محمد تنگستانی
پروژه جدید ایرانوایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما،هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستانها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن، به آنها اهمیت داده نشده است.ما بدون گزینش و یا جهتگیری سیاسی، آنها را به مخاطبان «ایرانوایر» معرفی خواهیم کرد.
در بخش اول این پروژه،اولویت ما هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند،میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.
آذین در معرفی خود میگوید:
آذین ساداتی متولد مرداد ۱۳۶۴ در خانوادهای غیرمذهبی در ساری هستم. در حال حاضر ساکن آلمان هستم اما به این دلیل که در یک شهرستان متولد شدم و با هنر آشنا شدم و هنوز به آن شهرستان و جوانهای آنجا فکر میکنم و به قول معروف خودم را یک شهرستانی میدانم تصمیم گرفتم در این پروژه شرکت کنم. یک شهرستانی هرکجای دنیا که باشد با همه خردهفرهنگهایی که به ارث برده است باز یک شهرستانی است. در شهرستان ساری برای رفتن به هنرستان طعنههای کل فامیل را تحمل کردم. سال ۱۳۸۲ وقتی ترم یک در رشته صنایع دستی بودم، در رشته مجسمه سازی هم قبول شدم. اولین استادم «محمدتقی صداقتی» در بهشهر بود و بعد امیدواری «ایرج زند» بود که من را بیشتر با مجسمه سازی آشنا کرد. آناتومی زن و انسانیت و موضوعات پیرامون آن تا به امروز مهمترین دغدغهام در هنر بوده است. در تمامی آثارم، مجسمه، عکاسی، نقاشی و تنها تجربهام در زمینه ویدئو، زن نقطه مرکزی آنها بوده است. زن و ماهیت زن اولین و آخرین ابژه من محسوب میشود. مردم، سفر به نقاط دور افتاده و روستاها بزرگترین موزههای من هستند. فوبیای پرنده دارم و ناخودآگاه تصویر پرنده در بسیاری از مجسمههایم بوجود میآید. انتخاب آثارم در فستیوالهای هنری باعث شد یک بار به ونیز و یک بار به پاریس سفر کنم و بفهمم مردم شناسی و مصاحبت با مردم شیرینتر از تاریخ هنر است. در تهران یک اثر شهری خلق کردم مربوط به فستیوال شهری بهارستان و چیدمان ۳۰۰ گل لاله در حاشیه اتوبان بابایی غرب. از سال ۲۰۱۷ در آلمان زندگی میکنم و طی این مدت یک چیدمان به نام ۱۰۰ سال آزادی ( با الهام از اشعار شیللر تا کمپین چهارشنبههای سفید) در شهرداری شهر «توبینگن» و در شهر «فرانکفورت» برای آزادی درویشان گنابادی برپا کردهام.
در انقلاب ۱۳۵۷ هنرمندان نقشی کلیدی داشتند به عنوان مثال شاعران پیامبران احزاب سیاسی بودند. آیا هنر و هنرمندان استان شما در اعتراضات اخیر دی ۱۳۹۶ حضور داشتند و کنار مردم بودند؟
ـ هر شخصی که فعالیت صنعتی، هنری و تجاری در حوزه فرهنگ انجام بدهد صرفا هنرمند نیست. این افراد در تعریف من با هنرمند معاصر مغایرت دارند. به نظر من هنرمند معاصر کسیست که کنشها و فعالیتاش بتواند جریان ساز و بستر ساز باشد. جریان سازی و اندیشه در خلق اثر هنری قطعا بیش از شوی تبلیغاتی اهمیت دارد. برای من امثال «مانا نیستانی» هنرمند محسوب میشوند. چرا که طیف وسیعی را با سادهترین روش و در زمان مناسب تکان میدهند. تعداد هنرمندان ما انگشت شماراند. مابقی به نوعی کارمندان صدا و سیما، کارمندان تهیه کنندگان وابسته به سپاه و الخ هستند که لزومی برای همصدایی و همسویی با مردم نمیبینند. شاید هم خسته هستند. از نظر من بزرگترین پرفورمرها و هنرمندان اجرا، همان کشاورزان ورزنهاند، که شعار را مثل هایکویی عمیق در دل مردم زنده کردند.
هر منطقه با توجه به آب و هوا،زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته،سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است.گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
ـ به همان اندازه که حاکمیت تلاش میکند با مسخره کردن، تبعیض و ... مردم را از آنچه هستند و میتوانند باشند، غافل کند، به همان اندازه افرادی در جامعه هستند که دقیقا عکس عمل میکنند. برای مثال سریال پایتخت. بدون توجه به قصه و محوریت متغیر، خانوادهای ساده مازندرانی که قصد دارند در شبهای نوروز بساط مسخره کردن مردم شمال را فراهم کنند. اما با وجود این، آنهایی که توانایی مالی حضور در سفر نوروزی به شمال کشور را ندارد، با قسمتی از زبان مازندرانی آشنا میشوند. زبان دروازه انتقال فرهنگ است. آنها با ساده انگاری و لودگی و تمسخر میخواهند مردم را گمراه و سرگرم کنند. بعد از گذشت چند دهه مردم به روز شدهاند اما آنها هنوز همان روند را ادامه دادهاند. به همان اندازه که مردم با استفاده از شبکههای اجتماعی آگاه شدهاند حکومت جمهوری اسلامی در برخوردهای فرهنگی از جامعه عقب مانده است.
برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟
ـ به نظرم نه! من دقیقا زمانی که در ساری کار میکردم، انرژی بیشتر، فرصت بیشتر برای مطالعه و ساخت، و پیوستگی بیشتری با فضای هنر داشتم. تمام موفقیتهای خودم را مدیون زمانی میدانم که در شهر خودم بودم. زندگی در تهران من را به یک ماشین ساخت پول تبدیل کرد. از هفت صبح تا یازده شب باید کار میکردم تا اجاره خانه و هزینه مابقی احتیاجات زندگیام را تامین کنم. هرچند کار در سازمان زیباسازی شهرداری را دوست داشتم، اما آذین مقنعه پوشی که آستین مانتواش کش داشت و دوستان مجسمه سازش دیگر نمیشناختنش را اصلا دوست نداشتم. قدرت حاکمیت برای حذف شخصیت انسانیِ هر فرد در شهرستان هنوز آنقدر بالا نیست که در تهران قدرت دارد. شاید دلیل شروع اعتراضات در شهرستانهای محروم همین است. در شهرستان و روستاها آدمها بخاطر خودشان زندگی میکنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر