آیا پدیدهای تحتعنوان جشنواره فیلم فجر با ابعادی که در این سالها به خود گرفته و در عمل به دو جشنواره جداگانه جهانی (در اردیبهشت یا خرداد هر سال) و ملی (به همان سیاق سنتی، در طول مناسبت جشن سالگرد انقلاب و در میانه بهمنماه) گسترش یافته، در طول ۳۸ سالی که از پیدایش آن میگذرد، پیش رفته و به ارتقا رسیده است؟ آیا جلوههای اجرایی امروزی، نشانی از ترقی تفکر جاری در آن به شمار میرود؟ این مرور تاریخی و متکی به اطلاعات هر دوره و هر دهه، میکوشد به برآیند وضعیت کنونی در نسبت با شرایط اولیه آن در آغاز دهه شصت دست پیدا کند.
جلوگیری از مرگ و لغو سینما
برگزاری نخستین جشنواره فجر در سال ۱۳۶۱ منهای چگونگی برپایی، به دو پدیده مهم دیگر در کلیت نظام و ادعاهای فرهنگی آن پیوند میخورد که بیرون از محدوده خود جشنواره میایستادند: یکی قیاس ناگزیر بین آن و جشنواره جهانی فیلم تهران در سالهای دهه ۱۳۵۰ که خواهناخواه به مقایسه اعتبار فرهنگی دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی میانجامید و دیگری، نوعی مشروعیت بخشیدن به بقای سینما در ایران بعد از انقلاب که در شکلگیری جشنواره سینمایی خودش را نشان میداد.
در مورد نخست، حضور فیلمها و فیلمسازان و بازیگران بزرگ جهان در شش دوره جشنواره فیلم تهران که از ستارگان محبوب سراسر جهان تا فیلمسازان سینمای مدرن اروپا تا بزرگانی از هالیوود، طیف گستردهای داشت، باعث میشد که مقایسه جشنواره فجر با آن، به شوخی شبیه باشد. بهویژه ازاینجهت که جشنواره فجر تا ۱۵ دوره، بینالمللی نبود و تنها در بخش سینمای کودک و نوجوان، فیلمهایی از کشورهای دیگر در آن شرکت داشت که در همین زمینه نیز اولا فیلمها بر اساس ضوابط داخلی مانند لباسهای پوشیده، نبود تماس فیزیکی بین زن و مرد و ننوشیدن مشروب، گزینش میشد و از انتخاب به معنای هنرشناسانه، خبری نبود و ثانیا با استقلال جشنواره کودک و برگزاری آن در اصفهان، عملا وجه بینالمللی دیگری برای جشنواره فجر باقی نماند مگر بخشهایی مانند «سینما و ادبیات»، «گنجینههای فیلمخانهای»، «جشنواره جشنوارهها» و «نمایشهای ویژه» که از دورههای پنجم و ششم اضافه شدند و از عناوینشان روشن است که غیررقابتی بودند. البته بخش مسابقه بینالملل که در دهه دوم به جشنواره افزوده شد، حکایات گزینشی خود را داشت که در گزارش دوم درباره دهه دوم به آن خواهیم پرداخت.
اما همین محدود شدن رقابت به سینمای ایران، مورد دوم را تثبیت میکرد: در سالهایی که جناح حزبالله و انجمن اسلامی در هر دانشگاه و وزارتخانهای سرنوشت هر فعالیت فرهنگی را به خواست خود و با تحمیل این خواست، رقم میزد، این نگرش بهطورجدی و با قدرتی خطرناک مطرح بود که آیا اساسا سینما یا حتی تولید هنری در جامعه بهاصطلاح انقلابی، ضرورتی دارد؟
جمله مشهور آیتالله خمینی یعنی «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم» ظاهرا باید برای تندروهایی که کمر همت به انهدام و اتمام سینما در ایران بسته بودند، نوعی فصلالخطاب به حساب میآمد. ولی چنین نشد و همچنان تخلیه و گاه سوزاندن انبار فیلمهای قبل از انقلاب و حتی آرشیو فیلمهای خارجی، فراخواندن بازیگران سینمای قدیم به دادسرا و محدود شدن تولیدات سالهای اولیه بعد از انقلاب به فیلمهایی درباره انقلاب (و بعد، جنگ ایران و عراق تحتعنوان «سینمای دفاع مقدس»)، این نگرانی را تشدید میکرد که سیستم رسمی، سینما را مفسده تلقی میکند.
برپایی یک جشنواره سینمایی دولتی که زیر نظر اداره کل تحقیقات وزارت ارشاد وقت برگزار شد، میتوانست جایی هرچند کوچک برای سینما و باقی ماندن آن باز کند. بدین معنا که این عرصه، گردش تولید و نمایش رسمی دارد و با نظارت دولت، بناست به حیات خود ادامه دهد.
دوره اول: توقیف سه فیلم پیشگو
اما احتیاطها با شدت تمام برقرار بود. بله، جشنواره برگزار میشد؛ اما دوره اول آن با بلاتکلیفی مشخصی همراه بود: از طرفی ۲۲ فیلم را در بخش غیررقابتی «سینمای بعد از انقلاب اسلامی» قرار دادند و بدون اعلام اسامی هیات انتخاب (رویهای که تا چند سال ادامه پیدا کرد)، تنها ۴ فیلم را برای شرکت در بخش مسابقه، شایسته دانستند. اما از طرف دیگر، هیچ فیلمی را لایق جایزه اعلام نکردند و اساسا مسابقه دوره اول چنان بدون برنده ماند که در بسیاری تاریخچههای چاپشده یا اینترنتی، اولین جشنواره فیلم فجر به اشتباه کاملا غیررقابتی ثبت شده است.
درحالیکه چهار فیلم «سفیر»، «اشباح»، «خط قرمز» و «مرگ یزدگرد» در بخش مسابقه حاضر بودند و از بین آنها دو فیلم «خط قرمز» ساخته «مسعود کیمیایی» و «مرگ یزدگرد» ساخته «بهرام بیضایی» بهعلاوه فیلم «حاجی واشنگتن» ساخته «علی حاتمی» که در مسابقه نبود، توقیف شدند.
مشکل وزارت ارشاد با فیلم کیمیایی، یکی از مضمونهای آن بود که نشان میداد نیاز سیستم به ماموران امنیتی محدود به حکومت پهلوی نیست و در دوران بعدی نیز ادامه خواهد داشت.
فیلم بیضایی باوجود بهانه حجاب، در اصل به دلیل تصویر پایانی حمله سپاهیان اسلام به ایران انتهای دوره ساسانی، دچار مشکل نمایش عمومی شد؛ باوجود آنکه مطلقا در ستایش پادشاهی نبود و از ساسانیان تصویری آمیخته به ستم بر مردم خلق میکرد.
فیلم حاتمی نیز شرح زندگی نخستین سفیر ایران در آمریکا را با رنج و سرخوردگی درمیآمیخت و نمیتوان برای ممنوعیت اکران آن، دلیلی جز این یافت که لابد سیستم نگران همانندیهایی میان سادگی و سادهلوحی «میرزا حسینقلیخان صدرالسطلنه» با سیاست خارجی خود بوده است.
شاید آن زمان کسی نمیتوانست تصور کند که شدت اهمیت این سه فیلم و نوعی خصلت پیشگویانه نسبت به مسائل جاری دهههای بعد ایران تا چه اندازه کلیدی است و توقیف در جشنواره اول فجر، چگونه از آگاهیبخشی آنها جلوگیری میکند.
دورههای دوم تا نهم: غیبت معیارهای سینمایی
توقیف سه فیلم مهم اولین جشنواره فجر، به یکی از نگرانیهای مداوم سینماگران ایرانی در سالهای بعدی بدل شد: اینکه فیلمی در طول جشنواره بیش از اکران عمومی، زیر ذرهبین ناظران و اصولگرایان قرار بگیرد و با واکنشهای جدلآمیز آنها نسبت به هر واقعنمایی معاصر یا هر مضمون اصیل و انسانی، خطر ممنوعیت فیلم افزایش یابد؛ اما در طول سالهای دهه شصت تا نزدیک به اواخر دهه هفتاد، حضور تمام محصولات سالانه سینمای ایران در جشنواره، اجباری بود!
تنها راه یافتن به بخش رقابتی یا حضور در بخش «مرور یک سال سینمای ایران» بود که توسط مدیران دولتی و اعضای بهشدت گزینشی هیاتهای انتخاب، تعیین میشد. ازاینرو، فیلمی نمیتوانست بهمنظور پرهیز از رفتن زیر آن ذرهبینی که گفتیم، از شرکت در جشنواره خودداری کند.
اتفاقی که با تغییر این تحمیل، در انتهای دهه هفتاد و در طول دهه هشتاد بارها رخ داد و فیلمهای اجتماعی-انتقادی چون «شوکران» و «زیر پوست شهر» بهقصد نجات از نظارت تنگنظرانه ایام جشنواره، بدون شرکت در آن راهی اکران عمومی شدند.
در هیاتهای داوری جشنواره طی سالهای دهه شصت که درمجموع ۴۴ عضو داشت، تنها ده نفر سابقه فعالیت سینمایی داشتند و بقیه، صرفا نماینده نگرش رسمی و دارای سوابق مدیریتی و نظارتی بودند.
میان آن ده نفر نیز شش نفر «منوچهر عسگرینسب، علیرضا شجاعنوری، سیفالله داد، محمدعلی نجفی، ابراهیم فروزش و منوچهر محمدی» در کنار فیلمسازی، تهیهکنندگی یا بازیگری، بابت سابقه مسوولیت در بنیاد سینمایی فارابی، سازمان صداوسیما یا آنچه در آغاز سرپرستی امور سمعی و بصری وزارت ارشاد نام داشت، مورد وثوق سیستم بودند و در گروههای داوری گنجانده شدند.
در دوره نهم، «ابراهیم حاتمیکیا» ظاهرا بهعنوان کارگردان در هیات داوران حضور داشت. اما آن زمان او تنها سه فیلم ساخته بود و بدیهی است به دلیل نزدیکی به خوانش رسمی، بر هر کارگردان مجرب دیگری برای داوری ترجیح داده شد.
نتیجه داوری این گروهها نیز بهطور طبیعی از معیارهای سینمایی و هنری دور میماند. بازیگری با قدرت و ظرافت کار «سوسن تسلیمی»، برای هیچیک از نقشهای منحصربهفردش در «مادیان»، «طلسم» و «شاید وقتی دیگر»، برنده جایزه نمیشود؛ صرفا به این دلیل که ممیزان در قالب داور نشستهاند و با ایدئولوژی او مسئله دارند.
فیلم «باشو غریبه کوچک» که بعدتر بارها در نظرسنجیهای منتقدان و سینماگران بر جایگاه بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران نشست، در دوره چهارم جشنواره فقط در بخش سینمای کودک نمایش داده شد و جایزهای به آن تعلق نگرفت و بابت نگرش انسانی ضدجنگ تا دو سال بعد از پایان جنگ، توقیف هم شد!
آنچه در سال ۱۳۶۵ بهعنوان یکی از پربارترین سالهای سینمای ایران با مرارت و خلاقیت فیلمسازان خارج از مناسبات دولتی اتفاق افتاد، میتواند برای توصیف وضع و حال جشنواره در دهه اول برپایی، کفایت کند: فیلمهای ماندگاری چون «ناخدا خورشید» (ناصر تقوایی)، «اجارهنشینها» (داریوش مهرجویی)، «خان دوست کجاست» (عباس کیارستمی)، «شبح کژدم» (کیانوش عیاری)، «شیر سنگی» (مسعود جعفری جوزانی) و «طلسم» (داریوش فرهنگ) در بخش مسابقه حاضر بودند، اما جایزه بهترین فیلم به «پرواز در شب» (رسول ملاقلیپور) تعلق گرفت که شعاری، متعلق به قالب دفاع مقدس و تولید دولتی بود.
بعدها خود ملاقلیپور که فیلمهای ضدجنگی چون «سفر به چزابه» و «نجاتیافتگان» ساخت (این دومی را با نام «تا آخرین نفس» اکران کردند که جنگیدن تا لحظه آخر را ترویج کنند و بر مضمون ضدجنگ آن سرپوش بگذارند)، از فیلم تبلیغاتی «پرواز در شب» دل خوشی نداشت و حتی از خود عصبانی بود که زمانی آن را ساخته است. اما جشنواره فجر از همان زمان بر آن بود که تریبون تبلیغات رسمی باشد و دغدغه هنر و ارزشهای سینمایی نداشته باشد.
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر