یک عضو هیأت علمی «دانشگاه شهید بهشتی» در ایران نوشته است: «شواهد نشان میدهند روزنامهها بیشتر و مجلات شاید کمتر، نوعی اضمحلال و مرگ تدریجی را تجربه میکنند. سیاستگذار و حکمرانی که به ساختن جامعهای توسعه یافته، با شاخصهای تمدن، دموکراسی و مبارزه با فساد و توسعه فرهنگی میاندیشد، باید از شنیدن چنین گزارهای بر خود بلرزد و عمیق اندیشه کند.»
«محمد فاضلی» در تحلیل شرایطی که نشریات را در کشور به این نقطه رسانده، نظام صدور مجوزهای مطبوعاتی در کشور را عقبمانده و نامتناسب با روح زمان عنوان کرده است: «تیراژ برخی روزنامههای کشور بین چهار تا ۱۰ هزار نسخه است. گاه تا نیمی از این تیراژ هم در باجه فروش نمیرود. بخش عمدهای از تیراژ باقیمانده فقط در تهران مصرف میشود. این بدان معنا است که روزنامه باید برای انتشار متونی که حداکثر بین دو تا پنج هزار خواننده دارد، مجوز بگیرد و سردبیر و مدیر مسوول برای انتشار متنهایی که نامناسب تشخیص داده میشوند، راهی دادگاه شوند. حکایت مجوز گرفتن و دادگاه رفتن برای نوشتهای که حداکثر پنج تا ۱۰ هزار تیراژ دارد، در حالی است که نویسندگان متنهای تلگرامی و اینستاگرامی گاه مخاطبان میلیونی و چند صد هزار نفری دارند بدون مجوز گرفتن و دادگاه رفتن. یعنی در روزنامه نوشتن، در واقع انتخابی غیرعقلانی و پرهزینه است. نتیجه چنین وضعیتی آن است که فضای مجازی – با محدودیتهای کمتر و با پرداختن به مسایلی که خواننده بیشتری جذب میکند – رقیب جدی فضای مطبوعاتی کشور میشود و به تدریج روزنامهها مرجعیت خود را در اطلاعرسانی از دست میدهند.»
او ناامنی شغلی، سیاسی و حتی امنیتی که روزنامهنگاران را تهدید میکنند را دومین دلیل در رسیدن مطبوعات به این وضعیت دانسته است:«روزنامهنگاری اگرچه هنوز در بین برترین رشتههای علوم اجتماعی و ارتباطات جا دارد اما آنقدر شغل ناامن، پرخطر و بیثباتی است که برترینهایی که بتوانند در عرصههای دیگر زندگی خود را تأمین کنند، دست به این کار نزنند. نتیجه این وضعیت، توسعه حضور افرادی در این عرصه است که الزاماً آموزشهای روزنامهنگاری ندیدهاند و بهدلیل خطرات و ناامنیهای آن، هم بهصورت حرفهای مشغول روزنامهنگاری نمیشوند و هم به احتمال زیاد برای مدت طولانی در این حرفه باقی نمیمانند. بدیهی است که خروجی روزنامهنگارانه این نوع روزنامهنگاران کمک شایانی به کیفیت روزنامهنگاری و حفظ جایگاه آن در نزد مردم نمیکند.»
فاضلی به افزایش شدید قیمت کاغذ بر اثر جهشهای تورمی هم اشاره کرده است:«روزنامهای نظیر "همشهری" که زمانی به تیراژ بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ هزار نسخه نیز میرسید و ضمیمه آگهیهای آن به چند صد صفحه رسیده بود، امروز با تیراژ تا ۷۰ هزار نسخه منتشر میشود و تیراژ زیر ۲۰ هزار نسخه را نیز تجربه کرده است.»
او معتقد است تیراژ در مطبوعات را دیگر بازار یا سلیقه مخاطب تعیین نمیکند بلکه مقدار کاغذ در دسترس مطبوعات است که تعیینکننده تیراژ است:«تصور کنید روزنامهای با مثلاً هزار یا چند صد نفر کارمند بخواهد با تیراژ ۷۰ هزار نسخهای اداره شود؛ نزدیک به ۵۰ درصد قیمت روزنامه در زنجیره پخش توزیع میشود، بخشی از تیراژ به فروش نمیرود و در نهایت این چنین روزنامهای باید با درآمد حاصله از فروش ۳۰ تا ۳۵ هزار روزنامه اداره شود. مطبوعاتی که تیراژ کمتری دارند، وضعیت بدتری نیز خواهند داشت. نتیجه طبیعی این وضعیت آن است که پایین آمدن تیراژ سبب دور شدن آگهیها از روزنامه نیز میشود.»
او نوشته است این واقعیت را هم باید در نظر داشت که سایتهای تبلیغاتی اینترنتی نظیر «دیوار» یا «شیپور» نیز در چهار سال گذشته به رقیب جدی آگهیهای روزنامهها تبدیل شدهاند:«حال و روز مطبوعاتی را تصور کنید که از سویی رقبایی سرسخت نظیر سایتهای اینترنتی دارند و از طرفی با گرانی کاغذ و هزینههای ناشی از تورم که بر دستمزدها، هزینه انتشار و سایر ملزومات تحمیل میشود، قرار است خودشان را اداره کنند و در محیطی بیثبات و ناامن هم زیست میکنند.»
فاضلی چهارمین مشکل مطبوعات در ایران را نبود «قانون کپیرایت» دانسته است: «روزنامهها مالک مطالب تولیدی روزنامهنگاران نیستند و فقدان کپیرایت سبب میشود مطالب تولیدی روزنامهها تغذیهکننده خبرگزاریها و سایر بازنشرکنندههای اخبار و مطالب ایشان در فضای مجازی باشند. برخی روزنامهها تلاش کردند تا در فضای مجازی برای خود کسبوکار راه بیاندازند اما این نیز عملاً به شکست انجامید و در رقابت برای کسب مخاطب، حتی برخی روزنامهها ارایه نسخه مجازی خود را نیز رایگان ساختهاند. این وضعیت نیز بر فشار مالی علیه روزنامهها افزوده است.»
او پنجمین عامل را از دست رفتن تیراژ روزنامههای پرمخاطب عنوان کرده که موجب خالی شدن باجههای روزنامهفروشی از مخاطب میشود: «روزنامههای پرتیراژ و دارای مخاطب زیاد دو وظیفه جانبی هم انجام میدهند؛ اول، مخاطب را پای باجه میکشند و بنابراین روزنامهای که چندصد هزار تیراژ دارد، چندصد هزار نفر را پای باجه میآورد و سبب میشود روزنامهها و مجلات دیگر هم به مخاطب معرفی شوند. دوم، این گونه روزنامهها روح روزنامهخوانی را در مخاطب زنده نگه میدارند. مرگ تدریجی روزنامههای بزرگ به معنای از دست رفتن هویت باجه روزنامهفروشی است. ایران هنوز کشوری نیست که روزنامهها از طریق نظام پستی به دست مشترکین برسند و بنابراین باجه در آن جایگاه مهمی فراتر از جایی برای فروش روزنامه دارد. باجه روزنامهفروشی، فضایی فرهنگی، جایی برای چشمچرانی روی تیترها و آشنا شدن با سایر مطبوعات است.»
این عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به نقش نظام آموزش و پرورش به عنوان عامل ششم اشاره کرده است:« نظام آموزش و پرورشی که در آن عادات خواندن هر سال بیشتر تضعیف میشود، دست در دست فضای مجازی که مردم را به کوتاهنوشتههای زرد عادت میدهد، عادات خواندن روزنامه را از مردم میگیرد. نسلهای جدید هر چه بیشتر با روزنامهخوانی بیگانه میشوند و محدودیتهای بسیار مطبوعات که آنها را از همسویی با خواستهای نسلهای جدید بازمیدارد، بر شدت این عارضه میافزاید.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر