکرد قابل دفاعی نداشتند.
این روزنامهنگار سابقه کار در رسانههایی همچون «شرق»، «جمهوریت»، «یاس نو» و «کارگزاران» را دارد، همچنین تا مدتی پیش سردبیری مجله فرهنگی «نیلوفر آبی» را به عهده داشت.
مسعود باستانی یکی از اولین روزنامهنگارانی بود که پس از حوادث ریاست جمهوری ۸۸ بازداشت و بعدتر در دادگاههای نمایشی به شش سال زندان محکوم شد. او در تیرماه ۱۳۹۴ از زندان آزاد شد و مدتها بعد مجددا فعالیت رسانهای خود را از سر گرفت.
به نظر شما، رسانههای داخل و خارج از کشور از هفته نخست ظهور کرونا تا چه اندازه به وظایف حرفهای خود پایبند بودند؟
- برای بررسی سوال شما باید برگردیم به روزی که با مرگ دو تن در قم، توجه رسانهها به موضوع کرونا جلب شد. در وهله نخست، رسانههای فارسی زبان خارج از کشور این ماجرا را به سرعت موازیسازی کردند؛ یعنی مساله کرونا را هم مثل ماجرای آبان ۱۳۹۸ یا موضوع سقوط هواپیمای اوکراینی، ناشی از بیکفایتی و اعمال ظلم حاکمیت به شهروندان دانستند و از آن سوژهای برای انتقادات سیاسی ساختند. در حالی که ارایه اطلاعات به مردم و آشنایی مخاطبان با استراتژیهای دفاعی در برابر ویروس کرونا، نیاز مبرم آن مقطع بود. آن فرصت طلایی از دست رفت و مردم در اوج بحران، بیاطلاع، سردرگم و حیران ماندند.
اما کماکان این فرصت برای رسانههای داخلی باقی بود.
- بله، اما رسانههای حکومتی هم به روال همیشگی، در دام رسانههای بیرونی افتادند و انرژی اصلی خود را در مسیر خنثیسازی شایعاتی خرج کردند که آن طرفیها شروع کرده بودند. شما ببینید چهقدر هزینه اقتصادی و روانی صرف موضوع «لیسیدن حرم» شد یا رسانههای رسمی و نیمه رسمی چند هزار ساعت از وقت خود را به رفع اتهام از دامان حضرات اختصاص دادند و این که بگویند آن افراد جزو یک عده خودسر بوده یا از ما نبودهاند! در حالی که هر دو سوی این رسانهها میتوانستند مسیر دیگر و کارکرد مفیدتری داشته باشند.
تقابل رسانههای برون مرزی و رسانههای داخلی حکومت که ضریب فراگیری بیشتری دارند، مثل شبکههای ماهوارهای و صداوسیما، فرصت شفافسازی درباره ماهیت و خطرات اپیدمی و پاندمی و یا تشریح شرایط و الزامات قرنطینه خانگی را هدر دادند. حاصل خطای دید و بیاطلاعی منتج از آن، افزایش تعداد قربانیان بود و جولان مرگ در سرزمین ما.
پس معتقدید در این مقطع زمانی خاص، مسیری که رسانهها رفتند، در افزایش مرگ و میر مردم مداخله داشت؟
- من نمیخواهم از لفظ «خیانت» استفاده کنم، ترجیح میدهم از کلمه «خطا» استفاده کنم. خطای بزرگ رسانهها این بود که به جای بهرهگیری از اصول روزنامهنگاری بحران، کار روزنامهنگاری پس از بحران را انجام دادند؛ مثلا در لحظاتی که مردم تشنه خبر بودند، رسانهها به دلیل نداشتن شناخت و اطلاعات کافی از موضوع، به نظرگیری و انعکاس آن پرداختند. کدام یک از رسانهها در زمان آغاز بحران، گزارشی درباره تعداد تختهای بیمارستانی منتشر کردند؟ چه رسانهای به بررسی تجربههای متاخر این بحران که پاندمی «آنفلوانزای مرغی» یا «آبولا» بود، پرداخت؟ اصلا شما یک گزارش خوب به من نشان بدهید که در آن، سازمان بهداشت جهانی و توانمندیها و امکانات آن و بقیه سازمانهای بینالمللی که در این حوزه کار میکنند را در آن فرصت طلایی به مخاطبان معرفی کرده باشد.
نخستین قدم در خبرنگاری بحران، مقصریابی نیست بلکه فقط و فقط باید به فکر پیشگیری یا نجات بود. در آن لحظات حساس، شما موظفید در جهت شبکهسازی و آموزش کمک کنید. بعد هم اولویت، گزارشهای مستند از بحران است. هنوز من «Real story» در مطالب رسانهها نمیبینم. متاسفانه روزنامهنگاران و صاحبان رسانههای ما مقهور شبکههای اجتماعی شدهاند و اسیر سلبریتی نیوزها و هشتگها هستند.
اما چرا همین اطلاعرسانی از طریق رسانههایی هم چون صداوسیما انجام نشد؟ تا یکی دو هفته بعد از شروع ماجرا، همه شبکههای تلویزیونی در حال نشان دادن برنامههای بیربط بودند.
- در مقطعی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی میخواست یک پیام بهداشتی یا هشدار جدی به مردم بدهد اما میدانست اگر این پیام توسط صداوسیما یا یک رسانه حکومتی منتشر شود، برد کافی نخواهد داشت یا باورپذیری کافی ایجاد نمیکند.
وقتی رسانه رسمی کشور خبر قتل زنی به دست همسرش که یک دولتمرد مشهور است را منتشر میکند و کمتر از یک ماه بعد به همان مخاطبان میگوید که او همسرش را نکشته است، وقتی مردم تصاویری کاملا معکوس از رخدادهای خیابانی را در قاب تلویزیون خانههای خود میبینند، طبیعی است که ذائقه مخاطب دچار اختلال میشود و در این برهه حساس، در مقابل هرگونه اطلاعاتی مقاومت میکند. شاید به همین دلیل مجبور شدند مثلا دور تا دور پاساژ «علاءالدین» تهران را مامورچین کنند تا کسی از کرکره نیمه باز نرود داخل و معامله موبایل انجام ندهد. متاسفانه مردم گزاره هشدار ایمنی یک مسوول ارشد سلامت مملکت را که از طریق رسانههای رسمی اعلام میشود، قبول ندارند، جدی نمیگیرند و مدام درباره صحت آن تشکیک میکنند. به همین خاطر، اجماع عمومی که میبایست به مدد رسانه به عنوان ابزار اقناع فراگیر شهروندان به وجود بیاید، ایجاد نشد ومنحنی تلفات رو به رشد رفت.
فکر میکنید علت این شیوه برخورد رسانههای بیرون مرزها چه بود؟
- همان آسیب همیشگی؛ یعنی نگاه از بیرون به سوژه. آنها شرایط برخورد با کرونا را ندیده بودند. ویروس به اروپا نرسیده بود و آنها در حال استفاده از یک سوژه ژورنالیستی در راستای دیدگاه خودشان بودند. وقتی کرونا وارد اروپا و امریکا شد، با این اتفاق سهمناک در شهر خودشان مواجه شدند و کاملا رویکردشان عوض شد. بعد از آن دیدیم که رویه اطلاعرسانی آنها هم تغییر کرد. این شد که مثلا فلان تلویزیون، تازه از یک ماه بعد شروع کرد به انتشار ویدیوهای آموزشی در حالی که این پیامها میتوانستند زودتر به دست مردم برسند.
اما به باور من، رسانه نمیتواند به بهانه مصلحت و منفعت عمومی، چشمش را بر نابسامانی سیاست ببندد.
- حرف من هم همین است. رسانه باید به منفعت مخاطبش وفادار باشد و این منفعت را بر اساس آنچه خیرعمومی است، الویتبندی کند. در طول هفتههای گذشته و در پی تصمیمگیری دولت و مناقشه بر سر اتمام یا ادامه قرنطینه، رسانههای اصولگرا مثل روزنامههای «رسالت» و «وطن امروز» با طرح تیتر «نان یا جان؟ کدام مهمتر است؟»، کوشیدند دوگانه کاذب نان یا جان را بسازند و چالشی جدید خلق کنند. در حالی که رسانه موظف است در کنار توصیف بحران، کار چارهیابی را هم به طور همزمان در دستور کار قرار دهد.
بله، این بحران اقتصادی ویرانگر است اما هیچ حاکمی نمیتواند بگوید من تصمیم گرفتهام یک تعداد شهروند بمیرند تا بقیه نجات یابند. این «ایمنی گلهای» ترسناک است. ولی اصلیترین پاسخ من به شما این است که صاحبان و دستاندرکاران رسانهها حق ندارند در رابطه با کرونا رفتار سیاسی داشته باشند. صدها برابر بیشتر، نباید در مورد انتخاب سختی که ممکن است جوامع بشری و یا جامعه ایران گرفتارش شوند، هدف سیاسی یا منفعت طلبی جناحی را ارجح بدانند و از بحران به عنوان سوژهای که با آن میتوانند حریف را زمین بزنند، بهره بگیرند. چون چنین تصمیماتی میتوانند تاریخ و آینده ما را تحتالشعاع قرار بدهند.
منظورتان این است که رسانه باید تسلیم تصمیم دولت باشد؟
- نه، رسانه در نهایت باید مدافع خیرعمومی باشد. اگر بپذیریم که رسانهها واقعا رکن چهارم دموکراسی هستند، یکی از کارهایشان این است که بستر را برای طرح همه دیدگاهها و اعمال نظرهمگانی در بطن یک تصمیم سرنوشتساز مهیا کنند.
در بحث رفتارشناسی رسانه، برای من به عنوان یک روزنامهنگار جای سوال بود که چرا این همه به سمت سلبریتی نیوزها یا سیاستمدارها و احتمال ابتلایشان رفتند.
- بله، من هم آن روزها از خودم میپرسیدم به من چه که فلان نماینده قم یا بهمان ورزشکار مبتلا شده یا نشده است؟ به جای این اخبار، روش مقابله با کرونا را به من نشان بدهید. به من بگویید چه طور خودم مبتلا نشوم یا از افزایش بیماری جلوگیری کنم؟ اما وقتی با یکی از اساتید فن در این مورد حرف زدم، او این کار را یک تکنیک رسانهای دانست. یعنی شما میتوانید به وسیله انعکاس این خبر که مثلا خانم «معصومه ابتکار»، معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری یا فلان فرد مشهورهم کرونا گرفته است، به شکلی «وحشت افزایی» کنید برای باورپذیری این که ویروس کرونا آن قدر قوی است که قادر است هر کسی را درگیر کند. او معتقد بود متناسب با موقعیت زمانی و شرایط، رسانهها باید وحشتزایی کنند و در چنین شرایطی، واقعا نیاز به ایجاد وحشت داریم تا مردم به میزان مراقبت و توجه خود بیافزایند. در واقع، این پیام که خطر جدی ویروس کرونا شهروندان و سلامت آنها را تهدید میکند را با مصادیقی همچون سلبیریتیها و آدمهای مهم جامعه گوشزد میکنیم تا ماجرا باور پذیر شود.
به نظر شما روش درستی است؟
- بله؛ قاعدتا در حوزه تکنیکهای رسانهای، حرف ایشان درست و علمی است. اما همیشه صحت یک استراتژی به میزان تحققپذیری آن بستگی دارد. ما باید با سرعت این پیام را منتقل میکردیم که کرونا پدیده خطرناکی است و کسی را هم مستثنا نمیکند. طبعا خبر ابتلای پسرهمسایه ما که با توپ پلاستیکی خود در کوچهشان گُل کوچک بازی میکند، قابل توجه افکار عمومی قرار نمیگرفت اما اخبار سلبریتیها در فهرست تیترهای اصلی رسانه قرار میگیرد. ولی لطفا فراموش نکنید که فرضیهها به شکل ریاضی یا تجربی در بستری سالم و با پارامترهای مفروض استاندارد به نظریه تبدیل شدهاند. جامعه ما دچار یک وضعیت نامتوازن است. سانسور و خودسانسوری در رسانهها، جولان فیک نیوزها و فقدان سواد رسانهای در دو بخش عام و تخصصی در کنار پدیده رسانههای رانتی، مانع از تحقق همه محاسباتی میشوند که بر مبنای قواعد و نظریهها انجام میشوند.
با همه این ترفندها اما کماکان بحث بیاعتمادی به رسانه پا برجا ماند.
- بله، همانطور که گفتم، موقعیت بیثبات رسانهها و دو قطبی قدرتمند بین رسانههای داخلی و خارجی که ناشی از سیاستزدگی افراطی و بهرهگیری سیاسی از رسانهها است، روز به روز بحران بیاعتمادی را عمیقتر و شدیدتر میکند. نخستین عارضه این بحران این است که عملا در ایران مرزهای راست و دروغ یا تشخیص حقیقت مبهم هستند و ما شاهد یک وضعیت مهآلود هستیم. گاهی پس از تماشای برخی از ویدیوهایی که در فضای مجازی دست به دست میچرخند، حس میکنم وضعیت ما به یک موقعیت آخرالزمانی شباهت دارد.
آدمها درچنین مواقعی، خنگ و گنگ میشوند و هر رخداد یا حرکتی بر وحشت، استرس و سردرگمی آنها میافزاید. مردم امروز در رویارویی ناگهانی با این پاندمی، با خود حرف میزنند و یکی زیر گوشش آنها میگوید که وای، مگر میشود یکی بمیرد و نتوانی در مراسم خاکسپاری او شرکت کنی؟
شوربختانه، رسانههای عمومی حتی در حال حاضر هم اسیر غفلت بزرگی هستند. این روزها رسانهها در تشخیص، تحقیق و چارهاندیشی برای درمان کاربردی سندرومهای روحی و روانی روزگار بعد از کرونا نیز کم کارند و گویا تنها بحران اقتصادی عصر پساکرونا همه افق دیدشان را گرفته است.
چه بسا رسانههای امروز موظفند به واکاوی، توصیف و چارهیابی برای انواع سندرومهای عصرپساکرونا بپردازند و آنها را درهمه ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بنگرند. تجربه پس از جنگ جهانی و حتی همین تجربه اخیر جنگ هشت ساله ایران و عراق نشان دادهاند که بازسازی یک بعدی، توسعه نامتوازن و رشد یکسویه، چهرهای کاریکاتوری از جامعه میسازد و به جای درمان آسیبهای دیروز، جامعه درگیر بحران دیگری به نام عوارض عدم تقارن خواهد شد. ظاهرا در نخستین نگاه، ویرانی اقتصادی ناشی از ویروس کرونا به اندازه خود آن خسارت آفرین است. ولی انسانهای صدمه دیده با زخمهای روحی و روانی این بیماری مهلک نمیتوانند اقتصاد ویران را به شکل سالم وماندگار بازسازی کنند؛ همانطور که ضربات مشابه قبلی، بشر را سالها درگیر خود کرده است و زمان زیادی لازم بود تا بالاخره سلامت روانی نسبی به جامعه برگردد. با این وجود، باید منصفانه بگویم که چند رسانه به شکل موردی در این حوزه کار کردهاند.
مثال میزنید؟
-چند مورد روزنامه «ایران» و چند مورد هم روزنامه «همشهری» به عوارض روحی و صدمات روانی و آسیب دیدگی بهداشت روانی جامعه توجه کردند و در مورد ترومای بعد از کرونا نوشتند. اما به علت قهر کلی جامعه از رسانهها، این مطالب هم دیده نشدند. صداوسیما که خوشبختانه داشت و کماکان دارد با «شنگول و منگول و حبه انگور» خوش میگذراند و خوشبینیها و یا امیدهای واهی فانتزی ارایه میدهد.
سمت دیگر ماجرا هم درگیر سیاهنماییهای افراطی است. این در حالی است که ظرف هفته گذشته شاهد بودیم نهادهای جهانی نسبت به رشد خشونت خانگی و افزایش آماری پدیده کودک آزاری در دوران اعمال سیاست قرنطینه هشدار دادند. به گمان من، طرح این گونه مشکلات و پرسشگری از مدیران و مسوولان جامعه وظیفه رسانهها است؛ برای نمونه، با همه سانسوری که در ارایه آمار از سوی چینیها مشاهده شد، گفته میشود در دوره همهگیری، نرخ طلاق در «ووهان» افزایش یافت. شناسایی این گونه موارد و مقایسههای آماری و تحلیل دادهها وظیفه ثانویه رسانهها پس از خبررسانی است. یک روزنامهنگار باید دردها را طرح کند و از کارشناسان مربوطه راه حل بخواهد. روزنامهنگار که علامه دهر یا جامعهشناس و یا ایمونولوژیست نیست که خودش بخواهد راهکاری ارایه دهد اما کارش طرح سوال است.
اما روزنامهنگار عصر کرونا، خانهنشین است؛ به دلیل همان معذوریتهای پزشکی که وجود دارد.
-این موضوعی نیست که جامعه ما به تنهایی درگیرش شده باشد. فکر میکنم کل جامعه جهانی درگیر آن است. در گذشته خبرنگاران پشت سر یا حتی همراه سربازانی که میجنگیدند، در خط اول جنگ حضور داشتند و گزارش بلافصل میدادند. «کاوه گلستان» عکاسی بود که به خاطر انعکاس آن چه که در پی جنگ بروز کرده بود، روی مین رفت. کاوه در ایام صلح، جانش را از دست داد و اکنون روی سنگ مزارش نوشتهاند کسی که به خاطر ثبت حقیقت کشته شد.
ثبت عینی حقیقت آن قدر مهم است که فردی مانند کاوه یا دیگران جان خود را به پایش گذاشتهاند. وقتی میگوییم خبرنگاری عرصه خطر است، دقیقا به همین دلایل است. طبعا کسی در دفترش کشته نمیشود. اما در موقعیت کرونا، به درست یا به اشتباه، میزان ارتباط خبرنگارها با سوژه به اندازه ارتباط سایر شهروندان است؛ یعنی اغلب ما در خانه نشستهایم و به وسیله تلفن و اینترنت خبرگیری میکنیم و گزارش میدهیم. اما شاید بشود که خبرنگار با حفظ فاصله و مسایل ایمنی، در بیمارستانها حضور یابد و از نزدیک اطلاعرسانی کند. به نظرم در هر صورت، یعنی این که ما چه در برخورد با کرونا پیروز بشویم و چه ببازیم، یک وظیفه بزرگ داریم و آن این است که برای نسل بعد حقایق و وقایع را ثبت کنیم و به عنوان میراث، به یادگار بگذاریم. کما این که گذشتگان هم برای ما گذاشتند. «بیهقی» در قرن هفتم یک تاریخنویسی کرد و امروز همان تحولات که در قالب کتب «تواریخ» تجمیع شدهاند، نقش چراغی در تونل تاریک را ایفا میکنند.
از قهر کلی جامعه با رسانه گفتید، نتیجه این قهر به کجا میانجامد؟
- نتیجه این قهر باعث شده است که مخاطبان ایرانی به سمت فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هجوم ببرند که به نظرم یک جور «هجرت اعتراضی» است.
آیا سوشال مدیا جای رسانه را پر میکند؟
- سوشال مدیا ویژگیها، محاسن و البته معایبی هم دارد. دقت کنید که ما در دل یک بحران بیسابقه، بین رسانهها، اینترنت و سوشال مدیا گم شدهایم و نمیدانیم راه کجا و چاه کجا است؟ سوشال مدیا میتواند منجر به بروز ایدهها و راهکارهای تازه بشود چون به طور محلی و با دقت و نزدیکی بیشتری به منبع خبر و محل وقوع بحران نزدیک است؛ یعنی شما میتوانید با فردی ارتباط برقرار کنید که در محل حادثه مستقر است و با استفاده از شهروند خبرنگاران، اطلاعات دست اول داشته باشید. همین نکته به دادهها و نمونههای آماری کمک میکند؛ مثلا فردی مسوول بخش فلان بیمارستان است و از روی دفتر و دستکی که دارد، میتواند به شما بگوید در طول ۱۰ روز گذشته چند نفر درگذشتهاند.
وقتی افراد بتوانند خارج از سانسورهای قراردادی و بخشنامههای فیلتر کننده، اطلاعات را دست به دست کنند و مردم بتوانند در مورد این اطلاعات تحلیل یا ارزیابی داشته باشند، خود به خود زمینه مشارکت و اظهار ایدههای نو فراهم میشود؛ مثلا من شنیدهام ایده جریمه ۵۰۰ هزارتومانی در جادههای کشور از دل همین سوشال مدیا در آمده است. ایده اقناع ایجاد محدودیت رفت و آمد و مسافرت، علیرغم هزینه سنگینی که ممکن است بر دوش پلیس بگذارد هم از سوشال مدیا سر برآورده است. بهرهوری این ایدهها مهم هستند. کسی نمیتواند بگوید من عالم دهرم و تنها من هستم که میدانم راه نجات از این بحران چیست! اما در عین حال، باید بدانیم شهروند خبرنگار یک روزنامهنگار حرفهای نیست و خبرش شاید فاقد عناصر اصلی و ضروری باشد؛ عناصری که یک خبرنگار حرفهای آنها را طبقهبندی میکند و متناسب با تشخیص حرفهای و تجربی خود، در نگارش خبر و گزارش، آنها را منشور میکند. از طرف دیگر، مهمترین چالش آنها، فیک نیوزها هستند.
رسانه حرفهای هم میتواند درگیر اخبار تقلبی باشد.
- بله، رسانههای بزرگ هم درگیر این آفت میشوند. اما انتظار میرود که چون افراد حرفهای با سابقه آشنایی با اصول خبر و پشت نام یک رسانه قرار گرفتهاند، کمتر درگیر باشند. در سوشال مدیا، مخاطب عام ممکن است مشکل دیگری هم داشته باشد و آن قدرت تمایز سره و ناسره است؛ یعنی نتواند فرق دروغ و راست را تشخیص بدهد. شما با یک «آی دی» وارد میشوید و پشت خبری که میخوانید، چهره واقعی گوینده خبر و حتی شاید نامش را ندانید.
سوال آخر این که آیا آمار تلفاتی که توسط رسانههای داخلی مطرح میشود، به واقعیت نزدیک است؟
- آمار در ایران یک مساله پرحاشیه و مصیبت تاریخی است که هم اکنون هم یکی از چالشهای مهم ما است. مخدوش بودن آمار حتی برای دست اندرکاران امور هم باعث شده است نتوانند در سیاستگذاریها، تصمیمات درستی بگیرند؛ نمونهاش چالشی است که بین پزشکیان و نمکی دیدیم. تقابل دو مسوول که یکی از آنها زمانی سکاندار سیستم سلامت کشور بوده و دیگری این روزها وزیر بهداشت است. پزشکیان در غیاب «علی لاریجانی»( رییس مجلس شورای اسلامی) که کرونا گرفته و در خانه خوابیده بود، به آقای نمکی گفت هفتهها پیش دولت میبایست «لایحه طرح ایمنی در برابر کرونا» را ارایه میداد و بنا بود این لایحه توسط کمیسیونهای تخصصی خوانده، بررسی و تصویب میشد.
به هر حال، این مساله مهمی است که فارغ از این که کلیت آن به نفع مردم باشد یا نباشد، باید مراحل اداری آن زودتر انجام میشد و به طرح دو فوریتی به سرانجام میرسید.
به نظر من، این تعلل نشان میدهد کسی که قرار است لایحه را بنویسد، خودش دچار سردرگمی ناشی از فقدان آمار است. آنقدر آمار درستی وجود ندارد که آقای «کیانوش جهانپور»، سخنگوی وزارت بهداشت را به آن نقطه میرساند که با همه ملاحظه کاریهایش بگوید چینیها در رابطه با کرونا به جهان دروغ گفتهاند. دروغی که توسط چین شروع شد، شاید علت بالا گرفتن بحران جهانی باشد. مسوولان ما هم اگر اندکی دقت کنند، به ضربهای که خودشان از دروغ چینیها خوردند، پی خواهند برد و شاید به این نتیجه برسند که ادامه پنهانکردن آمار از شهروندان و افکار عمومی، در دراز مدت به خودشان ضربات مهلکی خواهد زد.
یکی از روزنامهها تیتری زده بود با عنوان «دموکراسی کرهای یا دیکتاتوری چینی؟» این تیتر، اشاره درستی به شیوه برخورد سیاستمداران با یک اتفاق واحد است. میتوان از تجربه کره و چین نتیجه گرفت که شاید کرونا یک بلای طبیعی باشد اما شیوه برخورد حاکمان و عملکرد حکومتها در برابر این بحران میتواند در نقش خائنانه یا خدمتکارانه ظهور کند و ممکن است منجر به مهار یا شیوع بشود.
عدم اطلاعرسانی به شهروندان و حکومت «خود محور» نه تنها ما را به رستگاری نرسانده بلکه به سمت ته دره هل داده است. این بار نمیتوان و نباید تجاهل کرد بلکه با جان افراد که مهمترین سرمایه طبیعی آنها است، سر و کار داریم و حق نداریم به راحتی سیاست خود محوری را در راس حکومت اعمال کنیم.
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
ادامه سرکوب خبرنگاران؛ اینبار به بهانه کرونا
گزارشگران بدون مرز سرکوب روزنامهنگاران ایرانی را به دلیل اطلاعرسانی از کرونا محکوم کرد
سرکوب رسانهها در برابر کرونا؛ چرنوبیل ۲۰۲۰
شیوع کرونا؛ فقدان رسانههای آزاد و پنهانکاری مسوولان
منع اطلاعرسانی درباره کرونا؛ تخلف آشکار دولت
تهدید به مرگ و احضار به دادگاه یک پزشک به خاطر اطلاعرسانی درباره کرونا
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر