«شب ۲۸بهمنماه سال ۱۳۷۴ مصادف با ۲۷رمضان ۱۴۱۶هجری قمری بود؛ تازه افطار کرده بود که به دوستانش میگوید: میروم از بقالی نزدیک مسافرخانه، مسواک بخرم و برمیگردم. او رفت ولی، دیگر برنگشت! محلیها که او را میشناختند، گفته بودند: چند نفر با لباس شخصی او را سوار اتومبیلی کردند و بردند. اواخر شب، دوستانش پیکر او را در یکی از کوچههای خلوت اطراف همان مسافرخانه پیدا میکنند. به دیوار تکیه داده شده و در همان حال رها شده بود. [ماموران امنیتی] او را با تزریق آمپول هوا شهید کرده بودند. دو روز بعد از آن هم در قبرستان «ئاساوله» شهر سنندج، به خاک سپرده شد.»
این بخشی از روایت یکی از شاگردان «ماموستا فاروق فرساد» از قتل این روحانی برجسته اهل تسنن ایران در گفتوگو با ایرانوایر است.
***
«فاروق فرساد» با حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب شهر سنندج به اردبیل تبعید شد تا دست از برگزاری کلاسهای درس و سخنرانی بردارد. ماموران وزارت اطلاعات پیش و پس از تبعید او، بارها با احضار رسمی و غیررسمی از او خواسته بودند تا از تشکیل کلاسهای درس و بحث با شاگردان و برگزاری سخنرانی خودداری کند. امتناع فاروق فرساد از این اقدام، سرانجام به قتل سیستماتیک او منجر شد.
«عمادالدین باقی» در صفحه ۲۱، جلد دومِ کتاب «تراژدی دموکراسی در ایران» پیرامون اسامی کشتهشدگان با ذکر نامِ ماموستا «فاروق فرساد»، روحانی اهل سنت سقز، مرگ او در تبعید را بر اثر تزریق آمپول هوا اعلام و در شمار قتلهای زنجیرهای فهرست کرده است. تزریق آمپول هوا یا پتاسیم منجر به بروز سکته قلبی در فرد و مرگ او میشود. به گفته شاگرد ماموستا فرساد: «در برگه پزشکی قانونی، علت مرگ او سکته قلبی اعلام شده بود.»
زندهیاد فاروق فرساد متولد۱۳۴۰ و از شاگردان ماموستا «ناصر سبحانی» و ماموستا «برهانالدین حمدی» محسوب میشد. او در ایام زندان خود هم زیر نظر کاک «حسن امینی» به فراگیری علوم دینی پرداخته بود. با این سابقه آموزش و فراگیری در سال ۱۳۶۹ توسط «احمد مفتیزاده» بهعنوان یکی از چهار عضو هیات قضاء وافتاء انتخاب شده بود.
این روحانی اهل تسنن که پیش از قتل، بارها زندانی شده بود، ۵ سالی بود که حکم تبعید خود را در مسافرخانه شمشیری واقع در چهارراه امام شهر اردبیل سپری میکرد. مسافرخانهای که پذیرای جمع دیگری از تبعیدشدگان جرایم عادی و سیاسیِ آن سالها به اردبیل شده بود.
ایام بازداشت و زندان
یکی از اعضای مکتب قرآن کردستان و از شاگردان فاروق فرساد در گفتوگو با ایرانوایر درباره برخورد حکومت با این روحانی اهل تسنن به سابقه بازداشتها و زندانی شدن او اشاره کرده و میگوید: «مرحوم کاک فاروق اولین بار در سال ۶۱ و در ۲۱ سالگی زندانی و چهل ماه را در زندان گذراند. در سال ۱۳۶۸ به دلیل مخفی کردن کاک ناصر سبحانی در منزل شخصیاش بازداشت و بعد از ۴۰ روز بازجویی و انفرادی آزاد میشود. اما زندهیاد ناصرسبحانی را در زندان نگهداشتند و یکسال بعد خبر اعدام او را اعلام کردند. در سال ۱۳۷۰یکبار دیگر بهدلیل تداوم فعالیتهای مذهبی و برگزاری کلاسهای درس و سخنرانی، پس از بارها احضار و بازجویی در اداره اطلاعات، پروندهای در دادگاه انقلاب برایش تشکیل دادند و او را به شهر اردبیل تبعید کردند.»
تداوم فعالیت مذهبی در تبعیدگاه
به گفته شاگرد او، کاک «فاروق» حتی در ایام تبعید هم خاموش نشد و به فعالیتهای مذهبی خود ادامه داد: «در محدوده اردبیل و شهر و روستاهای سنینشین اطراف آن فعالیت داشت. او انسانی بسیار جذاب و توانا در سخنوری بود. با ده تا دوازده دقیقه صحبت با دیگری، فرد را مجذوب بیان و سخنان خود میکرد. او در سخنوری و توانایی علمی عالم کمنظیری بود.»
این شاگرد کاک فاروق که به دلیل معذوراتی نخواسته نامش فاش شود، در ادامه به چگونگی سفرهای او در ایام تبعید پرداخته و میافزاید: «در دوره تبعید، او هر روز در نزدیکترین پاسگاه انتظامی محل سکونتش باید حاضر شده و امضا میکرد. اما به واسطه آشنایی با شخصیت او و تفاوتی که با دیگر تبعیدشدگان با جرایم عادی داشت، به او گفتند در هفته دو روز بیاید و امضا بدهد. امضای دفتر حضور و غیاب او به شکلی تنظیم شده بود که روزهای امضای او پنجشنبه و شنبه بود. او باقی روزهای هفته عملا آزاد بود و امکان سفر بدون اطلاع ماموران امنیتی و انتظامی به مناطق اطراف برایش فراهم بود. جدا از سفر به اطراف اردبیل، به سقز و سنندج هم سفر کرد و ضمن دیدار همسر و دو فرزندش، در جلسات مذهبی هم حاضر و مشارکت فعال داشت. یک ویدیو هم در همین ایام [۱۳۷۳] از سخنان ایشان ضبط شده و موجود است.»
گسترش شیعه در جهان، فضای خفقان در داخل
به نظر میرسد سفرهای مکرر و تداوم فعالیتهای او علیرغم داشتن حکم تبعید، باعث حساسیت بیشتر مقامات امنیتی شده و موجب احضارهای رسمی و غیررسمی او در اردبیل و صحبت با او میشود. این در حالی است که در همین مدت خبر قتل و حذف فیزیکی دکتر «علی مظفریان»، روحانی اهل تسنن در شیراز (مرداد ۱۳۷۱) و شیخ «محمد ضیایی» در بندرعباس (سال ۱۳۷۲)، دکتر «احمد سیاد» در میناب (۱۳۷۴) و نیز دیگران موجبات نگرانی در میان علمای اهل تسنن در ایران را فراهم کرده بود.
شاگرد کاک فاروق فرساد در ادامه ضمن با اشاره به هدف جمهوری اسلامی در تضعیف اهل سنت ایران میافزاید: «همه این کارها برای این بود که اهل سنت ایران را آرامآرام تضعیف و بستر شیعهگستری را به تصور خودشان ایجاد کنند. یکی از شاگردان آیتالله مصباح چند وقت پیش گفته است: ممکن است در ایران مثلا ۱۰ میلیون نفر را از دست داده باشیم ولی از طریق جامعهالمصطفی ۵۰ میلیون را در سراسر جهان شیعه کردیم. به باور جمهوری اسلامی اگر ما نورافکنهای اهل سنت را خاموش کنیم، شمعها خود به خود خاموش میشوند. در راستای چنین پروژهای بود که برخی از بزرگان اهل سنت در فهرست اسامی قربانیان قتلهای زنجیرهای قرار گرفتند. وقتی در سال ۱۳۷۷هم پروژه قتلهای زنجیرهای افشا شد، همه گمان میکردند که این حرکت دیگر قطع شده است. اما شواهد نشان میدهد که این پروژه همچنان ادامه داشته و به اشکال دیگری پیگیری شده است.»
بازجویی و دیدارهای غیررسمی با ماموران امنیتی
به گفته شاگرد فاروق فرساد، «ایشان در زمان قتل، ۳۴ ساله بود. انسانی رشید و بسیار سالم بود. مطلقا اهل مریضی و این حرفها نبود. در نوشتهها و همچنین وصیتنامهاش به صراحت نوشته که من خودکشی نمیکنم. بیمار هم نیستم. وضعیت جسمی او طوری نبود که دچار سکته قلبی و این دست مسائل بشود. وقتی آن شب میگوید که مسواک من نیست! میروم مسواک بخرم هم، کاملا سالم و سرحال بوده. هیچ سابقه بیماری نداشت. او برای خرید میرود ولی دیگر بر نمیگردد. اهالی محل که در مدت پنج ساله تبعید او را کاملا میشناختند، دیده بودند که چند نفر او را به خودرویی سوار و از آنجا دور شدهاند. پیشتر آقای فرساد در مورد دیدارهای غیررسمی با ماموران امنیتی به ما گفته بود. مثل اینکه ماموران اطلاعات آمدند و در خیابان مرا سوار کردند. یکی، دو ساعت مرا در شهر گرداندند و با من صحبت کردند. تذکر دادند و خواستههایی هم داشتند. این بار آخر هم به نظر میرسد که به همین شکل بوده باشد. چون آنها را میشناخته، سوار ماشین شده بودند. چند ساعت بعد دوستان، پیکرش را در کوچه تنگ و پرت پشت هتل پیدا میکنند. آنجا داخل کوچه به صورت نشسته به دیوار تکیه داده شده بود. وقتی او را پیدا میکنند، چند ساعتی از مرگش گذشته بود.»
او در ادامه میافزاید: «وقتی ما در سنندج مطلع شدیم، فردای آن روز، کاک حسن امینی شخصا به اردبیل میرود تا این ماجرا را پیگیری کند. وقتی آنجا در مورد کاک فاروق از ماموران انتظامی میپرسند؛ ماموران گفته بودند سراغ آن کُرد را میگیرید؟ آقای فرساد فردی شناخته شده بود. اینطور نبوده که در مورد او بیاطلاع و ناآگاه باشند. آنجا نه دشمنی داشت و نه مشکلی. ماجرا این بود که با تزریق آمپول هوا و یا چیزی مشابه آن او را در به قتل رساندند. در گزارش پزشکی قانونی هم سکته قلبی اعلام شد.»
به گفته او در جریان افشای قتلهای زنجیرهای گزارشهایی از سوی عمادالدین باقی و «اکبر گنجی» که تحقیقاتی درباره پرونده داشتند، منتشر شد: «در یک مورد به اعترافات متهمان پرونده اشاره شده که گفته میشود، یکی از این ماموران اجرای قتل میگوید: در شهرستان خیلی دوری بودم. زنگ زدم به شاهکلید که این آقایی که قرار است من بکشم، جوانی دانشمند و اهل علم است. نمیشود این فرد را ما بکشیم. بالاخره تکلیف چیست؟ شاهکلید در جواب میگوید: حکم صادر شده و باید حکم اجرا شود و دستور کشتنش آمده است. این دستور که در این کتاب نقل شده، کاملا منطبق با قتل آقای فرساد است.»
تشییع جنازه
شاگرد فاروق فرساد که خود از اعضای مکتب قرآن در کردستان است، درباره انتقال پیکر او از اردبیل به کردستان و تشییع پیکر او، اینگونه روایت میکند: «ساعت هفت صبح روز ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۴ فکر میکنم جمعه بود. من در منزل مرحوم مفتیزاده بودم که باخبر شدم او را به قتل رساندهاند. آن روز، شورای مکتب قرآن تشکیل جلسه داد و کاک حسن امینی را مامور کرد تا همراه با چند نفر دیگر به اردبیل بروند و پیکر او را تحویل بگیرند. بعد هم به پدر و مادر او در سقز خبر بدهند. کاک حسن اول به سقز میروند و آن دو نفر را در جریان میگذارند. بعد رفتند اردبیل و جنازه را تحویل میگیرند. قرار بر این بود که پیکر او با استقبال وسیع وارد سنندج شود. اما به دلیل شرایط خفقان موجود، تصمیم شورا تغییر کرد.»
او میافزاید: «پیکر ایشان را آوردند به مسجد خالدبنولید در شهرک سعدی سنندج. چون خانه محل سکونت خانواده ایشان در همان محله بود. آنجا هرچه ماموران تلاش کردند تا تشییع جنازه بهصورت پیاده انجام نشود، حاضران نپذیرفتند. تشییع جنازه ایشان با همراهی مردم سنندج در مسیر طولانی شهرک سعدی تا قبرستان ئاساوله برگزار شد. چیزی حدود ۶۰-۷۰ هزار نفر از زنان و مردان سنندجی به صورت کمسابقهای در این مراسم شرکت داشتند. کسانی که پیکر او را تحویل گرفتند، آثار و علایمی از بیماری یا ضربوشتم و ... روی پیکر مشاهده نکردند. او را کفنپیچ شده تحویل کاک حسن امینی داده بودند. ولی گروهی که برای انتقال رفته بودند، در سقز کفن را باز کرده و دوباره او را غسل دادند. ولی آنچه که از تحقیقات و نظر پزشکی به عمل آمد که ایشان را با یک نوع تزریق شهید کردند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر