غزال و مارال عباسپور، خواهران دوقلویی هستند که عشق خود را به زندگی با هنر به نمایش میگذارند. آنان موسیقی را از کودکی آموختند، یکی ساز میزند و دیگری علاوه بر سماع، در رقص ایرانی تبحر دارد و هر دو هنرشان را به دیگران آموزش میدهند. داستان زندگی آنان سرشار از ماجراجویی است؛ از تجربه زندگی در «ون» تا موتورسواری، آنان تلاش کردند بیتوجه به خطوط قرمز تعیین شده برای زنان در ایران، رویاهای خود را دنبال کنند. گزارش زیر زندگی این زنان جوان را روایت میکند.
***
«غزال» کودکی خجالتی بود که همواره از رقصیدن در محافل خانوادگی هم اجتناب میکرد. او مانند بسیاری از زنان ایرانی با بدن خود احساس راحتی نمیکرد. علاقه او به رقصیدن از نوجوانی آغاز شد. غزال درباره تجربه خود میگوید: «من با این همه عشقی که اکنون به رقص دارم، در کودکی هرگز نمیرقصیدم؛ زیرا با بدن خود راحت نبودم. جامعه به ما یاد داده بود که بدن زنان به نوعی جرم محسوب میشود و شکستن این آموزههای غلط، راحت نیست. وقتی نوجوان بودم در تنهایی خود با موسیقی و روسری در دستانم میرقصیدم. نوعی از رقص که خودم ابداعش کرده بودم. سالها بعد که به طور حرفهای رقصیدن را آغاز کردم، از خودم فیلم میگرفتم. تماشای ویدیوها و اینکه به طور تدریجی پیشرفت میکنم، سبب راحتی من با بدنم شد. یکی از مشکلاتم با هنرجویان دختر همان مسئله قدیمی خودم است. آنان با بدن خود راحت نیستند. همیشه شانههایشان را جمع میکنند. به آنان میگویم شانههایتان را رها کرده و با بدنتان راحت باشید.»
با توجه به اینکه آموزش رقص در ایران ممنوع است، این امکان برای غزال وجود نداشت که این رشته را در دانشگاه ادامه دهد. او که از کودکی یادگیری موسیقی را آغاز کرد، تصمیم گرفت در این رشته ادامه تحصیل دهد. اما موسیقی نتوانست مانند رقص برای او رهایی را به ارمغان بیاورد: «در دانشگاه موسیقی خواندم؛ اما کمکم متوجه شدم، انرژی درونم با آن تخلیه نمیشود. شخصیت من به گونهای نبود که از گوشهنشینی و ساز زدن لذت ببرم. ذهنم درگیر تفاوت بین علاقه و رشته دانشگاهیام بود که برای اولین بار با استاد رقصم خانم هلیا بنده آشنا شدم. او خارج از ایران زندگی میکرد؛ اما برای برگزاری کارگاه رقص به ایران آمده بود. من با اشتیاق در کارگاه رقص او شرکت کردم. رقص سنتی ایرانی چون با موسیقی کلاسیک همراه بود، من را به خود جلب کرد. علاوه بر تمرین رقص، به خاطر افزایش انعطاف بدنم پیلاتس کار کردم. پس از سالها تمرین توانستم به صورت حرفهای برقصم. اگرچه با توجه به غیرقانونی بودن آموزش و یادگیری رقص در ایران نتوانستم آن را به عنوان حرفه خود انتخاب کنم. بنابراین به آموزش موسیقی کودکان پرداختم. البته هرگز رقص را رها نکردم و همواره به تمرینهای خود ادامه دادم. خواهرم و یکی از دوستانم همواره تشویقم میکنند.»
سماع یکی دیگر از مهارتهای غزال است. علاقه او به سماع از ارتباط عمیقش با شعر شروع شد. او سماع را از طریق ویدیوهای آموزشی در یوتیوب یاد گرفت. دورهای که ابتدا با سرگیجه و حالت تهوع همراه بود، اما سماع کمکم بخشی از وجود غزال شد. او در مورد آغاز سماع گفت: «من شیفته شعر هستم، علاقهای که به کمک پدرم پرورش یافت. کلاس دوم بودیم که پدرم به ما شاهنامه داد و گفت آن را بخوانیم و اسامی زنان و مردان را جدا کنیم. کودک بودیم و هیچ درکی از این کار نداشتیم. برایمان مثل بازی بود و با اشتیاق آن را انجام دادیم و اشعار فردوسی را به خاطر پیدا کردن اسامی خواندیم. کمکم شعر بخشی از زندگی ما شد. من برای رنجهایم همواره به مولانا پناه میآورم. بین سماع و اشعار مولانا پیوندی ناگسستنی وجود دارد. اینکه وصل باشی و نترسی؛ چون اگر از افتادن بترسی، هرگز نمیتوانی سماع کنی. اولین قانون سماع نترسیدن است. من همواره دو نکته را در سماع به هنرجویانم یادآوری میکنم: اول نترسیدن است؛ دوم ایمان به خود که قادر به انجام سماع هستی. اولین بار با موسیقی آذری مورد علاقهام سماع کردم؛ آن موسیقی سبب شد از خود بیخود شوم و نترسم. سماع بر جنبههای دیگر زندگی من نیز تاثیر دارد و باعث شد مانند گذشته واهمه رویارویی با مشکلات را نداشته باشم.»
غزال به عنوان رقصنده با موانع متعددی در ایران روبهرو بود و همین موضوع انگیزه مهاجرت او به ترکیه شد؛ زیرا میتوانست به آموزش رقص بپردازد و به عنوان یک زن اجراهای زنده برگزار کند. او از موانع خود در ایران گفت: «در ایران محیطی مخصوص آموزش رقص وجود ندارد. یک رقصنده باید برای آموزش این هنر به باشگاه برود. باشگاه محیطی ورزشی است که افراد با اهداف متفاوتی به آنجا مراجعه میکنند. بنابراین باشگاه را مناسب اهداف خود نمیدیدم. ضمنا نمیتوانستم آزادانه تبلیغ کنم و هنرجو جذب کنم. دوستانم و والدینم همواره میگفتند مراقب انتشار ویدیو در فضای مجازی باشم تا برایم مشکل امنیتی ایجاد نشود. به علاوه اجازه نداشتم هنر خود را به نمایش بگذارم. در حالی که لذت مهم رقصندگی در اجرای آن برای عموم است. بنابراین تصمیم گرفتیم به ترکیه مهاجرت کنیم. دلم میخواست آزاد باشم تا بتوانم با هر نوع موسیقی در خیابان برقصم. اینجا با موسیقی خیابانی سماع میکنم؛ از اینکه میتوانم آزادانه بچرخم، لذت میبرم.»
«مارال» خواهر دوقلوی غزال پنج دقیقه زودتر از او به دنیا آمد. عشق پدر به شعر و هنر مادر در موسیقی سبب شد آنان از کودکی به کلاس موسیقی فرستاده شوند. آنان آموزش موسیقی را از هفت سالگی آغاز کردند. غزال در ادامه یادگیری هنر به رقص روی آورد و مارال نوازندگی را دنبال کرد. او که نفر برگزیده جشنواره دانشآموزی موسیقی در سال ۱۳۹۳ است، از تجربه انتخاب موسیقی به عنوان رشته دانشگاهی گفت: «با توجه به اینکه استان ما مدرسه موسیقی نداشت، به تهران رفتیم و در هنرستان موسیقی پذیرفته شدیم. حتی خانه اجاره کردیم، اما به دلیل مسائل خانوادگی مجبور شدیم به شهرستان بازگردیم و در رشته تجربی ثبتنام کنیم. وقتی زمان کنکور فرا رسید، تردید داشتیم در کنکور هنر شرکت کنیم. هر دوی ما از معدل بالایی برخوردار بودیم و فشار روی ما برای شرکت در کنکور تجربی زیاد بود. درگیر درس خواندن برای کنکور بودم که استاد موسیقیام پیشنهاد کرد، در جشنواره دانشآموزی شرکت کنم. در شهر گرگان اول شدم و به مرحله استانی راه یافتم؛ پس از انتخاب به عنوان نوازنده برگزیده در استان، باید در مسابقه کشوری که در نیشابور برگزار میشد، شرکت میکردم. قبل از مسابقه با خودم عهد کردم اگر در این مسابقه هم برگزیده شدم، در کنکور هنر شرکت کنم. برای اولین بار از غزال جدا شدم و به نیشابور رفتم. قطعه خزان استاد مشکاتیان را اجرا کردم که برایم بسیار خاطرهانگیز است. در سطح کشوری نیز اول شدم. طبق قراری که با خودم گذاشته بودم در کنکور هنر شرکت کردم. با رتبهای سه رقمی در دانشگاه گیلان پذیرفته شدم، یکسال بعد از من، غزال نیز در رشته موسیقی دانشگاه آزاد لاهیجان پذیرفته شد و او نیز راهی گیلان شد.»
مارال با وجود اینکه موسیقی میخواند، اما نمیتواست با ساز از درب اصلی دانشگاه وارد شود. حتی آنان اجازه نداشتند ساز را داخل سلف دانشگاه ببرند. او درباره این موانع میگوید: «اگر میخواستم با ساز به دانشکده دوستانم بروم، حراست آنجا مانع میشد، انگار تفنگ در دست دارم. با لحن بدی میگفت برو سازت را یکجا بینداز و برگرد. در دانشگاه خودمان نیز اجازه نداشتیم با ساز از درب اصلی وارد شویم. پشت دانشکده دریچهای بود با فاصله نیممتری از زمین، که مناسب رفت و آمد نبود، اما ما مجبور بودیم از آنجا وارد شویم. اگر ما از درب اصلی میآمدیم به نوعی تبلیغ موسیقی محسوب میشد که حرام است. ما جزو دانشجویان غیرعادی محسوب میشدیم. یکبار هم فیلمی از ما منتشر شد که دانشجویان دختر و پسر با یکدیگر ساز میزدیم، انتشار آن منجر به برخورد حراست با ما شد. پس از آن دیگر اجازه ندادند دختران اجرای عمومی داشته باشند. همچنین در دروسی مانند آموزش سلفژ، موقع انتخاب واحد اسم استاد زن بود در حالی که استاد مرد آن را تدریس میکرد، تنها به این دلیل که استاد مرد اجازه نداشت درسی را تدریس کند که سطح کمی از آواز را دارد. گروه موسیقی دانشکده به این صورت برخی از محدودیتها را دور میزد. رویکرد حکومت به گونهای است که نمیخواهد رشته موسیقی شکوفا شد و محدودیتهای بسیاری برای آن قائل میشود.»
به باور مارال نوع پرورش زنان در جامعه پدرسالار ایران سبب شده آنان هنگام ساز زدن از اعتماد به نفس کمتری نسبت به مردان برخوردار باشند: «با وجود اینکه غالبا دانشجویان زن موسیقی به نوعی هنجارشکنی کرده و وارد این رشته شدهاند، اما نوع ساز زدن آنان بعضا با مردان فرق دارد. یکبار در یکی از کلاسها مشغول ساز زدن بودم که یکی از همکلاسیهایم در را باز کرد؛ او از دیدن من تعجب کرد و گفت: فکر کردم پسری در حال ساز زدن است. فقط به خاطر اینکه محکم و با اعتماد به نفس ساز میزنم. همواره به هنرجویان دختر میگویم نترس و مضراب را محکمتر بزن.»
مارال به طور حرفهای سنتور، چنگ و کالیمبا مینوازد. او از تجربه آموزش خود به هنرجویان میگوید: «برخی فکر میکنند ساز زدن بسیار سخت است، وقتی هنرجو میبیند میتواند با تمرین آهنگ مورد علاقهاش را بزند، بسیار لذت میبرم. یکبار مادری که عاشق سنتور بود، برای فرزندش سنتور خرید اما کودک علاقهای به موسیقی نداشت. زن که دید سنتور بلااستفاده در خانه است، خودش شروع به یادگیری سنتور کرد. او بسیار با استعداد و با پشتکار است و اکنون تبدیل به نوازنده حرفهای شده است. او گام اول را برای فرزندش برداشت؛ اما خودش آرزوی قدیمیاش را برآورده کرد. خاطرات این چنینی بسیار دارم. زنان خانهداری که خود را دستکم میگیرند و فکر میکنند برای یادگیری دیر است. اما بعد از مدتی و حضور در کلاس، روحیه و حتی لحن صحبت کردنشان تغییر میکند و اعتماد به نفسشان افزایش مییابد.»
مارال که از ۱۸ سالگی آموزش موسیقی را آغاز کرد، از شروع کار خود گفت: «استادم به آلمان مهاجرت کرد و من جایگزین او در آموزشگاه موسیقی شدم. نیمی از هنرجوها قبول نکردند که من به آنان آموزش دهم. برخی میگفتند او از ما کوچکتر است و برخی زن بودنم را بهانه کردند. همین امر سبب شد من تمام توانم را بگذارم تا ثابت کنم میتوانم از پس آموزش بر بیایم. شبها با گوش دادن به فایلهایی که هنرجوها از تمرین خود میفرستادند، میخوابیدم. از اینکه توانستم به آنان آموزش دهم، لذت میبردم و کمکم اعتماد به نفسم بیشتر شد. بین هنرجوها نیز آنانی که سن کمتری دارند، از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار هستند. این امیدم را به نسلهای آینده بیشتر میکند.»
بعد از اتمام دانشگاه غزال و مارال تصمیم گرفتند برای مدتی زندگی در ون را تجربه کنند. آنان یک ون خریدند، آن را تجهیز کردند و سفر خود را آغاز کردند. شش ماه شهرهای ساحلی دریای کاسپین را گشتند. آنان مخارج خود را طریق فروش کارهای دستی تامین کردند. غزال درباره تجربه این سبک زندگی در ایران گفت: «ون لایف در ایران خیلی سخت است. زیرا همیشه باید حجاب داشته باشی. بعضی وقتها هم پلیس ون را بررسی میکرد. ما به دروغ میگفتیم فلافل میفروشیم.» علاوه بر ون، مارال تجربه موتورسواری نیز دارد. با توجه به اینکه موتورسواری برای زنان در ایران ممنوع است، گواهینامه نداشت و مجبور بود با کلاه و لباسهای پسرانه هویت خود را پنهان کند: «وقتی میرفتم پمپ بنزین و کلاهم را از سر بر میداشتم، همه با تعجب نگاه میکردند و برخی فیلم میگرفتند. پلیسهای راهنمایی و رانندگی رشت خیلی خوب بودند، وقتی میفهمیدند دختر هستم برایم دست تکان میدادند یا میگفتند نترس و به راهت ادامه بده. خانه پارکینگ نداشت و نباید موتور را در کوچه پارک میکردم چون اگر آن را میدزدیدند، نمیتوانستم به پلیس مراجعه کنم. بنابراین مجبور بودم موتور را در هال خانه پارک کنم. از مهمان تا هنرجو هر کسی به خانهمان میآمد کنار موتور مینشست.»
شروع کرونا سبب تعطیلی کلاسهای موسیقی مارال و غزال شد. در آن زمان آموزش آنلاین به هنرجویان برای آنان پدیده جدیدی بود. بنابراین تصمیم گرفتند حرفه دیگری را شروع کنند. آنان کارگاه کوچکی راه انداختند و شروع به تولید سرامیک کردند. مارال در این مورد گفت: «کار را بین خودمان تقسیم کردیم. از طریق اطرافیانمان مشتری پیدا کردیم. کار سرامیک توان بدنی بالایی میخواهد؛ باید قالبهای بیست کیلویی را بلند میکردیم. بیش از ۱۲ ساعت کنار کوره مینشستیم تا مبادا خاموش شده و باعث خرابی ظرفها شود. پیش خودمان فکر کردیم شاید کرونا هیچوقت تمام نشود و ما زندگی روستایی و ساختن سرامیک را ادامه دهیم. اما بعد از ماهها مرزها باز شد و ما که از قبل برای تجربه زندگی آزاد تصمیم به مهاجرت به ترکیه داشتیم، عازم سفر شدیم.»
به باور مارال شرایط یادگیری موسیقی باید برای همه افراد جامعه فراهم شود؛ زیرا موسیقی بر ابعاد دیگر زندگی نیز تاثیرگذار است و سبب افزایش شکوفایی میشود. او پس از مهاجرت آموزش موسیقی را ادامه داد. عشق به سفر و رقصیدن از علایق غزال است. سفر به او کمک میکند باورهای انسانی خود را شکل دهد. او همچنین با آموزش رقص برای ارتقای آگاهی جامعه درباره رقص سنتی ایرانی تلاش میکند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر