سمانه مرادی، شهروندخبرنگار
«تهمینه خیدراوا» از پدری کارگر و مادری خانهدار در ناحیه حصار تاجیکستان متولد شد. او فرزند ششم خانوادهای با دو برادر و سه خواهر است. در فرهنگی که تهمینه در آن پرورش یافته، پسران را به ادامه تحصیل و دختران را به ازدواج تشویق میکنند. او در ۲۰ سالگی ازدواج و زندگی کنار خانواده همسر خود را آغاز کرد. در تاجیکستان به علت نرخ بالای بیکاری، بسیاری از مردان برای کار به روسیه میروند و همسران آنها غالبا با خانواده شوهر زندگی میکنند. یک سال بعد از ازدواج، دختر تهمینه به دنیا آمد؛ فرزندی بیمار که به دلیل خطای پزشکی جان باخت. پس از مرگ دخترش، تهمینه به علت احساس ناخوشایند جسمی به دکتر مراجعه کرد که بعد از آزمایشهای گوناگون پزشکان تشخیص دادند که او به HIV مبتلا است.
زندگی تهمینه پر از فراز و نشیب است؛ اما او تصمیم گرفته است تا زندگی خود را وقف آگاهیرسانی در زمینه HIV و کمک به زنان آسیبدیده کند. گفتوگوی ایرانوایر با تهمینه خیدراوا را در ادامه میخوانید:
چطور با همسرت آشنا شدی؟
در فرهنگ ما غالبا رسم این است که پسران تحصیلات خود را ادامه دهند و دختران ازدواج کنند. به ما دختران یاد میدهند، مطیع باشیم و به همسر و اعضای خانواده او خدمت کنیم. این نوع تربیت باعث میشود ما مردان را در جایگاه بالاتری نسبت به خود ببینیم. ازدواج نهایت آرزویی است که برای یک دختر متصور هستند، بنابراین برادرانم ادامه تحصیل دادند، من و خواهرانم ازدواج کردیم. در سال ۲۰۰۷ با همسرم که کارگری مهاجر بود، ازدواج کردم. بعدتر فهمیدم همسرم اعتیاد دارد، موضوعی که از ابتدا نمیدانستم. به علت اینکه شرایط اقتصادی خوبی نداشت و با توجه به اینکه زندگی با خانواده همسر در تاجیکستان مرسوم است، زندگی مشترک ما در خانه آنها شروع شد. بعد از یک سال بچهدار شدم و فرزندم را در دو سالگی از دست دادم. بیماری من هنوز تشخیص داده نشده بود و دکترها با تزریق خون من به دخترم سبب مرگ او شدند. پس از فوت دخترم، سخت مریض شدم و بعد از آزمایشهای گوناگون دکترها تشخیص دادند که من مبتلا به HIV هستم.
واکنش خانواده همسرت نسبت به تو چهگونه بود؟
وقتی به مادر همسرم گفتم به این بیماری گرفتار شدم، او به من گفت حتما وقتی که برای معالجه دخترم به مراکز درمانی مختلف رفتم، با مردان دیگر رابطه جنسی داشتهام و این بیماری از آنان به من منتقل شد و ارتباطی به پسرشان ندارد. وقتی به همسرم زنگ زدم و موضوع را به او گفتم، شروع به فحاشی کرد و تهدیدم کرد دیگر به تاجیکستان باز نمیگردد. من هم میتوانم در خانه آنان زندگی کنم و یا آنجا را ترک کنم. وقتی من واکنش او را دیدم، حدس زدم که او هم بیمار است و از اول به آن آگاه بوده ولی از ما پنهان کرده و سبب شد پزشکان خون من را به کودکم تزریق کنند و باعث مرگ او شوند. بعد از چند روز همسرم به ما زنگ زد گفت به شدت مریض است و پول ندارد به تاجیکستان بازگردد. پدرش برای او پول فرستاد تا بتواند به تاجیکستان بازگردد. او وقتی برگشت در بیمارستان بستری شد و بعد از ده روز به علت شدت بیماری فوت کرد.
خانواده خودت در اینباره چه گفتند؟
اولین نفری که به او گفتم خواهر بزرگم بود که همواره از حمایتش برخوردارم. با آشکار شدن موضوع بیماریام در خانواده جنجال بزرگی به پا شد. پدرم خانواده همسرم را مقصر میدانست و میگفت آنان عامدانه بیماری پسرشان را پنهان کردند. روزهای بسیار سختی بود. مخصوصا وقتی که ما فهمیدیم همسرم در روسیه زن دیگری داشته که از او یک فرزند دختر دارد. پس از مرگ همسرم، آن زن با خانواده او تماس گرفت و گفت اگر نوهشان را پیش خودشان نیاورند یا او را میفروشد یا به پرورشگاه میسپارد. خانواده همسرم کودک را به خانهشان آوردند و من مثل فرزندم از او مراقبت کردم. این موضوع سبب دلخوری پدرم شد، چون او آنان را مقصر شرایط من میدانست و زندگی من با آنان و سرپرستی دختر همسرم سبب شد پدرم با من دو سال ارتباط خود را قطع کند.
چطور شد که تصمیم گرفتی فعالیت مدنی را درباره بیماری HIV آغاز کنی؟
من تحصیلات عالیه نداشتم و دانش کمی درباره بیماری داشتم. وقتی برای درمان به بیمارستان مراجعه کردم، پزشکان کتابهایی در اختیارم گذاشتند تا درباره بیماری بیشتر بدانم. تمام آن کتابها را خواندم. دانش خود را روزبهروز بیشتر کردم و علاقهمند شدم برای آگاه شدن دیگران تلاش کنم. دکترها من را به سازمانهای مردمنهاد معرفی کردند تا آنان از معلومات من جهت کمک به زنانی که در شرایط مشابه هستند، بهره گیرند. وقتی در سال ۲۰۱۰ کارم را با این سازمانها آغاز کردم، متوجه شدم برای موثرتر بودن باید تحصیلات خود را ادامه دهم، بنابراین به دانشگاه رفتم و در رشته روانشناسی ادامه تحصیل دادم.
بعد از مرگ همسرت تا چه زمانی با خانواده او زندگی کردی؟
من تا چند سال با خانواده همسرم زندگی کردم و از کودک او مراقبت کردم. کودک تقریبا تا دو سال تحت نظر پزشکان بود و من همه کارهایش را انجام میدادم تا اینکه پزشکان به این نتیجه رسیدند که بچه مبتلا به HIV نیست. سرانجام به علت دور بودن مسیر روستا تا شهر و رفتوآمد هر روزه برای کار و تحصیل مجبور شدم به دوشنبه مهاجرت کنم. خانواده همسرم نیز تصمیم گرفتند تنها یادگار پسرشان را نزد خود نگه دارند. من به دوشنبه آمدم و هشت سال با خواهرم و دو فرزندش زندگی کردم.
تو در حال حاضر سرپرست سازمان حمایت از زنان مبتلا به HIV هستی، این سازمان چهگونه تشکیل شد؟
چند سالی که در سازمانهای دیگر کار کردم، متوجه شدم بیشتر زنانی که مبتلا به HIV هستند، زنان خانهداریاند که همسرانشان برای کار به کشور دیگری مهاجرت کردهاند. این زنان چون آگاهی کافی ندارند، حقوقشان غالبا پایمال میشود. بنابراین در سال ۲۰۱۱ با حمایت برخی پزشکان و انجمنهای مردم نهاد به همراه ۴۰ زن دیگر این سازمان را جهت حمایت از زنان مبتلا به HIV تشکیل دادیم. پس از مدتی با مهاجرت سرپرست سازمان به کشور دیگر، به درخواست زنان دیگر من سرپرستی آنجا را به عهده گرفتم. حالا این سازمان هزار عضو فعال دارد که زنان بسیاری را تحت پوشش قرار میدهد.
زنان مبتلا به HIV با چه مشکلاتی مواجه هستند؟
در برخی مواقع وقتی خانواده زن متوجه میشوند که او به HIV مبتلا شده، با او تبعیضآمیز رفتار و طردشان میکنند. حتی در مواردی دیده شده پس از اینکه خانواده متوجه بیماری شدند، آنان را از خانه بیرون کردند. همچنین در برخی مواقع از همسفره شدن با این زنان اجتناب میکنند و با قفل کردن کمدها اجازه نمیدهند که زنان به مواد غذایی دسترسی داشته باشند. بیشتر زنان به همسر و خانوادهاش وابستگی مالی دارند و درآمدی ندارند که این موجب میشود در مقابل ظلمی که به آنها میشود، سکوت کنند. در بیشتر خانوادههایی که زنان مبتلا به HIV هستند، خانواده شوهر زن را مقصر میدانند و به او تهمت میزنند که حتما با کسی رابطه داشتهای و نمیپذیرند پسر خودشان مبتلا به HIV است؛ چون در بیشتر موارد مردان بیماری را به زنان انتقال دادهاند. این زنان معمولا دو تا سه فرزند نیز دارند که با مرگ همسر وضعیت آنان وخیم میشود. آنان که معمولا تحصیلات ندارند، کاری نیز ندارند و نسبت به بیماری خود احساس شرمساری میکنند که این باعث میشود برخی به خودکشی فکر کنند، از درمان خود دست بکشند و یا در شرایط روحی بدی قرار گیرند.
در این سازمان شما چه کمکی به زنان میکنید؟
ما به آنها به لحاظ روحی، حقوقی و اجتماعی کمک میکنیم. تلاش میکنیم دانششان درباره بیماری بیشتر شود، دچار افسردگی نشوند، به موقع فرایند درمان خود را ادامه دهند و به زندگی دلگرم شوند. من از روز اولی که فهمیدم HIV دارم، همه جا در مورد بیماری خودم صحبت کرده و قصه زندگیام را میگویم، چون این بیماری باعث تبعیض میشود و افراد مبتلا از جامعه طرد میشوند، پس باید آگاهی در این حوزه افزایش یابد؛ زیرا نسبت به زنانی که دچار این بیماری هستند، نگاه خوبی وجود ندارد. برخی آنها را زنان خوبی نمیدانند. در حالی که بیشتر آنان زنان خانهداری هستند که از رابطه با شوهران مهاجر خود به این بیماری دچار شدند. ما تلاش میکنیم از انگ و تبعیض علیه بیماران جلوگیری کنیم و با همکاری سایر سازمانها، خدمات اجتماعی و حقوقی به گروههای آسیبپذیر ارائه کنیم و خشونت را علیه این زنان کاهش دهیم؛ زیرا حقوق آنان در جامعه، خانواده و بخش درمان رعایت نمیشود. ما میخواهیم حق زنان مبتلا به HIV در جامعه پایمال نشود. درمان این بیماری رایگان است و ما زنان را تشویق میکنیم که به مراکز درمانی مراجعه کنند و تحت درمان قرار بگیرند. ما هرکاری که بتوانیم برای این زنان انجام میدهیم.
آیا دوباره ازدواج کردی؟ و همسرت تو را در این مسیر حمایت میکند؟
من در سال ۲۰۱۸ با همسرم دومم آشنا شدم، علاقه شدیدی بین ما شکل گرفت، او نیز از بیماری من آگاه بود. مدتی پس از آشنایی با یکدیگر ازدواج کردیم. همسرم همواره من را حمایت میکند و اجازه نمیدهد کسی من را از مسیری که در آن قرار دارم، منحرف کند. آرزوی ما این است که روزی بتوانیم بچهدار شویم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر