ونوس امیدوار
همسرش به همراه پسر ۱۲ ساله آنها پشت در بخش «آیسییو» بیمارستان با اضطراب و دلشوره منتظر هستند تا شاید خبری از بهبود وضعیت «ایمان» بشود. «نسترن» در حالی که اشکهایش بند نمیآیند، زیر لب زمزمه میکند: «ایمان! چهقدر بهت گفتم واکسن بزن؟ چرا با لجبازی، هم خودت و هم ما را بیچاره کردی؟ واقعا اگر اتفاقی بیفتد، من با این بچه ۱۲ ساله چهکار باید بکنم؟»
دو هفته بود که ایمان به کرونا مبتلا شده و در بیمارستان بستری بود. او که از بیماری تنفسی رنج میبرد، مجبور بود گاهی داروهای «کورتن» استفاده کند. همین موضوع سیستم ایمنی بدنش را تا حدودی تحت تاثیر قرار داده بود. اما همیشه در مقابل واکسن زدن به شدت موضع منفی داشت و به هیچ وجه راضی نمیشد واکسن بزند.
نسترن میگوید: «ایمان فقط ۴۷ سال دارد. از روزی که اعلام شد متولدین ۱۳۵۳ میتوانند واکسن بزنند، مرتب به او اصرار میکردم که به خاطر پسرمان هم که شده، این کار را بکند، زیرا او همیشه نگران کرونا گرفتن من و پدرش بود. اما متاسفانه هیچگاه التماسهایم به نتیجه نرسیدند. ایمان سرسختانه میگفت من نمیدانم این واکسنها چه هستند و از کجا آمدهاند و شاید اگر در کشوری دیگری زندگی میکردم، واکسن میزدم اما حاضر نیستم واکسنهایی را این کشور و آن کشور به ایران اهدا کرده یا از چین و روسیه وارد شدهاند، بزنم.»
او اضافه میکند: «به هر کدام از دوستان، آشنایان و خانواده هم که میسپردم تا از ایمان بخواهند واکسن بزند، بینتیجه بود و او به هیچ وجه حاضر نبود از موضع سرسختانهاش کوتاه بیایید. تا این که یک روز عصر پس از بازگشت از محل کارش، کمی احساس کسالت و سرماخوردگی کرد و سعی داشت با داروهای سرماخوردگی، آویشن، سوپ و مایعات گرم خودش را سرپا نگه دارد. اما من و آراد پسرمان به شدت ترسیده و نگران این بودیم نکند ایمان به ویروس کرونا مبتلا شده باشد. پس از چند روز که سرماخوردگی و گلو دردش ادامهدار شد، وادارش کردم تست کرونا بدهد. متاسفانه تست او مثبت و مجبور به قرنطینه در منزل و استفاده از دارو شد. یک هفته از ابتلایش گذشت اما سرفههایش و تنگی نفس همچنان ادامه داشت. پس از اسکن ریه مشخص شد ریههاش بیش از ۸۰ درصد درگیر ویروس شدهاند و باید در بیمارستان بستری شود. بعد از یک هفته بستری شدن در بخش بیماران کرونایی، وضعیت او رو به وخامت گذاشت و خبری از بهترشدن نبود؛ تا این که یک دفعه دچار تنگی نفس شدید و افت اکسیژن خون شد و از حال رفت. سریع او را به بخش مراقبتهای ویژه منتقل کردند اما پزشکش اصلا از وضعیت او راضی نبود و با ناامیدی میگفت فقط برایش دعا کنید.»
ایمان پس از ۱۰ روز بستری بودن در بخش مراقبتهای ویژه، یکباره دچار افت شدید اکسیژن و ضربان قلب شده و از دنیا رفته است. نسترن در حالی که به پهنای صورتش اشک میریخت و پسرش را در آغوش کشیده بود، از لجاجت همسرش برای واکسن نزدن به شدت خشمگین بود و میگفت: «خودش باعث و بانی مرگش شد. اگر زمانی که واکسن در دسترس نبود و این اتفاق میافتاد، کمتر دلم میسوخت اما حالا که واکسن هست، چرا باید این کار را با خودش میکرد؟»
غم و اندوه و عصبانیت نسترن آنجا زیادتر شد که پزشکان هم به او گفتند اگر ایمان بعد از واکسن زدن، کرونا میگرفت، به احتمال خیلی زیاد بیماریش درمانپذیر بود و منجر به مرگش نمیشد.
«سعید خال»، رییس سازمان بهشت زهرا تهران اوایل مهر ۱۴۰۰ درباره افرادی که در این روزها فوت شده و به بهشت زهرا برده شدهاند، گفت: «سرانگشتی درباره واکسن میپرسیم. در بیشتر موارد، فوت شدهها کسانی بوده که واکسن نزدهاند. بیمارانی که مبتلا میشوند، افرادی هستند که واکسن نزدهاند. در حقیقت، تجربه نشان داده است مبتلایان و حتی فوتیها در میان کسانی که واکسن نزدهاند، بسیار بیشتر بوده است.»
در همان روزها بود که پایگاه خبری «الف» نیز خبر از فوت «مهدی صالحی»، پرستار ۳۰ ساله بخش مراقبتهای ویژه «بیمارستان فارابی» کرمانشاه به دلیل خودداری از تزریق واکسن کرونا داد.
«کمال حیدری»، معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نیز در اظهارنظری مشابه، با تاکید بر این که ۷۹ درصد از فوتیهای موج پنجم کرونا از ۱۲ درصد افرادی بوده که واکسن نزدهاند، بار دیگر بر فوتیهای مبتلا به کرونا به دلیل مقاومت در برابر واکسن زدن صحه گذاشت.
او به این نکته نیز اشاره کرد: «با برخی از افراد بالای ۶۰ سال استان اصفهان تا سه بار تماس گرفتهایم که برای واکسیناسیون مراجعه کنند اما متاسفانه خیلیها هنوز مراجعه نکردهاند.»
تحت تاثیر شایعات در شبکههای اجتماعی
«اکرم» نیز که این روزها عزادار مادرش است، در رابطه با دلیل فوت او میگوید: «مادرم ۶۸ سالش بود و به شدت از واکسن زدن میترسید. زیرا همان اوایل شروع واکسیناسیون در ایران، در شبکههای اجتماعی خوانده بود که تزریق واکسن منجر به مرگ یکی دو نفر، از جمله پاکبان مشهدی و پرستار یکی از بیمارستانهای تهران شده است. برای همین وقتی فراخوان واکسیناسیون افراد بالای ۶۰ سال اعلام شد، اصرارهای من، همسرم و دیگر افراد فامیل موثر نبودند و به هیچوجه قانع نمیشد که این موارد بسیار نادر هستند و اتفاقی رخ دادهاند.»
اکرم همچنین میگوید: «مادرم پس از فوت پدرم، از حدود شش سال پیش با امید، برادر ۳۰ سالهام که دچار کمتوانی ذهنی است، زندگی میکرد. از زمانی که کرونا وارد ایران شد، همیشه از ترس این که مبادا برایش اتفاقی بیفتد و برادرم با شرایط سختش تنها بماند، بیرون رفتنش را به حداقل ممکن رساند و تمام تلاش خود را به خرج میداد تا به کرونا مبتلا نشود. برای همین در مقابل اصرارهای ما برای واکسن زدن، این طور استدلال میکرد که اصلا از خانه خارج نمیشوم و رفت و آمدم را با فامیل و دوستان به حداقل رساندهام و اگر واکسن بزنم و اتفاقی برایم بیفتد، آن وقت تکلیف امید چه میشود؟ چه کسی میتواند از او پرستاری کند؟ شما دخترها که سر خانه و زندگی خودتان هستید.»
به گفته اکرم، مادرش پس از ماهها خانهنشینی و مقاومت در برابر واکسن زدن، یک روز که به شدت خلقش تنگ و کلافه شده، تصمیم گرفته بود برای فاتحه خواندن، سر مزار همسرش به بهشت زهرا برود و احتمالا در آن جا مبتلا شده بود: «در مدت سه هفتهای که در بیمارستان بستری بود، خودمان را به هر دری زدیم تا داروهایش را تهیه کنیم. با هزار بدبختی داروها را از بازار سیاه به چند برابر قیمت میخریدیم. در این مدت، حدود ۱۰۰میلیون تومان پول برای این داروها هزینه کردیم اما متاسفانه هیچکدام از این اقدامات موثر نبودند و در نهایت مادرم پس از ۲۰ روز مبارزه با کرونا، فوت شد و از همان که میترسید -تنها ماندن برادرم- اتفاق افتاد.»
اکرم از این موضوع به شدت ناراحت است و میگوید: «اگر مادرم به ترسش از واکسن زدن غلبه میکرد و تحت تاثیر شایعات و اخبار و اطلاعات غلط قرار نمیگرفت، الان زنده بود.»
غم از دست دادن از یک طرف و خشم و ناراحتی از این که این عزیزان از دست رفته میتوانستند هنوز به زندگی ادامه دهند و مرگ در اثر کرونا پایان راهشان نباشد، قصه پرغصه این روزهای خانوادهایی است که حداقل یکی از اعضای خانواده خود را به دلیل مقاومت در برابر واکسن زدن از دست دادهاند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر