محمد تنگستانی
پروژه جدید ایرانوایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما، هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستانها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل شهرستانی بودن، به آنها اهمیت داده نشده است. ما بدون گزینش و یا جهتگیری سیاسی، آنها را به مخاطبان «ایرانوایر» معرفی خواهیم کرد.
در بخش اول این پروژه، اولویت ما هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند، میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.
در کنار معرفی کارآموزان هنر، هنرمندان شناخته شده شهرستانها نیز در این پروژه به شما معرفی خواهند شد.
«فرزاد آبادی»، متولد ۱۳۵۵ در شهرستان ماهشهر یکی از آنها است. این شاعر خوزستانی، فارغالتحصیل رشته علوم ارتباطات اجتماعی و برنده اولین دوره جایزه شعر «احمد شاملو» در سال ۱۳۹۴ است.
شعرهای او با استفاده از المانهای بومی و استفاده از خردهفرهنگهای جنوب ایران، شعر شعور است. اما به این دلیل که خردهفرهنگهای جنوب آمیخته به باورهای مذهبی هستند، شعرهای فرزاد آبادی مانند اغلب شاعران ایران، بازتولید باورهای مذهبی شدهاند.
اما سلامت زبان، تصویرسازی با زبان و روایت در فرم و طنز جدی از خصوصیات شعرهای این شاعر محسوب میشود.
فرزاد آبادی زمانی به ادبیات ایران معرفی شد که هنوز ساکن شهرستان محروم ماهشهر بود. از کتابهای منتشر شده این شاعر خوزستانی میتوان به «اندوه تحمیلی»، «این هیچ دنبالهدار»، «جن جنوبی» و «بندر معشوق» اشاره کرد.
فرزاد آبادی چند روز پیش در صفحه اینستاگرام خود در اعتراض به سانسور و حذف کتابهایش در بازار کتاب ایران، نوشته است: «بعد از این که جایزه احمد شاملو را دریافت کردم، متاسفانه برای کتابهای اندوه تحمیلی و "از خیابان ایرانی" مشکلاتی در پخش و عرضه کتابم ایجاد شد. مشکل از این قرار بود که انتشارات "بوتیمار" کتابهای منتشر شده من را بدون استعلام از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پخش کرده بود. این یعنی ناشر سبب شده است که به کتاب اجازه پخش داده نشود. یعنی این دو کتاب به شکل خاموش سانسور و از بازار کتاب حذف شدهاند. در سالهای گذشته، مخاطبین شعرم نتوانستهاند حتی یک نسخه از کتاب را تهیه کنند. یعنی کتابی جایزه احمد شاملو را گرفته اما این کتاب موجودیت ندارد و این مضحکترین نوع سانسور است. »
چند سال پیش «ابراهیم دمشناس»، داستاننویس و منتقد ادبی، نقدی بر کتاب «از خیابان ایرانی» این شاعر خوزستانی نوشته است که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید: «در سنت شعری فارسی، مکان سپس جغرافیا همواره اگر نمودی داشته باشد، زیر سایهٔ مفهوم حرم است. حرم چه در معنای دینی، چه در معنای عرفیاش، مرزی در مکان میکشد و اندرونی- بیرونی را پدید میآورد. شاید حکایت سعدی در گلستان نمونهٔ نوعی این مکان و جغرافیا باشد که افزوده بر دلالت دینی، اشارتی به عرف در خود نهفته دارد. سعدی یک شب در بیابان مکه تسلیم خواب میشود و از ساربان میخواهد دست از او بدارد. ساربان به این شیرازی خوابآلود یادآوری میکند که حرم در پیش است و حرامی از پس، اگر خفتی، مُردی، اگر رفتی، بُردی.
ادبیات حرم، ادبیات زیارتنامهای است؛ ادبیاتی فاقد سویهٔ بارز اجتماعی. بر اساس آن چه سیاستنامهها مینویسند، اجتماع چیزی جز زیردست نیست که دعاگوست و تظلم به زبردست میبرد و قصه برمیدارد. در حضور ِحرم ِملوکانهٔ قبلهٔ عالم ستمی نمیرود که ادبیاتی از این لون داشته باشد. ستم همواره در دور دست زمان و مکان روا داشته میشود. شاید هجوی از نوع مَثَل "گنه کرد در بلخ آهنگری، به تستر زدند گردن مسگری"، ناظر به همین گمان باشد. تصرف در فرمانروایی، ظلم که نبوده و نیست، عین عدالت بوده و هست. ستم در حاشیه است، در دور دست است؛ در چین و ماچین، در هند و جزایر در روم و صقلاب، در بیرونات حرمش. آن جا که به قول "بیهقی" فرع است، بیصدا است و اگر صدایی هست، به جایی نمیرسد. همان بیابان ِمرگ سعدی. میتوان این دو جا و نا به جا را گسترش داد. اگر لالهزار سعدی را به حرم بیافزاییم که در باب باران میگوید در لطافت طبعش خلاف نیست، متقابلاً میتوان شورهزار را به بیابان افزود تا اندک اندک به شکلی از بیرونات یا گمانی از آن رسید؛ جایی که به زعم ایشان ادبیات ندارد. اساساً مگر رابطهای بین اراذل و اوباش و ادبیات وجود دارد؟ ادبیات به زعم اهل حرم، مجلسی است. مجلس، هم واحد ادبیات است، هم مکان ارایهٔ آن بخشی از حریم ملوکانه است. هنوز میتوان گه گاه در فیلمها و گزارشات فیلمیک آن را دید. بی دلیل نیست که درصدر و ذیل بسیاری متون، به مجلس اشاره میرود. بدیهی است حرم، محرم و نامحرم دارد. یک دزد وقتی میتواند وارد مجلس سپس حرم شود که ناخواسته در مسیر راهزنیاش، چیزی به امانت به او بسپارند و او نیز جوانمردانه از آن نگهداری کند یا همچون فضیل که ذکرش رفت اما دراین شعر فرزاد آبادی:
شاید این جواهری که در صندوق مخفی کردهاید
به گردن این دزد زیباتر باشد
همیشه خوب نگاه کنید
بعدشلیک کنید...
دزدی که میدزدد، جای خود را در شعر یافته است. این یافتن چه بسا پیش از این صورت بسته است اما هنوز که هنوز است، آدمهای بیرونات در رسانههای مرکزی _نظام ارتباطی حرم_ "اراذل" نمایانده میشوند و شغل و مشغلهٔ پست و فرومایه میگیرند. آنهایشان که در شورهزار بندرمعشور ماندهاند، سی سال پتک میزنند و جیک نمیزنند. اما شاعر این جهان نمیتواند جیک نزند. شاعرجیکزن، شعر اجتماعی میگوید؛ اجتماعی ناهمتراز با اهالی مجالس بالایاد. زبان فارسی به عنوان بُعد مجازی آن حرم، شاعربزرگی دارد، بخوانید:"ملکالشعرایی" که در شعر هر شاعری از این لون اعمال جابهجایی میکند: بدی، نابسامانی، دروغ، ستم رفته برحواشی ... همه در جایی دیگر واقع شدهاند. آن جا را باید از این جا جدا کرد. باید ازآن نام بُرد و آن جا را ناشناس کرد یا آن که نامی دیگر بر آن نهاد. از بندرمعشوق شعرهایی دارد که سراسر به بندرماهشهر و حومهاش اشاره میکند. بخشی از خوزستان که آبادی از آن با استعارهٔ صنعت سوختن از آن یاد میکند. بندرمعشوق به لحظهای دور دست از تاریخ شهر اشاره دارد؛ فضایی غای.، ولی شعرها از امروز میگویند و به نظامی از فقدانها و نیستیها شهادت میدهند. آن جا که نبض حادثه در نزدیکی میزند، شعر به جایی دیگر که نادسترس است، پرتاب میشود:
– اما مثلن مارگاریتا
نرقصیدن تو با نخندیدن من فرق میکند...
این کودتای اندوه است پابلو!
از این جا تا شیلی باد به برگها فکر میکند...
میدان گاوبازی گاهی نه گاو دارد نه میدان
یا جمجمهام / یا در سانتیاگو/نمیدانم کسی مانده است بدون گلوله برقصد؟/...برویم مادرید / یا / صدای پاشنهها کفشها را در بیاوریم
شاعر بیرونات در شعرهایی دیگر پی میبرد همچنان که به آن حرم شاعر بزرگ راه ندارد، به آن جغرافیای دور دست نیز.
-صدای یه پیانوبزرگتر ا ز چارچوب درخونههای کارگری بود.
آن جغرافیا نیز بیروناتی دیگرسان تولید میکند و خطی دیگر که شاعر این جا را در چارچوب خودحصاری میکند؛ شاعری که به واسطهٔ شعرش از چارچوب بیرون میزند. شاعر بزرگ او را دوپاره میکند، فدریکو و پابلو نیز، حتی اگر پازی پیدا شود و بگوید هر اتاقی مرکز جهان است. در تعبیری خراسانی، خانهٔ نزدیک دریا زود ویران میشود. شاعر بیرونات از این رو چند پاره است. آن چه او را یکپارچه میکند، سرودن است و آن چه چندپارگیاش را آفتابی میکند، شعری است که میسراید وقتی مینویسد: من اگردو نفر بودم.... من اگرسه نفر بودم...
شاعر بیرونات برای رسیدن به یکپارچگی، به جغرافیای حرم نزدیک میشود اما چنین شاعری نمیتواند مجاور شود. او میتواند جامعهٔ مخاطبان را ملتهب کند و بشکافد. خیابان ایرانی محصول این حرکت شاعر است بی آداب و ترتیبی. وقتی از خیابان میگوییم، از تهران گفتهایم با آن جا و تجربه آن جا است که میتواند بگوید. شاعری از بیرونات نمیتواند از تهران بگوید. این نتوانستن یا به عبارت دیگر، ممانعت، چیزی نیست جز پیش کشیدن آن فاصلهٔ موجود به قلم ملکالشعرا و افزودن "از" و نفی "در" مستتر در خیابان ایرانی؛ دری که "با" و بائییت همراهی را پیش میکشد. بیهقی میداند که حاکم غزنین این را خوش ندارد. پس "ازی" باید که شاعر را به بیرونات برگرداند و ناموثقش بداند. از زاویه همین "از" است که تهران، ایران مینماید.»
یک شعر از فرزاد آبادی:
شنیدهام خدا میتواند
وقتی آدم عاشق شد اخم نکند
از همان چوبهای کشتی نوح به آنها یک تخت بدهد
در یک اتاق آب و ُ آرامش بدهد
نان وُ نرگس بیاورد پشتِ پنجره گاهی
شنیدهام خدا میتواند
در آتش سوزی ما را بیمه کند
نسوزیم اگر خانه برایش نساختیم
شنیدهام خدا میتواند
در نجاری مسیح برای ما کار پیدا کند
کمک کند این قدر شعر نگوییم
تیترِ ترسناک نخوانیم...
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر