استان وایر، پروانه معصومی: سخنرانی سعید رضوی فقیه در همایش اصلاح طلبان همدان در روزهای اخیر منجر به حملات گسترده محافظه کاران به دانشگاهیان و مطبوعات و سازماندهی تجمعاتی شده و حتی روزنامه رسالت در سرمقاله ای خواهان آمادگی برای سرکوبی مشابه سرکوب های سال 78 و 88 شده است. محافظه کاران این سخنرانی را توهین به ولایت فقیه، مجلس خبرگان و شورای نگهبان توصیف می کنند.
اصلاح طلبان همدان اما تاکنون از انتشار متن این سخنرانی خودداری کرده بودند. فخرالدین حیدریان رئیس شورای هماهنگی اصلاح طلبان درباره عدم انتشار متن این سخنرانی گفته بود که "همایش فصلی اصلاح طلبان یک جلسه داخلی است که با دعوتنامه مکتوب و اعلام و اطلاع مراجع سیاسی و امنیتی استان برگزار می شود و مباحث آن داخلی است."
روز چهارشنبه چهاردهم اسفند ماه اصلاح طلبان متن این سخنرانی بحث برانگیز را برای اطلاع عموم منتشر کردند:
متن سخنرانی سعید رضوی فقیه پنج شنبه هشتم اسفند 92 در همایش فصلی اصلاحطلبان همدان:
بسم الله الرحمن الرحیم.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان ارجمند سخنانم را با این جمله آغاز میکنم که همه ما میدانیم اگر آزادی داشته باشیم خوب است. از طرفی هم مسئولیت دینی و ملی به عهده ماست. باید کشور با امر به معروف و نهی از منکر زنده بماند. دین با امر به معروف و نهی از منکر زنده میماند. شما فرض بفرمایید که خدای ناکرده به خاطر درد و رنجی نزد طبیب بروید، آیا ترجیح میدهید طبیب صادقانه درد شما را به شما بگوید یا از شما پرده پوشی و پنهان کند و شما همچنان درد را تحمل کنید و خدای ناکرده این بیماری گسترش یابد؟ اگر طبیب ناصح باشد، مشفق باشد باید صادقانه و با خلوص نیت و البته به نحو مقتضی با زبان مناسب حقیقت را به شما آشکار کند. کشور با امر به معروف و نهی از منکر زنده میماند اگر شما با تاریخ کشور خودمان آشنا باشید، خواهید دید سلاطین و زمامدارانی که نمیتوانستند حقایق را از زبان مشاوران و وزرا و گزارشگران بشنوند، سرنوشت خوبی نداشتند.
در واقع آن کسانی که به قصد خدمت به زمامداران دروغ میگفتند و حقایق را از آنها کتمان میکردند، خیانت روا میداشتند، حق ولی نعمت خود را به گردن خودشان ادا نمیکردند. بر عکس آن کسانی که حقایق را بیان میکردند، گزارشهای درست میدادند، آنها حتی اگر مظلوم هم واقع میشدند، خدمتگزار بودند. من فکر میکنم اگر قرار باشد ما در کشورمان برای زمامداران خودمان دلسوزی کنیم، اگر قرار باشد بر اساس آموزههای دینی خودمان رفتار کنیم، باید حقایق را بازگو کنیم. باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم. روایتی از امام حسین(ع) هست که: وقتی بدعتها آشکار میشوند، آن کسانی که آگاهی دارند باید علم خودشان را اصلاح کنند وگرنه دچار نفرین و لعنت الهی خواهند شد.
سلطان مسعود غزنوی نیز پادشاهی بود که قلمرو حکومتش گستردگی زیادی داشت. هرگاه با مشاوری یا وزیری مشورت میکرد و گزارش میخواست قبل از هر چیزی (بنا به قول بیهقی) از مخاطبش میخواست بدون هیچ ترس و واهمهای حقایق را بیان کند. تازه این پادشاه سرنوشتش شد اینکه قلمرو خاندان غزنوی از دستش درآمد، هیچ؛ به خودش هم معلوم نشد که چه شد! تازه این پادشاهی است که حقایق را میشنید، به مشاورانش میگفت حقیقت را بدون ترس و واهمه بگویند. آن پادشاهانی که توانایی شنیدن حقایق را نداشتند که سرنوشتشان معلوم است.
ما ایرانی هستیم، مسلمان هستیم، برای کشور دل میسوزانیم برای این جامعه زحمت کشیدیم، آیا میتوانیم و حق داریم در برابر نارساییها سکوت کنیم؟ یا نه برعکس موظفیم اگر عیبی، اشکالی، نقصی در جایی به چشممان آمد، اینها را بیان کنیم. اما دلسوزانه. تا اینکه راه حلی برای این مشکلات پیدا بشود. شاید این یک طنز تلخی باشد که چندین هزاره است در کشور ما همه لحظاتش لحظات حساس و سرنوشت سازی است! برهههای حساسی است. ما تا آنجا که به یادمان میآید همیشه میگفتند: «در این برهه حساس». شاید این شوخی باشد اما به نظر من موقعیت کشور ما به گونهای بوده که در این چندین هزاره، همه برهههایش، برهههای حساس بوده است. شما کدام کشور را سراغ دارید که این همه هجوم داشته باشد؟ این همه در تاریخ خودش با جنگ و گریز و فتح و شکست مواجه باشد؟
در همین یک قرن گذشته ما دو انقلاب بزرگ را تجربه کردهایم. آثار دو جنگ بینالملل را تجربه کردهایم. بزرگترین و طولانیترین جنگ قرن بیست، جنگ عراق و ما بوده است. بحرانهای جدی داشتهایم. بخشهای مختلفی از کشور ما در قرن گذشته با توطئه انگلیس، با توطئه امپراطوری تزاری روس جدا شدهاند. کشور ما سرنوشت خوبی نداشته است. الان هم ما نباید غفلت کنیم، باید در نظر بگیریم که در برهه حساسی هستیم. از مشروطیت تاکنون مردم پاسخ مطالبات خود را نگرفتهاند انقلاب مشروطیت ایران بر اساس خواستههای ملت ایران شکل گرفت. انقلاب اسلامی بر اساس مطالبات مردم است. جنبش ملی شدن نفت، قیام ۱۵ خرداد، جنبش اصلاحات و انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ اینها همه خواستههای بخش قابل توجهی از مردم است. آیا این خواستهها، این مطالبات، جواب گرفته؟ به نظر من نه.
اگر بعد از انقلاب مشروطه دوباره ما با نهضت ملی شدن نفت مواجه میشویم، یا اگر بعدش با قیام ۱۵ خرداد مواجه میشویم، اگر بعدش با انقلاب اسلامی و سپس با جنبش اصلاحات در سال ۷۶ و حوادث سال ۸۸ و انتخابات خرداد ۹۲ مواجه میشویم، همه به خاطر این است که ما یک مطالبه عمومی داریم که جواب نگرفته است. آیا جواب ندادن به این مطالبات، سرکوب کردن جنبشهای اجتماعی، به معنای حل مسئله است؟ قطعا نه. این به معنای پاک کردن صورت مسئله است که عموما حل مسئله نیست. گیرم که اصلاح طلبان شکست خوردند، گیرم که اصلاحات به بن بست رسید، آیا مطالبات اصلاحطلبانه همه مردم یا بخشی از مردم یا بخشی از نیروهای سیاسی جامعه برطرف شده است؟ نه. قطعا از یک جایی سر باز خواهد کرد و از جایی دیگر مطرح خواهد شد.
اگر پرونده حوادث سال ۸۸ بسته شده بود، چرا عکس رهبران جنبش اعتراضی بعد از انتخابات سال ۹۲ در دستهای جمعیت است؟ اگر پرونده حوادث سال ۸۸ بسته شده بود، چرا وقتی که تیم ملی ایران به جام جهانی راه پیدا میکند، باز هم آزادی رهبران جنبش اعتراضی توسط جمعیت در خیابانها درخواست میشود؟ پس آن پرونده بسته نشده است. اگر پرونده اصلاحات با انتخابات سال ۸۴ بسته شده بود چرا دوباره مردم از چهرههای اصلاح طلب از جمله رئیس جمهور اصلاحات «آقای خاتمی» اقبال میکنند؟ پس صورت مسئله پاک شده و مسئله حل نشده است.
من نمیخواهم به این چیزها بپردازم. اینها مربوط به گذشته است. اما اگر قرار باشد که ما در مورد «موانع دولت تدبیر و امید و راهبردها» صحبت کنیم، باید در درجه اول به گذشته برگردیم و ببینیم چه سالهایی را پشت سر گذاشتهایم. بعد به آینده نگاه کنیم تا ببینیم چه چشم اندازی پیش روی ماست. بدون اینکه ما گذشته و آینده را درنظر بگیریم نمیتوانیم وظایف خود را در شرایط فعلی تشخیص بدهیم و نمیتوانیم حساسیت شرایط فعلی را درک کنیم. جنبش اصلاحات و انتخابات دوم خرداد ۷۶ برای چه در ایران شکل گرفت؟ خواستههای آن جمعیتی که به آقای خاتمی رای دادند چه بود؟ آن خواستهها همان خواستههای انقلاب اسلامی، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب مشروطیت بود که حق تعیین سرنوشت را برای همه مردم میداند. حق تعیین سرنوشت مهم خواسته مردم در انقلاب هم ما به دنبال همین بودیم. وقتی امام در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران آمد، در بهشت زهرا چه گفت؟ گفت: گیرم پدران ما برای خودشان سلطانی تعیین کردند، گیرم که مجلس موسسانی که رضاخان را به سلطنت رسانید نماینده مردم بوده، که نبوده. پدران ما چه حقی داشتند که برای ما تصمیم بگیرند و پسر رضاخان را سلطان ما قرار دهند؟ هر نسلی باید برای خودش تصمیم بگیرد. امام در آن مانیفست خودش گفت: «سلطنت از اول هم امر باطلی بوده، نمیشود اختیار یک ملت را داد دست یک شخص.»
صحبت امام فقط صحبت او نبود، صد سال قبل از آن مرحوم آیت اله شیخ محمد کاظم خراسانی صاحب کفایت الاصول در مورد فعال مایشاء بودن یک فرد گفته است که: «مع ذلک سلطنت مشروطه و عدالت و مساوات و بقیه امور حسبیه به شرع اقرب از استبداد است. بدیهی است که عقول عدیده جهان سلبیه و کائنیه اشیاء را بهتر از یک عقل اداره میکند.» این سخن یک مرجع تقلید است. این سخن کسی است که کتابش در اصول فقه شصت هفتاد سال کتاب درسی حوزههای علمیه جامعه شیعه در مشهد و قم و جاهای دیگر است. این سخن یک آدم عادی نیست. آقای آخوند ملامحمد کاظم خراسانی در یکی از تلگرافات خودش گفته است: ضروری مذهب است (ببینید اینها میدانند کلمات را چطور بکار ببرند، معنای کلمات را میدانند.) فرموده است: ضروری مذهب است که حکومت مسلمین در عهد غیبت حضرت صاحب زمان با جمهور مسلمین است. یک فرد نمیتواند برای سرنوشت مردم تصمیم بگیرد.
امام خمینی در سال ۵۷ گفت: «مردم باید خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند.» برای همین بود که در فروردین ۱۳۸۵ تعیین نظام سیاسی حاکم بر کشور به رای مردم گذاشته شد، نرفتند از آقای مصباح یزدی بپرسند آقا شما به عنوان مجتهد جامع الشرایط بفرما نظام سیاسی حاکم بر ایران چه باید باشد! هرکسی که شناسنامه ایرانی و بالغ بر ۱۸ سال سن داشت، آمد در رای گیری شرکت کرد، حق داشت به جمهوری اسلامی بگوید آری، همچنان که حق داشت بگوید نه.
این فقط مختص مراجع تقلید در قم یا مشهد نبود، این مختص روحانیون نبود، این فقط مختص مسلمانها و شیعیان نبود، یک پیرزن بهایی هم با شناسنامه ایرانی حق داشت که رای خود را به صندوق بیاندازد. یعنی همه مردم ایران حق داشتند در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. به این میگویند جمهوری. به این میگویند حق تعیین سرنوشت. مطالبات مردم در انقلاب که توسط امام خمینی صورت بندی شد این بود: حق تعیین سرنوشت. یعنی ما اجازه نمیدهیم محمدرضا شاه پهلوی که یک عقل دارد برای ۳۶ میلیون نفر دیگر تصمیم بگیرد. ما متوجه شدیم که محمدرضا شاه پهلوی آن یک عقل را هم نداشت، اگر او یک عقل را میداشت مصلحت خودش را تشخیص میداد. مصلحت خود و خانوادهاش را تشخیص میداد. آخر عمری بعد از یک عمر استبداد به آوارهگی کشیده نمیشد. انقلاب اسلامی ایران پیروز شد حوادثی بعد از انقلاب اتفاق افتاد. ما دیدیم که امام خمینی به وعده خودش وفادار بود و قانون اساسی را به رفراندوم و همهپرسی گذاشت و انتخابات ریاست جمهوری برگزار کرد. انتخابات مجلس شورای ملی آن زمان برگزار شد، بعدا شد شورای اسلامی. به همه این وعدهها وفادار بود. بعد جنگ شد و هشت سال جنگ شرایط خاصی در کشور ما به وجود آورد. هشت سال بعد از آن هم برای ساختن ویرانیهای جنگ تلاش شد. اما مردم دوباره همان خواستههای انقلاب خودشان را در اصلاحات مطرح کردند حق تعیین سرنوشت، یعنی هر ایرانی بتواند در تعیین سرنوشت خودش به اندازه خودش سهیم باشد و دیگری در مورد سرنوشت اوتصمیم نگیرد. این به جنبش اصلاحات منجر شد.
استمرار جنبشهای اعتراضی خواستههای انقلاب اسلامی دوباره در قالب جنبش اصلاحات مطرح شد، در واقع جنبش اصلاحات میخواست هرم انقلاب را روی قاعده خودش بگذارد. این بوم روی راس قرار گرفته بود و معکوس شده بود، ولی متاسفانه با خواستههای مردم، با خواستههای اصلاح طلبان مقابله شد با تصمیماتی که اصلاح طلبان داشتند مقابله شد، با دولت اصلاحات مقابله شد. هر ۹ روز یک بحران ایجاد کردند، با مجلس که منتخب ملت بود و علی القاعده میبایست در راس امور باشد، مقابله شد، مجلس را منکوب کردند. نمایندگان مجلس را بعضا بازداشت کردند. بعدا نمایندگان مردم را رد صلاحیت کردند. دوازده نفر آدمی که شاید کمتر از من و شما راجع به مصلحت خودشان بتوانند تصمیم بگیرند، کمتر از من و شما شاید مصلحت زندگی خودشان را بفهمند، اینها در مورد منفعت و مصلحت هفتاد میلیون جمعیت تصمیم گرفتند. یک سوم نمایندگان ملت را رد صلاحیت کردند، انتخابات مجلس هفتم با آن افتضاح برگزار شد. مجلس هفتم خانه نمایندگان ملت نبود، خانه نمایندگان حکومت بود. مجلسهای بعدی هم این جور است.
من بعدا توضیح خواهم داد که آفات همچون مجلسی برای حکومت چیست، برای زمامداران ارشد این نظام آفت این حکومت چیست، برای کشور آفات همچون مجلسی چیست. مجلس ششم ممکن بود نقاط ضعفی داشته باشد، ممکن بود زبان تلخ و گزندهای داشته باشد، اما خانه ملت بود. نمایندگانش نمایندگان ملت بودند، وکلای ملت بودند، زبان ملت بودند. قطعا منافع همچون مجلسی به مضراتش خواهد چربید اما مجلسی که در او نمایندگان ملت نباشند، نمایندگان دست چین شده حکومت و شورای نگهبان باشند، این مجلس جرات بیان حقایق را نخواهد داشت. جرات دفاع از حقوق این ملت را نخواهد داشت، جرات دفاع از امنیت و استقلال کشور را هم نخواهد داشت. برای اینکه این مجلس خودش را وام دار شورای نگهبان میداند. این مجلس خودش را وامدار حکومت میداند. این مجلس نمیتواند در برابر قوه مجریه از حقوق ملت دفاع کند، نمیتواند در برابر حکومت از استقلال کشورش و استقلال مردم دفاع بکند.
دوره اصلاحات و دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی هم تمام شد. انتخابات سال ۸۴ برگزار شد. به هر دلیلی آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شد. نظر بنده این است که آن موقع آقای احمدی نژاد رئیس جمهور کشور بود. انتخاب شده بود. با چگونگی برگزاری انتخابات ۸۴ نیز کاری ندارم. چقدر تقلب شده بود، نشده بود، با این هم کاری ندارم. با مدیریت آقای احمدی نژاد هم کاری ندارم. ایشان بالاخره رئیس جمهور کشور شده بود. حق داشت در حوزه قوه مجریه از اختیارات قانونی خودش استفاده کند، کشور را آن جوری که میداند یا آباد کند یا خراب. بالاخره مردمی که به او رای داده بودند میبایستی عواقب تصمیم گیریهای همچون رئیس جمهور و همچون دولتی را بپذیرند. حوادث سال ۸۸ را میگویم. گیریم آقای احمدی نژاد به ۲۵ میلیون نه، با ۳۰ میلیون رای رئیس جمهور شد. چه اتفاقی افتاد که مردم به رسانههای جمهوری اسلامی در بیان آمار رای گیری اطمینان ندارند؟ چرا اعتراض میکنند؟ چرا میگویند تقلب شد؟ در یک کشوری مثل فرانسه نامزد پیروز با اختلاف یک درصد از نامزد شکست خورده جلو میافتد، هیچ کس اعتراض نمیکند تا فرد شکست خورده بعد از چند دقیقه که آرا اعلام میشود میرود به نامزد پیروز تبریک میگوید.
چرا با فاصله ۱۱ میلیون رای که آقای احمدی نژاد از آقای موسوی دارد مردم یا طرفداران آقای موسوی حاضر نیستند نتیجه آراء را بپذیرند؟ ادعا میکنند که تقلب شده، چرا اعتماد وجود ندارد؟ این حس بی اعتمادی از کجا ناشی میشود؟ گیریم که آقای احمدی نژاد ۱۱ میلیون رای از رقیب خودش جلوتر بود، چرا جامعه واکنش منفی به اعلام آراء نشان میدهد؟ چرا مخالفان آقای احمدی نژاد این قدر انگیزه دارند که به خیابانها بیایند. چرا چندماه در کشور راهپیمایی و تظاهرات و شلوغی اتفاق میافتد؟ چرا بین مردم و حکومت شکاف ایجاد میشود؟ اگر این حکومت در دوره اصلاحات به بخشی از خواستههای مخالفان خودش، به بخشی از خواستههای مردم، به بخشی از خواستههای نیروهای سیاسی پاسخ داده بود، حوادث سال ۸۸ اتفاق نمیافتاد. اعتراضات سال ۸۸ فقط اعتراض به انتخابات نبود، ظاهرا اعتراض به یک نحوه مواجهه با مردم بود، یک نحوه مواجهه قیم مابانه، اعتراض به قانون شکنی است. این که یکی از نامزدها در تلویزیون هر کسی را بتواند متهم بکند و هیچ برخوردی هم با ایشان نشود. به هر حال ۴ سال از انتخابات ۸۸ گذشت. عملا ما دیدیم که پیش بینی مخالفان آقای احمدی نژاد درست از آب درآمد. دیدیم که طرفداران آقای احمدی نژاد و کسانی که کمک کرده بودند ایشان حالا به هر ترفندی رئیس جمهور بشود، خودشان از دست آقای احمدی نژاد چه خون دلها خوردند، چه بی حرمتیها دیدند.
معلوم شد آنها که مخالف آقای احمدی نژاد بودند بصیرتشان بیشتر از کسانی بود که تلاش میکردند آقای احمدی نژاد رئیس جمهور بشود. فرصتی برای اعتمادسازی دوباره یک شکافهایی در این کشور به وجود آمده بود. یک زخمهای چرکینی ایجاد شده بود در این ملت. در انتخابات سال ۹۲ یک فرصتی به وجود آمد که این زخمها التیام پیدا بکند. فرصتی پیدا شد که این شکافها برطرف بشود. کاری با حصر و رفع حصر و رفع حبس و آزادی و امثال اینها هم نداریم. همان کسانی که سال ۸۸ اعتراض میکردند، بخش قابل توجهی از آنها آمدند رای دادند، به آقای روحانی هم رای دادند. احساس کردند راه دیگری هم غیر رای دادن ندارند. رهبری نظام هم آنها را دعوت کرد، از آنها خواهش کرد بیایند رای بدهند. گفت اگر کسی هم با نظام مشکل دارد بیاید بخاطر کشور رای بدهد. بخش قابل توجهی از اینها آمدند و بخاطر کشور رای دادند. دیدند شرایط کشور شرایط حساسی است، آمدند و به یک رئیس جمهور رای دادند که حقوقدان باشد، سرهنگ نباشد، نگاهش به مسایل سیاسی نگاهش به امور کشور نگاهی نظامی نگر نباشد. به آقای روحانی رای دادند. فرصتی برای این کشور به وجود آمد که اختلافات حل بشود. ملت و حکومت با هم آشتی بکنند. نیروهای سیاسی با هم آشتی بکنند. فرصتی پیش آمد که یک درک متعالی تری داشته باشیم.
یک درک ملی نه یک درک جناحی، بفهمیم ما همه ساکن یک کشور هستیم، مسافران یک کشتی هستیم. اگر این کشتی ترک بردارد اگر این کشتی غرق بشود همه ما با هم غرق میشویم. رهبری این نظام به همان اندازه از غرق شدن این کشتی آسیب میبیند که زندانیانی که گوشه زندان اوین استخوان در گلو و خار در چشم، دارند سر میکنند، شدائد و مصائب را تحمل میکنند، همه ما ساکن این خانهایم. اگر این خانه ستونهایش ویران شود و سقفش پایین بیاید روی سر همهی ما پایین میآید. واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه. فتنه اصلی که همه ما باید از آن بترسیم، آن فتنهای است که اگر اتفاق بیفتد همه ما از آن آسیب خواهیم دید. نه فقط آن کسانی که ستم کردند، ستمدیدهها هم از آن فتنه آسیب خواهند دید. اگر این کشور از هم بپاشد، اگر نظام این مملکت از هم بپاشد، همه ما آسیب خواهیم دید. ما اگر حق اشتغال نداریم همان قدر آسیب میبینیم که بابک زنجانی که 25 هزار میلیارد تومان پول بی زبان و بی حساب و کتاب این مملکت را بالا کشید. اگر کشور از هم بپاشد همه ما آسیب میبینیم، هم زندانی و هم زندانبانش، هم متهم و هم بازجویش.
ما هم به خاطر کشورمان دلمان میسوزد، میخواهیم حقایق را بیان کنیم، میخواهیم بیم بدهیم. نگران کشورمان هستیم ما تهدید نمیکنیم، زوری نداریم که کسی را تهدید کنیم، ابزار و اهرمی دست ما نیست که بخواهیم تهدید کنیم، نه زندان داریم که کسی را داخلش ببریم نه کهریزک داریم. نه زنجیر داریم که کسی را ببندیم نه تازیانه داریم که کسی را بزنیم. نه قوه قضاییهای داریم که با احکامش افراد را ممنوع الخروج، ممنوع الاشتغال، ممنوع التعلیم کنیم، از خدمات و فعالیتهای اجتماعی محروم کنیم، ما هیچ نداریم. فقط به خاطر کشورمان نگران هستیم. به خاطر خانواده هایمان نگرانیم. به خاطر خانوادههای زندانبانها و بازجوهایمان هم نگرانیم.
شرایط کشور شرایط خوبی نیست، بخشی را قوه مجریه تازه فهمیده که کار را از دولت قبلی تحویل گرفته، بخشی را هم نمیتوانند بگویند، شاید نبینند، ما آینده روشن و درخشانی در پیش نداریم. یک جزیرهای هستیم در اقیانوس دشمنان. قدرتهای بزرگ جهانی استقلال ما را تهدید میکنند، حتی بعضی از همسایههای ما. قطعا عربستان از آرامش ما خرسند نخواهد بود، از رشد و توسعه و پیشرفت ما خرسند نخواهد بود. شاید ترکیه هم علیرغم پیوندهایی که با دولت فعلیاش داریم خیلی راضی نباشد که ایران در عرصههای منطقهای و جهانی پیشرفت کند. قدرتهای جهانی که جای خود دارد. آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه قطعا نمیخواهند ایران یک کشور بزرگ و توسعه یافتهای بشود. برای اینکه آنها بازارهایشان را از دست خواهند داد، نفوذشان را از دست خواهند داد و در یک چنین شرایط حساسی استقلالمان تهدید میشود.
در بلوچستان میبینید چه خبر است، در جاهای دیگر میبینید چه پولهایی خرج میکنند و با زمزمههایی برای تهدید استقلال و تمامیت ارضی و وحدت ملی ما چه پولهایی خرج میکنند؟ ولی راه مقابله با این تهدیدات چیست؟ عقب افتادگی اقتصادی ما را میبینند، فقر و ناتوانی اقتصادی و معیشتی ما را میبینند. این کشور نیاز به توسعه اقتصادی دارد. دهه آینده دهه پر خطری است این کشور نیاز به پیشرفت دارد. برای بهره مندی از مواهب طبیعی خودش نیاز به مدیریت درست دارد. ولی چرا اینقدر مشکل دارد؟ یکی از عواملش مدیریت ناصحیح سیاسی در کشور است که باعث میشود زمینه برای غارت، دزدی، اختلاس، رشوه و اتلاف منابع فراهم شود.
تمام نگرانی ما این است که قبل از اینکه وقت بگذرد، قبل از اینکه اتفاقات بدی بیفتد، نتوانند کشور را اصلاح کنند، نتوانند سیستم سیاسی مدیریتی کشور را خوب اصلاح کنند. ما نگرانیمان این است. خیلی صاف و پوست کنده من خدمت شما عرض کنم دهه آینده در کشور، دهه بحران خیزی خواهد بود. نگویید سیاه نمائی میکند، خیلی راحت حالا برویم ترسیم کنیم ببینیم قرار است در این کشور چه اتفاقی بیفتد. یک نقشه بکشیم. بحران جانشینی در دهه آینده رهبران تراز اول جمهوری اسلامی، نسل اول رهبران جمهوری اسلامی یا در قید حیات نخواهند بود یا قدرت کار نخواهند شد. تا سال ۱۴۰۰ که انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد، درست است؟... بسیاری از رهبران تراز اول جمهوری اسلامی در دهه هفتاد و هشتاد عمرشان به سر میبرند، پس یا در قید حیات نیستند یا توانایی اداره کشور را نخواهند داشت. اگر تا ۱۴۰۰ هم این اتفاق نیفتد، در دهه بعدش میافتد و چه اتفاقی خواهد افتاد: بحران جانشینی جنگ برای تصاحب مناصب! چرا این اتفاق ممکن است بیفتد؟ برای اینکه سیستم سیاسی کشور آنقدر قوی و مقتدر نیست که بتواند مناصب را بر اساس قانون بین گروههای مختلف تقسیم کند. این را یک مقداری بیشتر گوش کنید.
در سال ۶۸ که امام خمینی رحلت کردند، در عرض کمتر از ۴۸ ساعت جانشین ایشان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شد. نه مخالفتی صورت گرفت و نه انتقادی. همه دستگاهها هم پذیرفتند. چرا این اتفاق افتاد؟ چون امام خمینی رهبر توانمند کاریزماتیک است، بنیانگذار بود، موسس نظام جمهوری اسلامی بود، رهبر انقلاب، مرجع تقلید، خصوصیات شخصی فوق العاده داشت. فاصلهاش با نفر بعدی خیلی بود. اما در شرایطی که قائم مقام رهبری آیت اله منتظری رحمتاله علیه عزل شده بود، یک بحران جدی به وجود آمده بود، بحران جانشینی. یک شوک به نیروهای انقلابی که علاقمند به آیت اله منتظری بودند وارد شده بود.
یک جنگ هشت ساله را با وضعیت بدی به پایان رسانده بودیم. ما در جنگ پیروز نشده بودیم و اگر میخواستیم جشن فتح و ظفر بگیریم امام نمیگفت «من جام زهر را سر میکشم». به صلح کل و پایدار با دشمن غدارمان هم نرسیده بودیم. فقط آتش بس برقرار شده بود. درست است؟ نه اُسرا برگشته بودند، نه خطوط مرزی وضعیتشان مشخص بود، نه غرامت؛ نه حتی مشخص شده بود چه کسی متجاوز است. ولی با این همه در عرض کمتر از ۴۸ ساعت جانشین امام تعیین شد. آن هم کسی که انتظارش نمیرفت. هیچ تعارف نداریم. تا قبل از اعلام اسم آیتاله خامنهای مدظله العالی، رهبر محترم جمهوری اسلامی، کسی فکر نمیکرد که ایشان جزء کاندیداهای رهبری باشد. اما آب از آب تکان نخورد. چرا؟ به چه علت؟ آیا آیت اله خامنهای فقیهی بالاتر از فقهای حاضر در مجلس خبرگان بود؟ آیا ایشان در مقام مرجعیت و تقلید بود؟ چرا مخالفتی با رهبری صورت نگرفت؟ چون سیستم مقتدر بود.
امام خمینی در زمان حیات خود در دوران رهبری نظام جمهوری اسلامی علیرغم کاریزمای فوق العادهای که داشت و علیرغم اینکه در شرایط انقلابی و جنگ بودیم، باز هم هیچوقت سیستم را به نفع قدرت شخصی خود تعریف نکرد. اتفاقاتی افتاد، ایشان مجمع تشخیص مصلحت نظام را خارج از قانون تاسیس کرد و تشکیل داد ولی همیشه قصدش این بود که سیستم به شکل طبیعی و عادی و با یک کنترل خودجوش جلو برود. پیشنهادهایی داشت. گاهی اوقات به بعضی دستگاهها تشر میزد ولی هیچوقت قدرت دستگاههای حکومتی را به نفع خودش تضعیف نکرد. مجلس مقتدر بود، مجلس خبرگان مقتدر بود، دولت مقتدر بود، سیستم قوی بود.
علاوه بر این سیستم سیاسی کشور به نحوی شکل گرفته بود که قدرت حقیقی، ساختار حقیقی قدرت با ساختار حقوقی قدرت تناسب نسبی داشت، همپوشانی نسبی داشت. درست است که در دهه ۶۰ بسیاری از گروههای سیاسی، مخالف تعریف شده بودند (هیچ تعارفی در این نداریم) درست است که در دهه ۶۰ بسیاری از نیروهای سیاسی کشور حق مشارکت در فعالیتهای انتخاباتی نداشتند، آنها هم آن موقع رد صلاحیت داشتند ولی همه در ساختار حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی بود. در دولت، در مجلس یا در مجلس خبرگان، به نسبت، تکثری مشاهده میشد، جناح چپی در مجلس وجود داشت، جناح راستی وجود داشت که اینها نمایندگان بخش مهمی از نیروهای سیاسی کشور بودند، در دولت هم همینطور بود. رئیس جمهور وابسته به جناح راست بود، نخست وزیر از جناح چپ بود. وزیر بازرگانی جناح راست بود، وزیر صنایع از جناح چپ بود. بالاخره اینها به نحوی نیروهای سیاسی کشور را نمایندگی میکردند.
مجلس خبرگان هم همینطور بود. باز هم نمایندگان مجلس خبرگان، نماینده اقشار مختلف جامعه بودند. فاصله گرفتن ساختار حقوقی از ساختار حقیقی قدرت اما در دوره بعد یعنی بعد از رحلت امام، ما مواجه هستیم با اینکه آرام آرام، ساختار حقوقی قدرت از ساختار حقیقی اش فاصله میگیرد. نمیتواند تنوع گرایشهای سیاسی را در جامعه نمایندگی کند. این از چه طریقی اتفاق افتاد؟ از طریق رد صلاحیت. شورای نگهبان بعد از امام مساله نظارت استصوابی را که آنهم به شکل خودسرانه و غیرقانونی انجام میشود، این مساله را ابداع میکند و سعی میکند که نیروهای سیاسی مخالف گرایش حاکم را آرام آرام حذف کند. بنابراین در دولت، در مجلس شورا و مجلس خبرگان و در جاهای دیگر با یک حرکت آرام برای تسویه، خالص کردن و یکدست کردن دستگاهها مواجه میشویم.
امروز شما میبینید در مجلس یک اقلیت انگشت شماری هستند که میتوانند حرف بزنند. احتمالا اینها در مجلس بعدی هم حضور نخواهند داشت چون رد صلاحیت میشوند. در مجلس خبرگان هم همینطور. مجلس خبرگان که میبایست مجلس مقتدری باشد بالای سر رهبر بایستد، بر عملکرد رهبری نظارت کند، اگر لازم شد تذکر بدهد، اگر باز هم لازم شد رهبری را عزل بکند، اگر لازم شد به مردم اعلام کند که شرایط رهبری در رهبر از اول مفقود بوده یا موجود بوده بعدا مفقود شده، یک همچون مجلس مقتدری که بتواند با مردم سخن بگوید، بتواند رهبر را استیضاح کند، ما یک همچین مجلسی نداریم، مجلسی که دست نشانده چند تن از فقهای شورای نگهبانی باشد چنان اقتداری نخواهد داشت که بتواند صدای ملت باشد. چنان اقتداری نخواهد داشت که بتواند صدای روحانیت و مرجعیت باشد.
مجلسی که بخواهد حافظ اصول و مبانی شریعت باشد. سیستم به نفع یک جریان خاص تضعیف شده، حتی به نفع قدرت فردی برخیها تضعیف شده است. وقتی سیستم تضعیف بشود، وقتی که ساختار حقوقی قدرت با ساختار حقیقی قدرت همپوشانی و تناسب نسبی نداشته باشد، اگر خدای ناکرده روزی اتفاقی برای رهبری بیفتد، سیستم، قدرت تصمیم گیری برای جانشینی نخواهد داشت، ساختار حقوقی قدرت نمیتواند بر بحران جانشین و رقابتهای گسترده برای جانشین غلبه کند، چون این سیستم، سیستم ضعیفی است. چون ساختار حقیقی قدرت را نمایندگی نمیکند، چون آن بلوکهای قدرت نمایندگان خودشان را در این سیستم ندارند. چون این سیستم ناکارآمد شده است و آن وقت است که مثلا فرض بفرمایید که برق سرنیزهها میتواند مجلس خبرگان را متوقف کند. آن موقع است که برق سرنیزهها یا صدای چکمهها میتواند صدای نمایندگان مجلس را خفه کند. ترس از عاقبت امور میتواند باعث بشود که نماینده مردم به منافع مردم، مصالح مردم و استقلال کشور خیانت کند.
سیستم باید اصلاح شود ما میخواهیم مثل سال ۶۸ باشیم. ما میخواهیم کشور قدرتمندی داشته باشیم بنابراین در ده سال آینده، دهه آینده، اگر این سیستم مجددا از طریق اصلاح تقویت نشود، اگر مجلس جایگاه خودش را که در راس امور باید باشد، پیدا نکند، اگر مجلس خبرگان نماینده روحانیت شجاع، متعهد و آگاه نباشد، اگر حاکمیت جمهوری اسلامی بازتاب دهنده اراده و خواست مردم نباشد؛ اتفاقات ناگواری در این کشور خواهد افتاد. در غیبت و خلاء یکی از مقامات جمهوری اسلامی بر سر جانشینی او رقابتهای خونینی ممکن است اتفاق بیفتد. بلوکهای قدرتی که موجود هستند ممکن است به نحو غیرقانونمند بخواهند بر فرآیند انتخاب جانشین برای او تاثیر بگذارند.
امروز شما میبینید یک کسی مثل بابک زنجانی به چنان ثروتی دست پیدا کرده که بسیاری از ثروتمندان بزرگ در دنیا خوابش را هم نمیتوانند ببینند. من به بعضی از دوستان عرض کردم اگر حضرت نوح تا الان زنده بود و ماهی ۱۰۰ میلیون تومان حقوق میگرفت و هیچ چیز هم خرج نمیکرد، نه اجاره خانه میداد نه خرج سفر میداد، نه خرج دانشگاه آزاد میداد، تا الان پولش به ۲۵ هزار میلیارد تومان نمیرسید! محاسبه کنید، گفتنش آسان است، نوشتنش آسان است، ببینید که با ماهی ۱۰۰ میلیون تومان چند سال طول میکشد که کسی پولش به ۲۵ هزار میلیارد تومان برسد. آره این حکومت علوی است حتما میثم تمارش هم بابک زنجانی است، حتما مالک اشترش هم سعید مرتضوی است. پس خدای ناکرده اگر ما حکومت اموی تاسیس میکردیم قرار بود با چه کسانی مواجه بشویم؟!
به من گفتند وقتم رو به اتمام است، عرض خودم را تمام کنم، خیلی از حرفهایم را نتوانستم بزنم. آنهایی را هم که زدم حرفهای پراکنده و آشفتهای بوده که شما بهتر از من میدانستید. ولی به یک بهانهای دور هم جمع شدهایم که این حرفها را بزنیم. ما شدهایم آدم بده! والله ما هم دلسوز هستیم برای نظام به خاطر کشور، عاشق این نظام اسلامی هستیم، بی حد و حصر. چرا دیگر نیستیم نظامی که از دلش کهریزک بیرون بیاید، نظام دوست داشتنی محسوب نمیشود. نظامی که از دلش حصر مراجع تقلید بیرون بیاید، نظام محبوبی نیست.
ما چند وقت پیش قم بودیم. دلم برای روحانیت در این کشور خداوکیلی بیش از پیش میسوزد. رفته بودیم تا جایی، یک کوچهای یک آقای روحانی بود و مادر فاضلی داشت. حالا اسم نمیبرم. برگشت گفت: «ما قبلا دم غروب که میشد میرفتیم حرم نماز میخواندیم الان تا غروب میمانیم حرم و برمیگردیم و میرویم خانهمان نماز میخوانیم. چون آدم نمیداند پشت سر کی دارد نماز میخواند. نمازش قبول است یا نه» گفتم ایشان آدم فاضلی است. عالم است. از ایشان پرسیدم: فکر میکنید هیچ وقت در طول تاریخ روحانیت شیعه اینقدر تحت فشار بوده است؟ گفت: «فقط در دوره بنی عباس.» اهل تعصب هم نبود.
شمردیم چندتا مرجع تقلید در همین چند سال قبل هستند، زندگی میکنند، حرفهایشان را میزنند، درس خارج میدهند، مامور رفته آنجا دوربین میگذارند بالای سرشان. چرا؟ چون مثلا فرض کنید که به اصل ولایت مطلقه فقیه قائل نیستند. اینها مرجع تقلیدند، اینها درس خارج میدهند، اینها مدرسانند، اینها روحانیون عالی رتبه اند. قم زیر غبار غم پنهان شده. باور کنید بعضی از نماز جماعتها که آدم آنجا میدید، اینقدر مظلومانه بود که احساس میکردم توی «گتوی» یهودیها در قرون وسطا مثلا در اسپانیا و پرتغال است. اینقدر مظلومانه است.
در همین نظام جمهوری اسلامی که حکومت روحانیت است، میدانید چندتا مرجع تقلید حذف شدهاند؟ میدانید یعنی چه؟ میدانید حمله کردن به حسینیه شهدا، تهدید کردن یک مرجع تقلید به قتل فقط برای اینکه نظریه خودش را بیان کرده یعنی چه؟ میدانید حذف کردن (مثلا فرض بفرمایید) صندوقهای استفتاء آیت اله حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم یعنی چه؟ میدانید حصر آیت الله آسید حسن طباطبایی قمی به مدت نزدیک به سه دهه یعنی چه؟ کسی که در زمان شاه جزو پیشگامان مبارزه بوده، جزو اولین حامیان امام خمینی در نهضت اسلامی ۱۵ خرداد بوده، مدتها حبس بوده، محاصره و تبعید بوده. در تمام طول مدت بعد از انقلاب در مشهد و در خانه اش حصر بوده.
حصر مراجع تقلید، کار خرد و آسانی نیست. آقای شریعتمداری همین جور، بعدها آقای منتظری، بعدها دیگران، آیت الله شیرازی! غش در معامله موجب ابطال آن است این جمهوری اسلامی آن چیزی نیست که در سال ۵۷ امام خمینی به مردم وعده داده بود، این جمهوری اسلامی آن چیزی نیست که در سال ۵۸ در رفراندم به مردم نشان دادند. آقا، فقه ما، شریعت ما، رسالهی ما به ما میگوید: غش در معامله موجب ابطال معامله است. آن چیزی که به ما نشان دادند این نبود به ما گفتند مارکسیستها هم در بیان عقاید خودشان آزادند. الان مراجع تقلید هم در بیان نظریات فقهی خودشان آزاد نیستند. بنا به خیار غبن کسانی که در این معامله مغبون شدند، ضرر کردند میتوانند معامله را فسخ کنند. آنهایی که روحانی اند آنهایی که اهل اسلاماند، آنهایی که اهل شریعتاند، این را بدانند، این معامله معامله باطلی است مگر این که دوباره جمهوری اسلامی تئوریزه بشود.
این جمهوری اسلامی یک جمهوری است مثل جمهوریهای دیگر. همان جمهوری اسلامی که حتی مارکسیستها در بیان عقاید خودشان آزاد باشند. همان جمهوری اسلامی که مردم در تعیین سرنوشت خودشان آزاد باشند. همان جمهوری اسلامی که پدران ما حق نداشتند برای ما تعیین سرنوشت بکنند، خودمان برای خودمان تعیین سرنوشت کنیم. نسل بعد برای خودش تعیین سرنوشت کند. همان جمهوری اسلامی که حکومت فردی را برنتابد، مردم باشند که تصمیم میگیرند، اکثریت باشند که تصمیم میگیرند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر