محمد تنگستانی
پروژه جدید ایرانوایر«ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما،هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستانها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن، به آنها اهمیت داده نشده است.ما بدون گزینش و یا جهتگیری سیاسی، آنها را به مخاطبان «ایرانوایر» معرفی خواهیم کرد.
در بخش اول این پروژه،اولویت ما هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند،میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.
غزاله در معرفی خود میگوید:
متولد ۱۳۷۶در یکی ازشهرستانهای استان مرکزی، شهرستان «شازند»هستم. در یک مدرسه «نمونه دولتی» درس خواندهام که قاعدتا بیشتر از مدارس دولتی به دانشآموزان اهمیت داده میشود.در دوران راهنمایی برعکس همکلاسیهایم که علاقمند به مطالعه رمان هستند، ترجیح میدادم که بهجای اینکه خواننده رمانهای منتشر شده باشم، نویسنده آن کتابها بشوم و توسط همکلاسیهایم خوانده شوم. زنگهای انشاء کمکم سبب شد به این رویا و آرزویم نزدیک بشوم و نوشتههایم را بخوانم و همکلاسیهایم مخاطب آن نوشتهها باشند. همیشه فکر میکردم قرار است نویسنده رمان باشم اما بعدها متوجه شدم که میتوانم شعر هم بنویسم و شاعری کنم. در چند جشنواره استانی و کشوری شرکت کردهام. استادم یک روز خطاب به من گفت: «اگر در تهران زندگی میکردی و بعد در این جشنوارهها شرکت، بدون تردید موفقتر بودی. به شهرستانیها کمتر بها داده میشود». تا حدی هم خودم به این گفته باور دارم.
دانشجوی رشته علوم اجتماعی هستم. هرچند نسبت به انتخاب رشته تحصیلیام در دانشگاه خانوادهام مخالف بودند اما خب من براین باورم که قرار نیست همه دکتر یا مهندس شوند. جامعه به شغلهای دیگری هم نیاز دارد. امیدارم بودم وارد رشته «جامعه شناسی» بشوم اما خب نشد و در حال حاضر مشغول تدریس در یکی از مدارس شهرستان خودمان در رشته حسابداری هستم.
هر منطقه با توجه به آب و هوا،زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته،سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است.گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
- قطعاخیر. از وقتی که خیلی سن کمی داشتم بود با رفتارها و ایدههای حکومت در رابطه با خیلی از مسائل مخالف بودم و جالبتر اینکه هم سنوسالهای زیادی داشتم و دارم که هم فکر خودم هستند.البته مخالف من و دوستانم هم کم بیش هستند اما فکر میکنم تعداد ما بیشتر است. سال ۱۳۸۸ تازه وارد دروان راهنمایی شده بودم نه تنها بنده بلکه خیلی ازافراد را میشناختم که اصلااعتقادی به آن چیزی که رژیم دنبالش بود،نداشتند. یکی از بازوهای فرهنگسازی درجامعه آموزش پرورش است، بااینکه فرهنگ اسلامگرایی را مرتب برسرمان میزنند و تلاش میکردند که از همان دروان کودکی درمدارس اینها را به خورد بچهها بدهنداما دانشآموزانی هستند که نه تنها تحت تاثیر قرار نمیگیرند بلکه نظر خودشان را هم بیتوجه به خیلی ازمسائل ابرازمیکنند. به عنوان یک دهه هفتادی باصراحت میگویم حکومت در تربیت اسلامی ما موفق نبوده است.
برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟
- هم موافقم هستم و هم مخالف. چون خودم بارها حداقل دردوران دبیرستان شنیدم که مثلا اگه ازپژوهشسرای یکی ازمناطق تهران بودی قطعا موفق میشدی و... دررابطه با خانمها، کسایی را میشناسم که خیلی جا برای پیشرفت داشتن یاحداقل اینکه دوست داشتن درس بخوانند، انگیزه داشتند اما خب زود ازدواج کردند و درگیر مسائل زندگی شدند و جالب است که بدانید اغلب آنها معتقد بودند اگر دریک جامعه بزرگ تر زندگی میکردند هیچوقت تن به ازدواج نمیدادند و حتما به طرف آرزوهاشان قدم برمیداشتند و از جهتی هم مخالف هستم چرا که آدمهایی را هم میبینم که در شهرستان بودند و یا ازمناطق کوچک با هنر آشنا شدند اما پیشرفت کردند و موفق بودهاند.
گمان میکنید، در شهر و استان شما باید چه اتفاقاتی رخ بدهد تا هنرمندان استان بتوانند بهتر به جامعه معرفی بشوند؟
- باید پیگر کسانی بود که با شرایط مشترک موفق بودهاند. نباید از ابراز عقیده و فکر ترسید.
چه راههایی برای مبارزه با سانسور در هنر و زندگی روزمرهتان پیش گرفتهاید؟
- در دوران دبیرستان یک قاضی را دادگستری به مدرسه ما آوردند، آقای قاضی از بدی گوشی موبایل و اینترنت و فیسبوک و این چیزها برای ما حرف زد و کل حرفش این بود که سمت شبکههای اجتماعی نروید و این شبکهها خوب نیستند. میگفت اینها را درست کردهاند تا شما را منحرف کنند در حالی که بچههای خودشان از این چیزها استفاه نمیکنند بچههای «اوباما» رئیس جمهور آمریکا را هم مثال زد و ادامه داد که چرا بچههای «اوباما» فیس بوک ندارند. طوری از فیلتر کردن اینترنت حرف میزد که گویا حق با آنهاست. آخر سر یک سوال از قاضی پرسیدم. خطاب به قاضی گفتم؛ ما میدانیم هر چیزی که سودی دارد ضرری هم دارد. اما به جای فیلتر کردن چرا نمیخواهید از راه فرهنگ سازی وارد شوید. مگر نمیگویید آنها میخواهند فرهنگ جوان ایرانی را خراب کنند خب شما هم مقابله فرهنگی کنید. چرا با فیلتر کردن صورت مسئله را حذف میکنید به جای حل کردن؟ شما فیلتر میکنید ما با فیلتر شکن شما را دور میزنیم. شما با فیلتر کردن از ما قدرت انتخاب را میگیرید ما هم مقابله و مقاوت میکنیم.
بعد از اینکه این سوال و نظر را بیان کردم تعداد زیادی از بچههای مدرسه تشویقام کردند. من حرفی را زدم که حرف آنها بود اما خودشان توانایی بیانش را نداشتند. هرچند بعد توسط مدیر و ناظم برخورد بدی با من شد اما خودم را سانسور نکردم و حرف خودم و دوستانم را به زبان آوردم این روش من برای مقابله با سانسور است. روش من سکوت نکردن است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر