حالا سی و دو سال از رفتن بیژن میگذرد. از همان روزی که تلفن خانه زنگ خورد و او با رفیقاش قرار گذاشت. از همان روزی که طبق عادت معمول با مادرش خداحافظی کرد و گفت زود برمیگردم، اما دیگر برنگشت. زن 78 ساله اکنون بیست و شش سال است که داغ از دست دادن فرزند بر سینهاش سنگینی میکند. معصومه دانشمند، مادر بیژن بازرگان؛ او اکنون یکی از نمایندگان گروه موسوم به مادران خاوران است که برای دریافت جایزه حقوق بشری گوانگجو در کره جنوبی به سر می برد.
هیات داوران جایزه حقوق بشری گوانگجو که هر سال ۱۸ مه (امروز) اعطا شد، اعلام کرده که پیگیریهای این مادران باعث پیشرفت تحقیقات درباره نقش دولت در محاکمههای ناعادلانه وهمچنین گسترش حمایت فعالان حقوق بشر در اینباره شده است و به همین دلیل در کنار یک فعال حقوق بشر بنگلادشی برندهی جایزه حقوق بشری گوانگجو 2014 شدهاند. این جایزه، هر سال توسط «بنیاد گرامیداشت ۱۸ مه» اهدا میشود. این بنیاد سازمانی غیردولتی است که در سال ۱۹۹۴ از سوی بازماندگان قتل عام مخالفان در ماه مه ۱۹۸۰ در شهر گوانگجو کره جنوبی، تأسیس شده است. در ۱۸ ماه مه ۱۹۸۰ جنبشی در گوانگجو علیه نیروهای مسلح دولتی شکل گرفت که در جریان آن دستکم چند صدتن کشته، زخمی و بارداشت شدند.
معصومه دانشمند نه میداند فرزندش کی و به چه جرمی کشته شده و نه میداند کجا به خاک سپرده شده است: «تیرماه سال 61 یکی از دوستان بیژن که دستگیر شده بود، به خانه تلفن کرد و با او قرار گذاشت و بیژن سر قرار دستگیر شد. او دو سال بدون حکم بود تا این که 12 سال زندان برایش بریدند.» اما هنوز حکمش تمام نشده که تابستان شوم 67 فرا میرسد و بیژن پس از تحمل شش سال زندان، اعدام میشود.
او درباره مادران خاوران به «ایران وایر» می گوید: «همه ما داغداریم. جوانهایمان را در سالهای دهه شصت دستگیر کردند و بعد بدون اطلاع قبلی اعدام و دفن کردند.» بسیاری از آنها از محل دفن فرزندانشان بیخبر هستند اما به برخی از آنها آدرس گورستان متروکی در جنوب شرق تهران به عنوان محل دفن عزیزانشان داده شده. گورستانی در منطقه خاوران که با نام این مادران گره خورده است. مادران خاوران سال هاست با همه تلاشی که کردهاند، نتوانستهاند از سوی مسئولان جمهوری اسلامی دربارهی این اعدام ها توضیحی دریافت کنند اما آنها دست از تلاش بر نمیدارند. مادر بیژن خارج از ایران زندگی میکند. او پیشنهاد شرکت در این مراسم را از سوی مادران خاوران دریافت میکند و همراه دخترش لادن بازرگان در مراسم حضور مییابد: «دخترم از اعضای فعال مادران خاوران است و مدام مشغول اطلاع رسانی است.»
یکی دیگر از نمایندگان مادران خاوران پروانه میلانی است که برادرش در دهه شصت اعدام شده است. او زبان انگلیسی را خوب میداند و تا کنون چند کتاب ترجمه کرده است، به همین دلیل از سوی مادران خاوران به عنوان نماینده برای شرکت در مراسم گوانگجو انتخاب شده است. . برادر او رحیم میلانی در ششم مهر ماه سال شصت دستگیر میشود و پس از یکماه شکنجه در هفتم مهرماه همان سال اعدام میگردد. آن زمان که ساک رحیم را تحویل میدهند، آنها را راهی بهشتزهرا میکنند: وقتی در بهشت زهرا سراغ مزار رحیم را گرفتیم به ما گفتند شما باید بروید لعنت آباد. پرسیدم لعنت آباد کجاست؟ گفتند: در جادهی خراسان. پرسان پرسان خودمان را رساندیم و دیدیم روی بلوک سیمانی گورستان با ماژیک نوشتهاند: لعنت آباد! بعدها ما خودمان اسمش را به خاوران تغییر دادیم.
دیروز آنها به نیابت از مادران خاوران با خانوادههای داغدار کرهای دیدار و ابراز همدردی کرده اند و برای ادای احترام به گورستان ملی آنها رفته اند. مادر بیژن میگوید: «حداقل آنها یک گورستان ملی دارند. ما که اصلا...» بعض راه گلویش را میبندد. پرس و جوهای خانوادهی بازرگان درباره محل دفن فرزندشان راه به جایی نبرده است: «تابستان 67 که اعدامهای فلهای انجام شد. ملاقاتها قطع شده بود، ما بارها به زندان مراجعه کردیم اما جواب نمیدادند. چند ماهی ما را دستبهسر کردند تا اینکه یکروز پدرش را خواستند و ساک بیژن را تحویل دادند. آنها اصلا از محل دفن بیژن به ما چیزی نگفتند.» خانواده بیژن پس از پرس وجو از دیگر بازماندگان اعدامی راهی گورستان خاوران میشوند. دیوارهای گورستان هم از خشم ماموران حکومتی در امان نمانده و روی بخشی از دیوار با خط درشت نوشتهاند: لعنت آباد! بغضهای مادران خاوران کنار گورهای دسته جمعی و گورهای انفرادی خاکی و بی نام و نشان میترکد. روی قبرها گل میگذارند و شمع روشن میکنند تا غربت فرزندان شان کمتر به چشم آید اما با این کارها هم مخالفت میشود.
مادر بیژن میگوید: «آخرین باری که به خاوران رفتم . دیدم در گورستان را قفل زدهاند، پرسیدم چرا در قفل است؟ در جواب گفتند: اینجا قرار است، تبدیل به پارک شود. گفتم: در کدام پارک را قفل میکنند. جوابی ندادند. فهمیدم از در پشت که قبرستان بهاییهاست میتوانم وارد شوم. داخل شدم. گل ها توی دستم بود، میخواستم آنها را بگذارم روی قبرها که آقایی داخل شد. گلهایم را گرفت و بیرونم کرد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر