محمد تنگستانی
بخش دوم
در اولین بخش از این گفتوگو، «علی آزرده»، جوان ۲۰ ساله ساکن کرج در خصوص حضور دستههای ادبی و قدرتشان در صنعت چاپ و نشر گفت: «مافیای شعر در ایران موج میزند، شاعران شناخته شدهای هستند که انتشارات هم دارند و انتشاراتشان به واسطه خودشان، به مخاطب شناخته شده است. آن ها چند شاعر را زیر نظر دارند و فقط این شاعران هستند که به راحتی کتاب چاپ میکنند، برنده جوایز شعر میشوند، در روزنامهها مطالبشان منتشر میشود و در تمامی محافل هم حضور دارند. چرا؟ چون که فلان شاعر حمایتشان میکند و یا مافیایی پشت سر خود دارد. در حالی که شعرهایشان به نظر من و خیلیهای دیگر، بسیار سطحی هستند. ادبیات مستقل ایران را کسانی در دست دارند که هر سال پیاده تا کربلا میروند و وقتی که بازمی گردند، دوباره درمحافل خصوصی و ادبی به یک مارکسیست لنینیسم تبدیل میشوند. وضعیت اقتصادی اغلب شاعران متاسفانه در ایران همیشه بد بوده است. هستند شاعران نامداری که برای چندصد هزار تومان پول، در جلسات حکومتی شرکت میکنند، برای کتاب های شاعران جوان مقدمه مینویسند و پول میگیرند و بعد خود را آوانگاردهای شعر معاصر مینامند.»
از او پرسیدیم:
هر منطقه با توجه به آب و هوا،زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته، سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است. گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
ـ بله؛ متاسفانه کارهایشان به نتیجه مطلوبی رسیده است و کاملا خرده فرهنگهای ایرانی را از بین بردهاند. من خودم اصالتا مازندرانی هستم. در موسیقی فولکلور مازندران، از تار و نوعی کمانچه و نی لبکی که به آن «لَلهه وا» میگویند، استفاده میکنند. اما متاسفانه پس از انقلاب، تار و کمانچه به فراموشی سپرده شد و تنها نی لبک مانده است. این فراموشی، همان موفقیت آن ها است. در شعر این روزها هم اسلامیزه شدن شدیدی به چشم میخورد. هستند کسانی که غزل پستمدرن مینویسند و کارهایی به شدت مذهبی دارند و در شبشعرهای آیینی شرکت میکنند. خب، این ها همه با هم در تناقض هستند. این نشان از موفقیت حکومت دارد. شخصی که خود را کارگردان آوانگارد میداند اما مجبور می شود برای پخش فیلم خود، تن به سانسور بدهد، نشان میدهد تعهد لازم را به هنر ندارد. در عکاسی هم ، عکاسی «اروتیک» یا «فاین آرت» در ایران معنا ندارد چراکه همه چیز باید به گفته آن ها اسلامی باشد تا بیننده بازهم تحریک نشود. در کتابهای درسی و آموزشی به جای این که به بچهها درباره مسایل جنسی و مراقبت و بهداشت بگویند، از مسایل مذهبی، حجاب و زندگی سنتی اسلامی میگویند. خب، کودکی که با این تفکرات بزرگ بشود، معلوم است ناخودآگاهی مذهبی خواهد داشت و این نشانه موفقیت حکومت است.
برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باورند که باید از شهرها و روستاهای خود به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانه ها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟
ـ این باور دوستان بسیار درست و صحیح است چرا که در شهرستانها امکانات زیادی نه تنها برای هنر بلکه در هیچ زمینهای نیست. بعد از انقلاب اسلامی، به استانها و شهرهای دیگر نرسیدند. آن ها با کم کردن امکانات این مناطق، باعث کم شدن سطح آگاهی ساکنان آن شدند، فقر فرهنگی را به وجود آوردند و با استفاده از تلویزیون، تهران را مهد خوش بختی و دیده شدن و زندگی سالم نشان دادند. در نتیجه، دوستان هنرمند بنده از شهرستانها برای یک زندگی بهتر پا به تهران میگذارند و با غول فحشا و کثافتی به نام تهران آشنا میشوند. شاید در تهران امکانات زیاد باشد اما زندگی و کار هنری به چه قیمتی؟ به قیمت تن فروشی برای چاپ یک کتاب؟ به قیمت یک زندگی نادرست در تهران؟ باز هم میگویم، تفکر این که در تهران میتوان به پیشرفت در هنر رسید، درست است اما آیا واقعا بستر امن و مناسبی برای هنرمندان هم سن و سال من وجود دارد؟ البته مشکل بزرگی این وسط هست؛ دوستانی که به تهران میآیند، میخواهند در چشم به هم زدنی هنرمندی بزرگ بشوند. داشتن چنین انتظاری از خود بسیار غلط است و همین باعث توهم خودبزرگ بینی میشود.
یک نوشته از علی آزرده:
سر زده است آفتاب و
دستان فقر سنگ
تَش زده ست چمن را
آه، سومانترا
شنل نارنجی خود را
بگذار بر دوشم و
بگوی سخنی از اعماق سرخ _
درخت خطی کج دوخت بر تارک آسمان و
دودی بنفش
فضا را به اسارت صاعقه برد
و بوی عقاب
پیله ی برون مرا
برد به آزادی ِ هزار سال ناشناخته
آه سومانترا
تقدیر اگر تویی
در بر بگیر مرا و برهانم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر