قصه انتخابات و کاندیدا شدن بسیاری از شهروندان، این روزها بهانهای دست طنزپردازان و جوکسازان داده است که خواندنشان در این روزهای پرتلاطم و خبر، لبخند را برلبها مینشاند.
سایت «فرصتآن لاین» یکی از این طنزها را با تیتر «اين شد كه ما هم كانديدا شديم...» از قول «ف.فرح» منتشر کرده است که در زیر میخوانید:
«امروز از خوانندگان ستون هشتم تقاضاي كمك دارم. موضوع از اين قراره كه چند روز پيش كارم تازه تموم شده بود و با خستگي هرچه تمامتر داشتم به خونه برميگشتم كه صداي زنگ موبايلم بلند شد. پيش خودم فكر كردم كه حتما خانومه و ميخواد طبق معمول ليست خريد را اعلام كنه. منم كه آهي در بساط نداشتم، محل نگذاشتم و به راهم ادامه دادم. به خونه كه رسيدم مث طلبكارا اخمامو كشيدم تو هم و با احتياط وارد شدم. اما در كمال ناباوري! خبري نشد؛ نه غرولندي و نه لنگه كفشي. با احتياط و يواشكي گوشي را از جيبم در آوردم و يه نگاهي به شمارهها كردم. ديدم پدر خانم محترم بوده كه زنگ زده. بلافاصله به سمت تلفن رفتم و طوري كه خانم بفهمه گفتم:« دلم هواي باباتو كرده، چند وقتيه از حاج آقا خبري نيست» و شروع به شماره گرفتن كردم. اتفاقا خودش گوشي را برداشت و پس از يك چاق سلامتي و تعارفات معمول و گله از اينكه من بي وفا شدهام و سري بهشون نميزنم، ناغافل گفت: «راستي يه كاري باهات دارم، ميتوني يه سري به من بزني.»
مِنّ و مِنكنان گفتم:" شرمنده امروز كه نميرسم، كاري داريد بفرمایيد تا با كمال افتخار و سرافرازي براتون انجام بدم.»
گفت: «راستش ديشب جلسه صندوق قرضالحسنه فاميلي بود و جمعي از بزرگان قوم گفتند به آقاي فرحبخش بفرمایيد دو سه روز به پايان نامنويسي كانديداتوري شوراها مانده و ايشان بروند و ثبتنام كنند.»
گفتم:« من؟!»
فرمود:« بله، شما.»
گفتم:«آخه حاج آقا راجع به من چي فكر كردهايد؟! تازه با اين اوضاع درب و داغوني كه شهر داره و اين همه مشكلات ريز و درشتي كه وجود داره و...»
حرفم را بريد و با صلابت گفت:«مگه ميخواي فيل هوا كني، يه اسم و رسمي توي شهر پيدا ميكني.»
گفتم: «اين همه آدم حسابي داخل طايفه هست، شما درست از ميون همه پيغمبرا جرجيس را انتخاب كردهايد. منو چه به اين حرفا.
حاج آقا گفت:« پسرم! خودت را دست كم نگير؛ الحمدلله هم مدركشو داري، هم قيافشو.
داشتم تو دلم ميگفتم:" اي مرده شور قيافه...» كه خانم با تغيّر گفت:« رو حرف بابام حرف نزن، هرچي ميگه بگو چشم» و اين شد كه ما هم كانديدا شديم.
كار كه از كار گذشته و هيچ راه برگشتي هم برام نمونده و از طرفي با اوضاع هشلهفتي هم كه تو شهر سراغ دارم، تا پنجاه، شصت سال آينده نور اميدي در افق شهر نميبينم ولي درهرحال شعارهاي تبليغاتي خودم را با خوانندگان مطرح ميكنم و تقاضامندم راهنمایيام كنيد كه روي كدام مورد بيشتر مانور بدهم.
اما شعارها:
1- گرفتن عوارض آلايندگي از پالايشگاه و در صورت عدم تمكين، نصب فن هاي بزرگ روي كوههاي شمال شهر تا با توليد بادهاي مصنوعي آلايندگي را به خودشان برگردانيم.
2- ارتقاي جايگاه خميني شهر در بين شهرهاي مطرح دنيا از نظر فرهنگي، اقتصادي، ورزشي، بهداشتي و...
3- تمامي مسيرها به سمت مشترك مورد نظر مسدود ميباشد. (ببخشيد داشتم شماره مي گرفتم، اشتباه شد)
4- تسهيل روند و برطرفسازي موانع قانوني ساخت و ساز در باغهاي خميني شهر و به خصوص ويلاسازي به منظور رسيدن به جايگاهي شايسته در صنعت اكوتوريسم كشور.
5- مسقف كردن كليه بازارهاي سنتي و به ويژه دوشنبه بازار جهت رفاه حال همشهريان در روزهاي باراني و آفتابي.
6- تسطيح و تعريض همه خيابان هاي شهر و برطرف كردن كليه چاله، چولههاي موجود به گونهاي كه خيابانهاي شهر با استانداردهاي يورو 2013 مطابقت كند.
7- حل كردن معضل جاده مرگ با توجه به ظرفيتهاي بومي.
8- كم كردن عوارض ساخت و ساز به نصف يا حتي به ربع.
9- رسيدگي و برطرف كردن مشكلات منظريه، هر چند اين مشكلات از گذشته هاي خيلي دور(زمان قاجارها) گريبانگير اين قسمت از شهر بوده است.
10- پيگيري مطالبات بهحق مردم از دانشگاه صنعتي و باز كردن ورودي اين دانشگاه از محل فلكه استاديوم.
11- تعريض و استانداردسازي زيرگذر سيدمحمد و ادامه اين مسير تا آتشگاه.
12- فراهم كردن زمينههاي راهاندازي مترو حداقل در 5محور اصلي شهر در مدت يكي، دو سال.
در ضمن اگر پيشنهاد يا شعار تبليغاتي مناسب ديگري كه دهان پر كن و غير قابل اجرا باشد، به ذهنتان رسيد حتما اطلاع دهيد.
با تشكر
ف.فرح بخش
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر