محمد تنگستانی
بخش دوم
در اولین بخش از این گفتوگو، «وحید بلوطی» کارگردان ۴۶ ساله ساکن آلمان در خصوص اسلامیزه کردن هنرهای نمایشی در چهار دهه گذشته گفت: «در اديان ابراهيمى، خدا مرد و مالك و زن مخلوق است و يك ملك. اگر به تئاتر يونان باستان نگاهى بیاندازيم، اثرى از اين نوع سانسور ديده نمیشود زیرا جنسیت برخی از خدایان زن است. به همین دلیل، به باور یونانیان باستان، همواره زن و مرد در كنار هم بودهاند و حذف هيچ كدام ممكن نبوده است. با تمام تلاشهايى كه حكومتهاى دينى، به ويژه جمهورى اسلامى در اين راستا كرده، هرگز نتوانستهاند هنر نمايش را اسلامى كنند. با سانسور زن در نمايش، تنها توانستهاند به زيبايى آثار نمایشی و هنرنمايى هنرمندان زن و گاه به سير منطقى داستان آسيب بزنند. آن ها بر اساس اعتقادشان تصمیم میگیرند نه براساس منطق هنر. تصور کنید اگر خدا در دین اسلام زن بود، حتما حضور زنان در تئاتر ایران شکلی دیگر داشت.»
وحید بلوطی تا کنون کارهایی مانند «سلطان مار»، نوشته «بهرام بیضایی»، نمایش «پری»، «عروسک پارچهای» و نمایش «صندلیها» را در ایران و آلمان به زبانهای فارسی و آلمانی به روی صحنه برده است. در روزهای آینده نیز نمایشی با عنوان «وصله بر سوسوی فانوس نیاویخته بر این درخت زیتون» به نویسندگی «محمد چرمشیر» را اجرا خواهد کرد. درآمد حاصل از اجرای این تئاتر، برای زلزلهزدگان استان کرمانشاه در نظر گرفته شده است.
از این بازیگر و کارگردان پرسیدیم وضعيت تئاتر و نمايشهاى فارسى زبان را در خارج از كشور چه گونه ارزیابی میکند؟
گفت:«متاسفانه تئاتر و نمايش فارسى زبان در خارج از كشور از وضع مناسبى برخوردار نيست و گاه بسيار مايوس كننده است. البته با توجه به جمعيت ايرانیهاى خارج از كشور و 80 ميليون نفر ساكن ايران، وضع تئاتر در داخل ايران هم به غیر از تهران و چند کلان شهر دیگر،چنان تعريفى ندارد؛ از كيفيت پايين بسيارى از نمايشها گرفته تا خالى بودن سالنهاى نمايش از تماشاگر ناراحت کننده است. این مساله و عدم تربیت جامعه برای بها دادن به هنرهای نمایشی باعث شده است نمايش ايرانى وارد يك ميدان شيطانى شود كه گويا راه خروجى هم در كار نيست. چون هر يك (هنرمند و تماشاگر) گناه را بر گردن ديگرى میاندازند. به نظر من، مشكل اصلى آن جا است كه هنوز جايگاه هنر و هنرمند در بين جامعه ايرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور مشخص نیست. هنرهای نمایشی در فرهنگ ما به دلیل عدم آموزش و فقر فرهنگی، ارزشی ندارند. اين كه آيا اصولا براى ساختن يك جامعه به هنر نياز هست يا خير، سوالى است كه فراموش شده و كسى از خود نمیپرسد. اين همان خواسته حكومتهاى ديكتاتور و سرکوب گر است تا در اين راستا جامعهاى را تربيت كند كه تنها ٣٪ از جمعيت آن كتاب میخوانند. بدون تعارف، از جامعهای كه از حافظ يك رمال و فال گير و پيشگو میسازد و فقط يك بار در سال، در "شب يلدا" همراه با هندوانه، حافظ به دست میگیرد و انتظار دارد حافظ به او بگویدآيا ازدواج دختر اقدس خانم با پسر اوستا مهدى ازدواج موفقى است يا نه، نباید انتظار زیادی داشت. از جامعهای كه در آن خيام و سعدى و مولانا و... كاملا فراموش شدهاند، انتظار درستی نیست که بخواهیم سالنهاى نمايش پر از تماشاگر باشد. اگر براى تماشاگر، ديدن يك نمايش فقط تفريح و وقت گذرانى نباشد و به ديدن نمايش برود تا هم از هنر و هنرمند حمايت كند و هم خود و جامعه اش را بهتر ببيند و بتواند جامعه بهترى بسازد، هنرمند هم مجبور می شود در كيفيت هنر خود وسواس بيش ترى به خرج دهد، تحقيق كند و آموزش ببيند. در آن صورت،من اطمينان دارم كه نمايش ايرانى از آن ميدان شيطانى بيرون خواهد آمد.»
ایرانیان ساكن خارج از كشور امكان ديدن نمايش به زبان کشوری که در آن ساکن هستند را دارند. اما هرگاه گروههای نمایشی، تئاتری به زبان فارسی آماده و به روی صحنه بردهاند، به دلیل برخوردار نبودن از حمایت مالی، نتوانستهاند آن گونه که باید اثری را خلق کنند. در نتیجه، به ندرت اتفاق افتاده است که مخاطب از تئاتری رضایت داشته باشد. گمان میکنید مخاطب چرا باید به ديدن نمايشهاى ايرانى با کیفیت پایین برود؟
ـ به همان دليل كه تماشاگر بومى اين جا، یعنی غیرایرانیها به ديدن نمايشهايى به زبان فارسى میآيند. دههها است كه هنر از مرز زبان عبور كرده است. مساله اين نيست كه چرا ايرانیان ساكن خارج بايد نمايش به زبان فارسى را ببيند بلكه مساله اين است كه اصولا جامعه ايرانى ساكن در خارج براى ديدن نمايش و تئاتر وقت بگذارد و هزينه كند. هنوز لزوم حضور هنر در لحظه به لحظه زندگى براى فرهنگی مثل جامعه ما جدى نشده است و فاصله بسيار بزرگى بين هنرمند و جامعهاش وجود دارد. اين همان خواسته حكومتهاى مستبد و ديكتاتور حاكم بر ايران بوده و هست. این اتفاق يك قهر تاريخى است.
چرا هنرمندان خارج از كشور تا كنون نتوانسته اند يك جمع و يا سنديكايى ايجاد كنند كه علاوه بر سازمان دهى فعاليتهاى هنری، بتوانند در حوزه مبارزه با سانسور و خفقان، از همكاران و دوستان خود در ايران حمايت كنند؟ گمان نمیکنید یک انجمن نمایشی مستقل بتواند با توجه اهمیت و حضور شبکههای اجتماعی، تاثیری حداقلی در فرهنگسازی جامعه داشته باشد؟
ـ البته نه اين كه هيچ كارى انجام ندادهاند ولى به چند دليل تلاشهاى جمع هنرمندان آن نتيجهای كه باید را تا کنون به دست نیاورده است؛ مثال كمبود بودجه، حمايت نشدن از سوى مخاطب و الخ. اما دليل اصلى را من در جايى ديگر میدانم؛ در تاريخ ما ايرانیها، اين معضل فقط گريبان گير جمع هنرمندان خارج از ايران و يا اصولا جمع هنرمندان نيست. ما همواره در كارهاى گروهى دچار مشكل بوده و هستيم؛ چه در هنر، چه در ورزش و يا در هر مقوله ديگر. استاد «بهرام بيضايى» در مقدمه كتاب «نمايش در ايران» به درستى ريشه اين مشكل را بيان كرده و گفته اند شاهان پيشين مرزهاى ايران را از چهار سو گسترش دادند و اقوام مختلف را كه هركدام داراى فرهنگ و منشهاى كوناگونى بودند، به زور شمشير، تحت فرماندهى يك قدرت مركزى درآوردند بدون آن كه تدبيرى و يا تلاشى براى نزديك كردن فرهنگى اين اقوام كرده باشند(نقل به معنى). اين اختلافات هم چنان تا به امروز باقى مانده اند. حتى اين اختلافات فرهنگى تا آن جا پيشرفته اند كه دو جوان، نه حتى از دو قوم مختلف بلكه از دو آبادى همجوار هم براى ازدواج كردن به مشكلات جدى بر میخورند و گاه حتى به درگيرى و جنگ قومى و روستايى منتهى میشود. حتى روشن فكران سياسى ما هم نتوانستهاند كه طى چهار دهه گذشته با هم ائتلاف كنند و در كنار هم به گفتمان بنشينند. حقيقت اين است كه جامعه ما خالى از اعتماد، همكارى و هم دلی است. هنرمندان هم بخشى از اين جامعه هستند. به باور من، فرهنگ داشتنى نيست، ساختنى است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر