از ویژگیهای آشکار جهان ما، تصاویر فاجعه در سراسر دنیا است که هر شب بر صفحه تلویزیونها و تلفنها نقش میبندند؛ آن قدر که شاید در مقابل آن بی حس شده باشیم. در سالهای اخیر هیچ رویدادی مثل جنگ داخلی سوریه مولد این تصاویر نبوده اند؛ مثل تصویر «عمران دقنیش»، پسر پنجساله اهل حلبِ سوریه که از حمله روسها جان سالم به در برد و قلب جهانی را فشرد. اما وقتی به عمران نگاه میکنیم، به چه میاندیشیم؟ آیا احساس ترحم برای فردی هزاران کیلومتر دورتر، مملو از هم بستگی است؟ آن هم وقتی که این نگاه اغلب از شمال جهان به جنوب جهان است؟
کاریکاتوریستی ۲۵ ساله در بنگلادش کاری کرده است تا چشمانمان را بشوییم و عمران و امثال او را جور دیگری ببینیم. تصور کنید عمران پسری بود خندان و غرق خواندن کتاب داستان. تصور کنید شهری که همیشه تصویر بمبارانش را دیدهاید، هم چون پارکی سرسبز با آپارتمانهای زیبا تصویر میشد. این چالشی است که «مرشد میشو»، از هنرمندان مجله «آنمدِ» داکا پیش رویمان گذاشته است. سری کاریکاتورهای او با عنوان «چالش خوشبختی جهانی»( The Global Happiness Challenge) در رسانههای اجتماعی محبوب شدهاند. در توییترش تعداد بسیاری دنبالهرو پیدا کرده است و بعضی رسانههای دنیا هم به آن توجه نشان دادهاند. او در خود بنگلادش به سرعت به شهرت رسیده و اخیرا یکی از پرخوانندهترین روزنامههای کشورش به نام «کالر کانتو» گفت وگوی مفصلی با این کاریکاتوریست انجام داده است.
ایده «چالش خوشبختی جهانی» در ذهن مرشد از عکسهای تلخی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، گرفته شده. او آرزو میکرده آن تصاویر را نبیند اما بعد از مدتی متوجه میشود از دیدن عکسها اجتناب میکند اما همه ذهناش درگیر موضوع است. او از خودش میپرسد اگر نمی خواهم این ظلم را ببینم، چه می خواهم ببینم؟ در ذهناش به پاسخ هم میرسد:«من می خواهم لبخند آن ها را ببینم. من می خواهم مردم را خوشحال ببینم.» عکس پدری گریان که بچه اش را در آغوش گرفته و میدود برمیدارد با تصویرسازی از آن موقعیت تلخ یک لحظه شاد میسازد و تصمیم میگیرد خوشبختی را برای تمام تلخیها تصویر کند.
کاریکاتوریستی ۲۵ ساله در بنگلادش کاری کرده است تا چشمانمان را بشوییم و عمران و امثال او را جور دیگری ببینیم. تصور کنید عمران پسری بود خندان و غرق خواندن کتاب داستان.
میشو مثل خیلی از بنگلادشیها، میهندوست است و به کشورش که در سال ۱۹۷۱ پس از جنگی کوتاه اما خونین از پاکستان مستقل شد، افتخار میکند. او در گفت وگو با «ایرانوایر» مدام از افتخار بنگلادشی بودنش میگوید و تاکید میکند که میهندوستی را از خانوادهاش یاد گرفته است: «پدرم، "عبدالرزاق"، ابرقهرمان زندگی من است. از او یاد گرفتم که دوست داشتن کشور آدم مهمتر از دوست داشتن هر چیز دیگری است. همیشه دوست داشتم کاری برای کشور زیبایم انجام دهم. پدرم مبارز آزادی است که در سال ۱۹۷۱ برای استقلال بنگلادش جنگید. او خیلی برای این کشور زحمت کشیده است و هنوز هم میکشد. از مادرم، "نیلوفر رزاق"]میشو به او میگوید «بانوی آهنین»] شنیدم که تمام فرزندانش را به کشور تقدیم کرده است.»
میشو متولد ژوییه ۱۹۹۱ در محله «ابراهیمپورِ» داکا، پایتخت بنگلادش است. از کودکی کاریکاتور کشیده است. در بچگی با برادر بزرگش از کتابهای کمیک استریپی که میخواندند، کپی میکردند. البته هنوز هم اصرار میکند که برادر بزرگش، «ماهین» معلم اصلی وی بوده و کارش از او خیلی بهتر است.
مثل خیلی از جوانهای بنگلادشی، میشو هم اول سعی کرده است ارتشی شود. ارتش بنگلادش مانند خیلی از کشورهای جهان سوم، به میهنپرستی و قهرمانی معروف است. میشو هم آرزو داشته است خود را در صفوف آن ببیند. برادرش در نیروی دریایی است و شوهرخواهرش «مدتی طولانی» در ارتش خدمت کردهاند: «در سن مدرسه و دانشگاه که بودم، فکر میکردم پیوستن به ارتش بهترین راه خدمت به کشورم و حتی مردن در راه آن است. اما دو بار رد شدم و رویایم تکهپاره شد. دیگر رویایی نداشتم و سرخورده شدم.»
با این همه، بسیاری از اعضای خانواده همیشه پشتیبان او بودند؛ از جمله همان شوهر خواهر ارتشی، سرگرد «فردوس قیصر خان» که میشو الگوی خود مینامد و میگوید: «هیچوقت امیدش را به من از دست نداد.»
دوره بعدی زندگی او را خودش «موفقیت در شکست» مینامد. میشو دست به نوشتن داستان و شعر، عکاسی و فیلمبرداری هم زد و در هیچکدام به توفیق چندانی نرسید. تا اینکه به کاریکاتور کشیدن روی آورد. در سال ۲۰۱۲ بود که به مجله طنز «آنمد» پیوست که از بهترین و قدیمیترین مجلههای شبهقاره هند است.
«آنمد» در سانسکریت به معنای «دیوانه» است. این مجله در سال ۱۹۷۸ برپا شد به این امید که نسخه آسیایی مجله طنز امریکاییِ به نام «مَد» به معنای «دیوانه» باشد. این مجله امریکایی در سال ۱۹۵۲ تاسیس شده و تا دهه ۱۹۷۰ به شهرتی افسانهای رسیده بود. مجله تحت سردبیری «ال فلدشتاین» به اوج خود رسید. شمارگانش از دو میلیون گذشت و در سراسر دنیا معروف شد.
از جمله بنیانگذاران آنمد، جوان ۱۹ سالهای به نام «کازی خالد اشرف» بود. او میرفت تا به یکی از آن روشن فکران درخشانی بدل شود که در این شبهقاره زیاد پیدا میشوند. اشرف دکترایش را بعدها از «دانشگاه پنسیلوانیا» در فیلادلفیا، یکی از معتبرترین دانشگاههای امریکا گرفت و امروز بیش تر به عنوان معمار و تاریخ دان شهری شناخته میشود.
شوق و به قول خودش «گورو» میشی در آنمد اما «احسان حبیب» بود؛ مردی که کارکنان مجله «رییس» صدایش میکنند. میشو که اکنون معاون سردبیر آنمد شده است، هنوز هم حبیب را به همین لقب صدا میکند و او را از پیشگامان صنعت کاریکاتور در بنگلادش مینامد.
کاریکاتورهای میشو از ما دعوت میکنند مردم رنجدیده جهان را نه به عنوان «دیگریِ» همیشگی و یا افراد قابل ترحم، که به عنوان افرادی مثل خودمان بدانیم.
حبیب از خانواده شاخصی از هنرمندان و مثل میشو، از حرفهای متفاوت به این سو آمده است. از بهترین دانشگاه کشور، یعنی «دانشگاه داکا» فوق لیسانس جغرافی دارد اما تقدیر این بود که مدتی سردبیر مجلات علمی تخیلی باشد و از دهه ۱۹۸۰ در صدر آنمد نشسته و در تبدیل آن به مجله موفق امروزی نقش داشته است.
میشو به ایرانوایر میگوید: «معجزه زمانی بود که رییس به من امکان نقاشی در آنمد را داد. مجله اعتماد به نفسم را بالا برد. جایگاه منِ امروز حاصل دو چیز است؛ ناکامی مداوم و آنمد.»
کاریکاتوریست جوان درتوصیف رییس خود میگوید: «نکته جالب اینجا است که اگر فهرستی از کاریکاتوریست های حرفهای و جوان بنگلادش تهیه کنید، ۹۰ درصدشان از آنمد هستند. بی خود نیست که به حبیب میگویند "بابا کاریکاتورِ بنگلادش".»
کاریکاتورهای میشو از ما دعوت میکنند مردم رنجدیده جهان را نه به عنوان «دیگریِ» همیشگی و یا افراد قابل ترحم، که به عنوان افرادی مثل خودمان بدانیم. آنچه آنها را تاثیرگذارتر میکند، این است که خودشان محصول جنوب جهان هستند. میشو در ضمن از آن داستان موفقیت های تک و توک کلیشهای نیست. در حرف های خود بر تمام نهادها و افرادی که موفق شدهاند او را به اینجا برسانند، تاکید میکند. از افراد بسیاری که بر او نفوذ داشتند، میگوید که نام بعضی از آن ها را در بالا آوردیم و افرادی مثل «آنیک خان»، مدیر اجرایی آنمد که اولین بار اسم «چالش خوشبختی جهانی» را پیشنهاد کرد و شعرهای کنار کاریکاتورهای آنرا نوشت.
اما تاثیربرانگیزترین داستانی که مرشد از الگوهایش میگوید، داستان «عارف حسین» است؛ مردی که «مرشد فعال بسیار مشهور رسانههای اجتماعی» مینامد. عارف روزی به دفتر او رفته و برایش یک وسیله پیشرفته طراحی دیجیتال برده بود: «اول غافل گیر شدم و حاضر نشدم قبول کنم. اما عارف به من گفت بقیه هنرمندان دنیا دارند با این آخرین وسیله طراحی میکنند، چرا هنرمند بنگلادشی باید عقب بماند؟ اینرا بگیر و برای کشورت بکش.»
کاریکاتوریست جوان بنگلادشی کوشیده است برای کشورش و برای نگاهی جدید به دنیا تصویرسازی کند. میگوید: «باور دارم که الله برنامههای بزرگتری برایم در سر دارد و همین است که احساس سعادت میکنم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر