استان وایر: مهدی روان،جوان 29 ساله هرمزگانی، چندی پیش هنگام رفتن به محل کارش در پارسیان، صداي گنگي به گوشش رسيد سرش را به سمت راست جاده چرخاند که ديد دود سياهي از درون پنجره طبقه سوم يک ساختمان بيرون مي آمد و کودکي با گريه و فرياد از درون پنجره کمک مي خواست.
مهدي به سرعت موتورسيکلت را به گوشه اي انداخت و خود را به ساختمان رساند.در پارکينگ باز بود وي از پله ها بالا آمد و هنوز به طبقه سوم نرسيده بود که يادش آمد برق را قطع نکرده است از پله ها به برگشت و پس از خارج کردن برق از مدار، دوباره طبقات را يکي پس از ديگري پشت سر گذاشت و به طبقه سوم رسيد.
این جوان هرمزگانی در گفت و گو با صبح ساحل می گوید: "ساکنان طبقات همه در خانه هاي خود بودند و زماني که به طبقه سوم رسيدم صداي کودک بيشتر شد در اين واحد بسته بود و فهميدم غير از اين پسر بچه، کسي ديگري در خانه نيست و اگر مي خواستم در را بشکنم زمان زيادي مي برد به همين علت پله هاي که به پشت بام مي خورد را پيدا کردم."
اين جوان، نفس زنان خود را به پشت بام رساند، در همان حال يکي از دوستانش به نام سامان را ديد و از وي خواست که خود را به بالاي پشت بام برساند، دود سياه بيشتر شده بود هر لحظه بيم آن ميرفت خرمني از آتش خانه را فرا گيرد، اين جوان پارسيانی ،بدون درنگ خود را از پشت بام آويزان کرد تا پاهايش به پنجره برسد و با صداي بلند از کودک خواست تا از پنجره فاصله گيرد، با کمک پاهايش شيشه را شکست تا از انفجار خانه جلوگيري کند و در همان وضعيت بار ديگر سعي کرد که خود را به پنجره نزديک کند تا از اين طريق به درون خانه برود.
او به صبح ساحل گفته است: "هدفم اين بود که قبل از هر اتفاقي کودک را نجات دهم با خود گفتم يا مي افتم و يا به درون خانه مي رسم، خودم را پرت کردم دست راستم ول شد و با گرفتن دست چپ به ميله پنجره خودم را کم کم بالا کشيدم و به سختي وارد خانه شدم. دود سياه همه جا را گرفته بود و نفس کشيدن به سختي انجام مي شد."
اين جوان فداکار در چشم بهم زدني پسربچه بي قرار و پريشان را که ناآرامي و گريه هايش بيشتر شده بود در آغوش گرفت و با ايستادن لبه پنجره، کودک را به دوستش در بالاي پشت بام داد، خواست که خود نيز از آنجا خارج شود و از طريق همين پنجره به بالاي پشت بام برود که پاهايش همراهي نمي کرد.
مهدی می گوید: "زماني که کودک را نجات دادم فکر کردم کسي درون اتاق نيست به همين خاطر خواستم از آن محل بروم اما پاهايم بالا نمي آمد چند بار خواستم بيرون بروم اما نشد تا آنکه صداي گريه به گوشم رسيد ناخودآگاه از لبه پنجره به درون اتاق پريدم."
درب اتاق بسته شده بود مهدي روان به سختي آن را باز کرد و درحالی که شعلههاي آتش از چارچوب در زبانه کشيد، او خودش را به ديوار چسباند و با يافتن پارچه و يک پارچ آب، پارچه را نمناک کرد و با گذاشتن درون دهان و صورت، خودش را به راهرو خانه شعلهور و پردود رساند.
می گوید: "دود ناشي از سوختن وسايل منزل، فضا را پر کرده و تنفس را مشکل مي کرد، شدت حرارت و دود خيلي زياد بود و چشم به سختي اطراف را مي ديد. چند قدم جلوتر رفتم ديدم کودکي روي مبل خوابيده در حالي که ملافه رويش است به سختي نفس مي کشد و گريه مي کرد، پارچه خيس را به صورت دختر کوچولو قرار داده و بعد به اون نفس مصنوعي دادم، کودک را بغل کردم و از طريق پنجره کودک را به دوستم رساندم."
مهدي روان دوباره به درون اتاق برگشت و خود را به قلب شعلههاي سرکش زد و تا اگر کسي در خانه است را نجات دهد که صداي سامان را شنيد که مي گفت مادر کودکان، پايين ساختمان است.
مهري مادر ماهان پنج ساله و ديانا دو ساله به صبح ساحل گفته است: " در حالي که ماهان بيدار و در حال بازي با اسباب بازيش بود و ديانا نيز خواب بود براي خريدن تنقلات براي آنها، به سوپرمارکت نزديک منزل رفتم و هنوز دقايقي نگذشته بود که دود سياهي از درون خانه ام ديدم شوکه شده بودم نمي دانستم چي شده بود که يک دفعه مشاهده کردم کودکانم توسط دو جوان نجات يافتند."
مادر این کودک گفته است: " دلیل حادثه را نمي دانم چون پسرم از آن زمان به بعد کم حرف مي زد و از همه چيز مي ترسد و نتوانستيم از زبان او چيزي بفهميم" اما "فرزندانم جان دوباره اي گرفتند و من و همسرم، زندگي فرزندانم را مديون اين جوانان فداکار به خصوص مهدي روان مي دانیم که با به خطر انداختن جانش توانست کودکانم را بدون هیچ آسيبی نجات دهد."
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر